اربعین؛ قدرت نرم شیعه
کد خبر: 466951 | تاریخ مخابره :1397/8/7 - 13:30 | سرویس: حوزه علمیه قم 3
|
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی: رونق پیاده روی اربعین از زمان آل بویه تاکنون حوزه/ عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی با تاکید بر این که پیاده روی اربعین، مصداق بارز قدرت نرم شیعه در عصر غیبت است، آن را مردمی ترین و انقلابی ترین پدیده تاریخ بشری توصیف کرد. |
حجت الاسلام و المسلمین محمد علی لیالی در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری «حوزه»، با اشاره به این که زیارت قبر مطهر سیدالشهدا(ع) از سوی جابر بن عبدالله انصاری و عطیه عوفی در روز اربعین از جمله مسلمات تاریخی است، اظهار داشت: در برخی منابع تاریخی نیز آمده که اُسرای کاروان اهل بیت(ع) در اربعین اول یا دوم و یا اربعین سال بعد به زیارت قبر امام حسین(ع) آمده اند، ضمن آن که الحاق سر مبارک به پیکر مطهر سیدالشهدا(ع) در 20 صفر سال 61 صورت گرفته که مرحوم شیخ صدوق در امالی نیز به آن اشاره کرده است.
اولین زایران اربعین حسینی چه کسانی بودند؟!
وی افزود: گرچه برخی مورخان، تاریخچه اربعین را به دویست سال اخیر برمی گردانند اما این سخن دقیقی نیست، چه آن که از تعابیر اهل بیت(ع) مشخص می شود که این مساله از پیاده روی جابر و عطیه شروع شده و امروز به لشکر بیست میلیونی زایران رسیده است.
وی با بیان این که خود ائمه اطهار(ع) نیز بارها به زیارت قبر امام حسین(ع) رفته اند، گفت: البته حکام اُموی و عباسی در برخی گذرگاه های تاریخی به شدت این زیارت را منع می کردند به طوری که حتی متوکل عباسی ملعون دستور به تخریب بارگاه و قبه مبارک حسینی داد و حتی دستور داد آب را به آن ببندند و زمین را شخم کنند.
رونق پیاده روی اربعین از زمان آل بویه تاکنون
این استاد حوزه و دانشگاه همچنین بیان داشت: با این وجود، از سال 355 هجری قمری و زمان آل بویه که دستور به تعطیلی بازارهای بغداد در عاشورا داده شد ، پیاده روی اربعین اهمیت بیشتری پیدا کرد و تا به امروز نیز وجود داشته است.
وی با بیان این که جمعیت بیست یا سی میلیونی پیاده روی اربعین را باید بزرگترین اجتماع تاریخ بشری دانست، افزود: زیارت اربعین به وسعت جغرافیای تاریخ است و از زمان شهادت امام حسین(ع) تا به امروز وجود داشته و ان شاءالله تا روز ظهور ولی عصر(عج) باشکوه هر چه بیشتر ادامه خواهد یافت.
پیاده روی اربعین؛ مدلی از حج اکبر
حجت الاسلام و المسلمین لیالی گفت: در حال حاضر جمعیت های مختلفی از همه نقاط جهان و از تمام مذاهب و ادیان به این زیارت مشرف می شوند به طوری که می توان پیاده روی اربعین را مدلی از حج اکبر توصیف کرد.
وی افزود: در واقع در ایام حج تمتع در نهایت حدود سه میلیون نفر از همه جهان به مکه و مدینه می آیند اما مدل بزرگتر را ما با حضور بیست تا سی میلیونی در مقیاس وسیع در کربلا شاهد هستیم، ضمن آن که در حج فقط مسلمانان مستطیع حضور دارند اما در پیاده روی اربعین از همه اقشار و طبقات مالی در این لشکر بزرگ محبان سید و سالار شهیدان حاضر هستند و انشاالله این لشکر جهانی امام حسین(ع) مقدمه ای برای لشکر امام زمان (عج) خواهد بود.
اربعین مقدمه ظهور است
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی همچنین ابراز داشت: در روز عاشورا ، لشکر حسین بن علی(ع) از 72 نفر به بیست میلیون رسیده و انشاالله این مساله گستره ای برای عصر ظهور است تا پایان تاریخ با نام و یاد امام حسین (ع) باشد و قطعاً پیاده روی کنندگان اربعین حسینی جزو لشکر صالحان هستند و کسانی می باشند که زمینه ساز ظهور هستند و مقدمات آن را فراهم می کنند.
وی گفت: امام راحل می فرمود که راه قدس از کربلا می گذرد و امروز عمق این کلام ایشان را به خوبی درک می کنیم و انشاالله این حرکت منجر به آزادی قدس شریف می شود.
حیات جاودان نهضت حسینی؛ پیام مهم اربعین
وی افزود: پیام مهم اربعین این است که کربلا و نهضت حسینی زنده است و در پیاده روی اربعین این لشکر عظیم حسینی بر جاودانگی پیام نهضت حسینی تاکید می کنند.
حجت الاسلام و المسلمین لیالی بیان داشت: از سویی باید توجه داشت که گرچه ما عزادار امام حسین (ع) هستیم ولی مدل عزای ما فرق می کند، به این معنا که ما عزادار فعال حسینی هستیم و منفعل نیستیم به طوری که در مراکز شهرها و حتی در کشورهای غربی روزی به نام یوم الحسین(ع) وجود دارد که همه به خیابان ها می آیند و این طور نیست که در پستوی خانه ها عزاداری کنیم و به خصوص در پیاده روی اربعین از مسیرهای مختلف به خصوص از مسیر نجف به کربلا به عزاداری می پردازیم.
اربعین؛ انقلابی ترین پدیده تاریخ بشری
وی همچنین تاکید کرد: حقیقت آن است که اربعین انقلابی ترین پدیده تاریخ است کما این که امام حسین(ع) خود انقلابی ترین حرکت بشری را در مسیر عبودیت و بندگی و مقابله با ظلم و فساد سامان داد و راه و یاد ایشان برای همیشه تاریخ الهام بخش حقیقت طلبان عالم است.
وی گفت: اساساً مباحث و مولفه هایی در نهضت کربلا وجود دارد که نشان می دهد اربعین مظهر جمع بین عقل و عشق است، یعنی اراده در عشق و عقل و دلدادگی به حسین بن علی(ع) جمع می شود.
این محقق و پژوهشگر حوزوی همچنین اظهار داشت: از سوی دیگر، تبدیل کثرت ها به وحدت را ما در اربعین حسینی شاهد هستیم چرا که امام حسین(ع) خود محور وحدت و عشق و محبت در جهان اسلام است و همه را در این خصوص دور خود جمع می کند.
کربلا و اربعین هویت ساز است
وی افزود: همچنین با اربعین ، انسان ها به هویت خود برمی گردند و این هویت حسینی بالاترین ثمره و اندوخته تشیع است که باید از آن به عنوان سرمایه بزرگ اجتماعی حراست کنیم.
وی گفت: تشیع در طول قرون متمادی ، سختی ها و فشارها را تحمل کرد تا نام و یاد حسین(ع) باقی بماند و امروز این لشکر میلیونی محبان شکل بگیرد که خود این حرکت جمع فضایل انسانی است و هر فضیلتی از ایثار و شهادت و مقابله با ظلم و حق طلبی و عاطفه و احساس و اخلاص و عدالت و آزادی خواهی و معنویت و اخلاق و عزت و غیره در آن مشهود است.
پیاده روی اربعین ، مردمی ترین شعائر تاریخ بشری است
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی همچنین خاطرنشان کرد: امت واحد شیعی بی شک مقدمه ای برای امت واحد اسلامی و سپس امت جهانی است که آن پایان تاریخ را شکل می دهد و جهانی شدن نهضت حسینی زمینه ساز این مساله کلیدی می باشد.
وی گفت: این فهم از نام و یاد امام حسین(ع) برای این است که بدانیم که ایشان چه کسی است و حب الحسین یجمعنا یعنی چه تا بعد به خوبی درک کنیم که این نام و یاد حسین بن علی(ع) است که همه امت ها را حول خود جمع می کند.
وی افزود: از سوی دیگر ، کربلا و امام حسین(ع) محور توحید و عدالت است که در آن نبوت و امامت و معاد و تفکر ناب اسلامی مشهود است.
اربعین؛ مصداق بارز قدرت نرم شیعه
حجت الاسلام و المسلمین لیالی همچنین بیان داشت: اربعین خود بزرگترین رسانه است و ما از آن به قدرت نرم اربعینی تعبیر می کنیم و به خصوص در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی و رسانه های دنیا با وجود آن که بزرگترین سانسور خبری را در این باره مشاهده می کنیم اما همه به دنبال این هستند که بدانند اربعین چیست و امام حسین(ع) چه کسی بود و چرا به شهادت رسید؟!
وی افزود: اربعین بی شک بزرگترین سرمایه اجتماعی جهان بشری است که در هیچ جای دیگر نمی شود آن را پیدا کرد و مهم هم این است که بدانیم محوریت اربعین با امام و در معیت امام بودن است، به این معنا که همه کسانی که به پیاده روی اربعین می روند اولاً از امام شهید خود حضرت حسین بن علی(ع) یاد می کنند و ثانیاً امام زمان(عج) را مدنظر قرار می دهند که منتقم خون مطهر جدش سیدالشهدا(ع) است.
مخالفان امروزی نهضت جهانی اربعین چه کسانی هستند؟
وی گفت: آنچه ضرورت دارد این که ما باید قدر این سرمایه عظیم اجتماعی را بدانیم و استفاده بهتر و بیشتری از این مساله داشته باشیم تا مخالفان نهضت جهانی اربعین از آل ابی سفیان ها در طول تاریخ گرفته تا یزیدها و شمرها و عمر سعدهای زمانه ما که در حقیقت این ها اصحاب زر و زور و تزویر هستند نتوانند به اهداف شوم خود دست یابند.
این استاد حوزه و دانشگاه در خاتمه سخنان خود ابراز: سلفی های تکفیری ، طرفداران اسلام آمریکایی ، کاخ نشین های اموی امروز و ناصبی های زمانه مثل وهابیت و آل سعود و خودفروختگانی که جنبش اربعین را نمی توانند تحمل کنند، به خیال خود فکر می کنند که می توانند نور الهی را خاموش کنند و حال آن که نیک می دانند که حسین(ع) مصداق بارز نور خداست و آن ها نمی توانند نور الهی را خاموش کنند و این حرارت و عشق و شور حسینی روز به روز در عالم ، گسترده تر و افزون تر می شود.
313/8
حجتالاسلام لیالی تبیین کرد؛
شاخصههای اندیشه سیاسی شهید بهشتی
وسائل ـ شهید بهشتی از آن قلههای رفیعی است که نقش بسیار زیادی در معرفی جامعیت اسلام در محافل دانشگاهی و روشنفکری در داخل کشور داشته است؛ از دیگر ویژگیهای شهید بهشتی ضرورت تربیت نیروی انسانی و تقدم تربیت نیروی انسانی بر مدیریت در کارهای اجرایی است.
در بررسی اندیشه شهید بهشتی باید توجه داشت که ایشان معتقد بودند «اسلام یک نظام وسیع عقیده و عمل است که شناختن هر جزءِ کوچک از یک نظام وقتی ممکن است» که نخست باید بر دیدگاه کلی آن نظام و به اصطلاح معروف بر «جهان بینی» آن آگاهی پیدا کرد و در گام بعد برای شناخت این جزء از آن دیدگاه کلی و در چارچوب وسیع کل، تحقیق کرد.
از اینرو با توجه به سعی شهید بهشتی در فهم نظاممند مکتب اسلام، پژوهشگران نیز باید در فهم اندیشه ایشان «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» عمل نکرده و تمامی مباحث آن شهید مظلوم را یکجا دیده و خصوصاً به مبانی نظری آن توجه کافی مبذول دارند؛ در همین راستا خبرنگار وسائل، گفتوگویی با حجتالاسلام محمد علی لیالی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی داشته است که متن آن تقدیم میشود.
http://vasael.ir/fa/news-details/8882/
وسائل ـ درباره ویژگیهای اندیشه سیاسی شهید بهشتی توضیح دهید.
سخن گفتن درباره اندیشههای استاد شهید بهشتی سهل و ممتنع است؛ از این جهت سهل است، چون نسبت به شهید بهشتی بسیار گفته شده است و از زمان شهادت ایشان تاکنون سخنرانان، مقالات و ویژه نامهها و... زیاد است؛ اما ممتنع است، از این جهت که اندیشههای ایشان محکم، پیچیده و قابل مطالعه و تأمل است.
میخواهیم در خصوص شخصیتی حرف بزنیم که به تعبیر امام خمینی(ره) او یک ملت بود، برای ملت ما، کسی که ویژگیهای منحصر به فردی داشت، با مطالعاتی که بنده داشتم، کمتر کسی را همانند شهید بهشتی در تاریخ فقها و رجال دینی پیداکردهام.
کمتر شخصیتی همانند شهید بهشتی بوده است که تحصیلات دوگانه داشته باشد؛ یعنی هم تحصیل در حوزه علمیه قم، در مرحله اجتهاد و فقاهت و بالاترین مرحله تحصیلات علوم دینی و هم تحصیل در مقطع دکتری دانشکده الهیات دانشگاه تهران؛ اگر بخواهیم دقت کنیم به تعداد انگشتان دست پیدا میکنیم، افرادی را که در دوران معاصر هم در هر دو راه علمی تحصیلکرده باشند، آنهم در بالاترین درجه.
ویژگی دیگر شهید بهشتی این است که کمتر مجتهدی است که هم در داخل کشور و هم در خارج از کشور داشته باشد، کمتر سراغ داریم فقیه و مجتهدی که در اروپا حضور داشته باشد، در میان مباحث و گفتگوهای علمی که مطرح میشود.
کمتر فقیه و مجتهدی را پیدا میکنید که به چند زبان زنده دنیا مسلط باشد، زبان علمی، زبان فارسی، زبان عربی در کنار تسلط به زبان انگلیسی به زبان آلمانی تسلط داشتند، سراغ ندارم، فقیه و مجتهدی در این سطح زبانهای علمی دنیا مسلط باشد.
ویژگی بعدی شهید بهشتی باز هم جامعیت ایشان است، یعنی هم تسلط بر فقه و هم تسلط بر مباحث حکمت، کلامی، فلسفه اسلامی، فلسفه غرب و فلسفه تعلیم و تربیت داشته است؛ بنده کمتر دیدهام در میان اساتید حوزه و دانشگاه که جامعیت علمی در این سطح باشد.
از دیگر ویژگیهای انحصاری شهید بهشتی که کمتر در میان فقها و مجتهدان پیدا میشود، مدیریت آموزشی و تأسیس مدرسه دین و دانش قم و تدریس معلم زبان انگلیسی در مدارس و دبیرستانها و مدیریت دبیرستان حقانی که عملاً نسبت به این مدل آموزشی شهید بهشتی که امروز عموماً از مسؤولین سیاسی کشور هستند.
در میان فقها و مجتهدین کمترین کسی پیدا میشود که از اندیشههای سه استاد مسلم حوزه بهرهبرداری کرده باشد، مهمترین اساتید شهید بهشتی عبارتاند از مرحوم آیتالله بروجردی، علامه طباطبایی و حصرت امام خمینی (ره) داشتند.
یکی از مشاوران مرحوم علامه طباطبایی در فهم فلسفه غرب شهید بهشتی بوده است، شهید بهشتی همزمان که در کلاسهای علامه طباطبایی شرکت میکردند در فلسفه غرب کار میکردند، شهید بهشتی تسلط بر فلسفه هگل، فلسفه راسل، فلسفه کارن و فلاسفه معاصر داشتند.
ارتباط با دو نظام و جریان فکری دانشگاه و حوزه، شهید بهشتی همزمان با حوزه و اساتید و طلاب در مدرسه حقانی و دانشگاهیان مرتبط بودهاند، چه ارتباطشان در مرکز اسلامی هامبورگ آلمان، انجمن اسلامی دانشجویان اروپا و چه در داخل با اتحادیه انجمنهای اسلامی معلمان، مهندسان، دانشجویان و...
حضور شهید بهشتی در حسینیه ارشاد و محافل روشنفکری از نکات منحصر به فرد شهید بهشتی است که همزمان با محافل علمی از حوزه و دانشگاه از سطح بدنه و آموزشی و اساتید و روشنفکری در نظام دانشگاهی و در حوزه هم در سطح فقاهت و اجتهاد.
از دیگر ویژگیهای منحصر به فرد شهید بهشتی متدولوژی و روششناسی ایشان است، کمتر کسی بوده است که با یک متد و روش، کتابی شهید بهشتی دارد به نام روش شناخت که با این نگاه در همه عرصههای مختلف وارد میشود؛ یعنی وارد شدن در عرصههای مختلف با داشتن متد و روش قابلپذیرش است و شهید بهشتی از این ویژگی برخوردار بوده است.
ویژگی دیگر شهید بهشتی، طراحی و مدیریت کلان ایشان در مباحث علمی و عملی بوده است، کمتر پیدا میشود فقیه و مجتهدی که توانایی برنامهریزی برای آینده داشته باشد، تدبیر، نظم و طراحی شهید بهشتی برای آینده قابلتوجه بوده است.
آخرین ویژگی ایشان، اعتدال، منطقی بودن و تحمل آراء مخالفین از سوی ایشان بود، این قدرت و استحکام را داشتند که حرف مخالفان را گوش دهد، با منطق و استدلال به آنها جواب دهد، در فضای سختی که بخشی مباحث سیاسی بود، بخشی مباحث فکری بر علیه شهید بهشتی بود، تحملشان، اعتدالشان، منطقی بودنشان بسیار عجیب بود.
شاید این ویژگیهای منحصر به فرد ایشان سبب شد که مدیریت اجرایی شهید بهشتی منحصربهفرد باشد، شاید به تعداد انگشتان دست در تحولات قبل و پس از انقلاب میشود کسی را پیدا کرد که با نظام آموزشوپرورش طاغوت همکاری کرده باشد؛ یعنی معلم و دبیر تعلیمات دینی آموزشوپرورش رژیم پهلوی باشد و کتاب تعلیمات دینی نگارش شهید بهشتی، شهید باهنر و افرادی بود که زیر مجموعه شهید بهشتی بودهاند؛ از اینجا بحث نظام مدیریت نظام آموزشی را شروع میکند تا جایی که از رهبران قبل انقلاب است، در تأسیس جامعه روحانیت نقش دارد، عضو و رئیس شورای انقلاب است. کاری که شهید بهشتی انجام داد در تأسیس حزب جمهوری، کاری بسیار عجیب است.
حزب جمهوری شاید تنهاترین حزب و تشکیلات سیاسی منسجم است که بیش از 500 تا 600 شعبه در سراسر کشور داشت و کار حزب و ساختار نیرو بود، خود شهید در این کلاسها شرکت میکرد و بحث تشکیلات را تبلیغ میکرد، نقش شهید بهشتی در تدوین قانون اساسی و تأسیس دستگاه قضائی، به عنوان رئیس دیوان عالی کشور بسیار قابل توجه است، مسؤولیتها و مدیریتهای شهید بهشتی منحصربهفرد و قابلتوجه است.
شهید بهشتی آثار بسیار زیاد دارد، قابلتوجه است که شهید بهشتی در ده پنجاه سالگی خود به شهادت رسید، یعنی اگر شهید بهشتی دهه 70 و 80 زندگی خود را ادامه میداد، قطعاً مثمر ثمر میبودند و آثار بسیار زیادی از ایشان به جای میماند.
اما در همین پنج دهه از عمرشان اگر دو تا سه دهه را که مشغول درس و بحث بودند، چیزی حدود چهل کتاب و اثر از ایشان باقیمانده است که بسیار قابلتوجه است که این چهل اثر شهید بهشتی از مباحث توحیدی، کلامی، امامت، نبوت، ولایت، قرآنی، تعلیم و تربیت، روحانیت، اقتصاد و... را در بر میگیرد، فقیه و مجتهدی پیدا نمیشود که در عرصههای مختلف هم حرف بزند و هم طرحهای جدی را مطرح کند.
یکی از دغدغههای شهید بهشتی که در دیگران ندیدهام، توجه به نقش روحانیت بوده است، بنده آثاری دارم تحت عنوان نقش روحانیت در جامعه امروزی، نقش روحانیت در انقلاب اسلامی، قابل توجه است که شهید بهشتی چه نگاهی به روحانیت و نقش احیاگری سازمان روحانیت در اداره نظام اسلامی و بقای انقلاب اسلامی داشتند، بخشی از اندیشههای شهید بهشتی به عنوان نگاه مطالعاتی مطرح میشود؛ مهمترین اندیشه شهید بهشتی جمع بین فقاهت، اجتهاد، مدیریت و نظام سازی است.
اجتهاد و فقاهت زیاد است، مدیر نیز در نظامهای سیاسی مختلف وجود داشته است، نظامهای سیاسی نیز زیاد وجود دارند، کسی بتواند این اندیشه را داشته باشد که از دل اجتهاد و فقاهت همانند امام خمینی نظام سازی کند و مدیریت کند، از اندیشههای شهید بهشتی است.
شهید بهشتی معتقد بود که اجتهاد و فقاهت در عرصه مدیریت و نظام سازی است، شاید پس از امام تشکیلاتیترین فرد در نظام سازی و طرح بحث ولایتفقیه شهید بهشتی است، افراد دیگری در خصوص حکومت اسلامی و ولایتفقیه کتاب زیاد نوشته باشند؛ اما با نگاه مدیریت نظام و نظام سازی از ویژگیهای شهید بهشتی است.
شهید بهشتی از معدود تئوری پردازان و نظریهپردازان حکومت اسلامی بوده است، شاید از معدودترین افرادی که تئوری پرداز و نظریهپرداز در عرصه حکومت اسلامی، شهید بهشتی بوده است، اگر بزرگانی چون شهید مطهری، مفتح، باهنر و... بودند که با همه تواناییهایشان در عرصه تئوری پردازی و نظریهپردازی برای نظاممندسازی حکومت اسلامی، کسی همانند شهید بهشتی نبوده است.
شهید بهشتی همان مباحثی که بزرگان دیگر همچون امام، شهید مطهری و... که در بحث ولایتفقیه کار میکردند را دارد با نگاه به نظام سازی و مدیریت کلان بر نظام که خود شهید بهشتی که نائب رئیس مجلس خبرگان، عملاً مجلس خبرگان قانون اساسی را شهید بهشتی مدیریت میکند، دستگاه قضایی را مدیریت میکند، حزب جمهوری و جامعه روحانیت را مدیریت میکند.
شهید بهشتی خود را وقف کرده بود که اعتقاد و باور علمی و عملی به وحدت حوزه و دانشگاه ببخشد، اولاً خودش هر دو نظام آموزشی را در بالاترین مرحله دیده است، هم فقیه و مجتهد است و هم استاد دانشگاه، نقاط ضعف و قدرت هر دو نظام آموزشی را دیده است، لذا معتقد است برای بقای نظام اسلامی و تفکر انقلاب اسلامی وحدت علمی و عملی بین حوزه و دانشگاه ضروری است و خود پرچمدار این عرصه بودند.
وسایل ـ با توجه به اعتقاد شهید بهشتی به کار تشکیلاتی و نقش ایشان در حزب جمهوری، در این باره هم توضیح دهید؟
بحث احزاب و سازمانها بیشتر در اندیشه سیاسی غرب مطرحشده است، در دموکراسی و نظام لیبرال دموکراسی غرب مطرح است، ویژگیها و مؤلفههایی دارد، احزاب دولت ساخته، احزاب چپ و راست، ویژگیهای آنها و حضور کارتلها و نهادهای مالی پشت سر احزاب و جمعیتها در مغرب زمین را باید در جای دیگری بحث کرد.
وقتی قرار است حزب وارد جامعه اسلامی شود، هیچ کسی همانند شهید بهشتی ساختار حزبی ندارد، اولاً اینکه ایشان خودشان انسانی حزبی هستند؛ یعنی عضو جامعه روحانیت است که یک حزب است، عضو و دبیر حزب جمهوری است، اندیشههای شهید بهشتی در حزب این است که حزب مجموعهای است برای ساختار نیرو، البته با توجه به تأکید بر تقوا، مسؤولیت شناسی، نگاه به مردم و مفاهیم اساسی تشیع ناب.
تفکر شهید بهشتی برای حزب به دست گرفتن صرف قدرت نیست، شهید بهشتی همیشه بر خط امام تأکید داشت، شهید بهشتی برای تربیت نیرو بر تقوا، عدالت، پاک دستی، مؤلفهها و ویژگیهایی که در تفکر دینی برای حیات طیبه وجود داشت بسیار تأکید میکرد؛ یعنی به همان اندازه که در تشکیلات حزبی وارد میشود به همان اندازه در تقید به عبادات، تکید بر تقوا، تأکید بر ساده زیستی، همنشینی با مردم بتواند تفکر اصیل ناب را در عرصه حاکمیت و حکومت احیا کند.
حزب مجموعهای بوده است در اختیار حاکم اسلامی و نظریه ولایتفقیه برای اعمال صحیح حاکمیت سیاسی حاکم اسلامی و ولایت فقیه، اگر کارگزاران نظام اسلامی در جایی خطا میکند، حزب باید تذکر دهد، تا نظام که حکومت اسلامی در محوریت ولایتفقیه است، از اندیشههای حاکمیت و حکومت اسلامی و قوانین شرع جدا نباشد.
حزب در ساختار قوانین شرعی و نظارت شرعی معنا پیدا میکند که شهید بهشتی بر این مؤلفهها مقید بوده است؛ از این جهت از دیگر اندیشههای شهید بهشتی کار تشکیلاتی و حزبی و تشکیلاتی برای بقای حکومت و نظام اسلامی است، اگر در خصوص حکومت اسلامی بحث کنیم، بعد از آن و در مرحله عمل حاکمیت اسلامی چهکاری میخواهد انجام دهد؟
برای اینکه نظام اسلامی در منصه عمل قرار بگیرد، مدیریت اجرایی کشور قرار بگیرد احتیاج به سازمان، ساختار و تشکیلات، تربیت نیرو، کادر سازی دارد، یکی از مشکلات جدی پس از پیروزی انقلاب اسلامی نداشتن نیرو و نداشتن مدیریت اجرایی است، چون انقلابیون یا فراری بودند یا زندانی بودند و فرصتی برای کادر سازی پس از انقلاب وجود نداشت.
شهید بهشتی عاقلانه توانست با تأسیس حزب جمهوری کادری را تربیت کند، به عنوان کادرهای نیروهای انقلاب که اکثر غریب به اتفاق مسؤولین امروز ما اعضای حزب هستند، تقریباً تمامی افراد از چپ و راست، اصلاحطلب و اصولگرا و اعتدالگرا کادرهای حزبی بودند، امروز از بزرگترین مشکلات کشور نداشتن کارسازی و نیرو سازی است، اگر نسلی که شهید بهشتی تربیت کرد، از بین بروند نسل بعدی که بیاید کادر سازی و نیرو سازی و تربیت برای مدیران اجرایی را نداشته و نداریم.
شهید بهشتی هم در حزب جمهوری و هم در جامعه روحانیت و مدرسه روحانیت، بخشی از مدیران امروز ما در عرصه سیاسی و قوه قضائیه، طلبههای مدرسه حقانی و نیروهای تربیتشده شهید بهشتی هستند، کادر سازی و نیروسازی در افراد دیگر پیدا نمیشود که مورد تأکید شهید بهشتی بوده است.
از دیگر اندیشههای شهید بهشتی قانون اساسی است، قانون اساسی نه تنها محصول مدیریت شهید بهشتی بر مجلس خبرگان رهبری است بلکه محصول خود شهید بهشتی است. هم مدیریت شهید بهشتی بر مجلس خبرگان قانون اساسی و هم نظرات فقهی و اجتهادی و دینی شهید بهشتی در عرصه تدوین قانون اساسی قابل تأمل است.
از دیگر اندیشههای شهید بهشتی، تصویب قانون حدود و دیات است، شهید بهشتی برای احیای حدود و دیات و قوانین جزایی اسلام زحمت زیادی کشیدند، هم مجتهد بود و هم اجتهاد داشت، هم فقیه بود و هم در رأس قوه قضائیه برای لایحه قصاص خیلی زحمت کشیدند؛ شاید یکی از مهمترین دلایل مخالفت با شهید بهشتی بحث تدوین لایحه قصاص و زحمات شهید بهشتی در فرایند تصویب لایحه قصاص داشته است بود.
از دیگر اندیشههای شهید بهشتی، جامعیت اسلام است برای غرب، اگر کسی به سخنرانیهای شهید بهشتی در مرکز اسلامی هامبورگ توجه کند، میبیند که دغدغه جامعیت اسلام برای ایشان خیلی مهم بوده است.
در میان بزرگان کمتر دیدهام کسی را که معرفی جامعیت اسلام را در غرب انجام دهد، امام موسی صدر نیز چنین ویژگی داشتند؛ اما او در جهان عرب این کار را کردند، ولی شهید بهشتی جامعیت اسلام را در فضای خارج از کشور در قلب اروپا که یا با اسلام آشنایی ندارند یا با اسلامستیز دارند، کار کردند؛ لذا فضای دانشجویی که دانشجویان ایرانی و غیر ایرانی و غیرمسلمان تحت تأثیر این مباحث قرار میگیرند.
معرفی جامعیت اسلام در محافل دانشگاهی و روشنفکران مخصوصاً در مراکزی همانند حسینیه ارشاد، انجمن اسلامی معلمان، دانشگاهیان، پزشکان و... که از میان روحانیت، فقها و مجتهدین کمتر دیده شده است، این ویژگی و توانایی را داشته باشند که معرفت دینی را در محافل دانشگاهی با زبان دانشگاه و دانشجو با زبان عقلانیت، با زبان استدلال منطقی در محافل روشنفکری مطرح کند.
شهید بهشتی از آن قلههای رفیعی است که نقش بسیار زیادی در معرفی جامعیت اسلام در محافل دانشگاهی و روشنفکری در داخل کشور داشته است؛ از دیگر ویژگیهای شهید بهشتی ضرورت تربیت نیروی انسانی و تقدم تربیت نیروی انسانی بر مدیریت در کارهای اجرایی است.
جالب این است که شاید توانایی شهید بهشتی و تحصیل ایشان در فلسفه تعلیم و تربیت سبب شده بود که ایشان معتقد بودند در کادر اجرایی و تربیت کادر اجرایی تربیت نیروی انسانی مهم است؛ یعنی ابتدا باید از لحاظ مبانی و شاکله فکری انسجام فکری پیدا کند، برای پذیرش مسؤولیتهای اداری و اجرایی که بعدها میخواهد بر عهده بگیرد.
وسائل ـ ایشان در تدوین مبانی حکومت اسلامی چه کاری انجام دادند؟
چند نکته از آثار شهید بهشتی به عنوان اندیشههای فقه سیاسی و حکومتی عرض کنم که سرفصل مهمی است؛ شهید بهشتی وقتی میخواهد نظریه امامت و ولایت را مطرح کند، دو کار میکند یک از امامت و ولایت از غدیر شروع میکند، تا به بحث ولایت و ولی امر و حاکم اسلامی و نظریه ولایتفقیه. این نکته مهمی است که منشأ ولایت و امامت در جامعه را از غدیر و اندیشههای غدیر آغاز کنید.
شهید بهشتی در مفهوم غدیر تأکید بسیاری دارد، اثبات نظریه امامت و ولایت از حادثه غدیر و تداوم اندیشه امامت و ولایت حق و حاکم اسلامی و ولایتفقیهی که امروز در جامعه اسلامی و در جمهوری اسلامی به عنوان نظریه مترقی مطرح است.
شهید بهشتی در تدوین نظریه امامت و ولایت به دو مفهوم بسیار تأکید میکند، عدالت و عدالتخواهی در اندیشه شیعی و مفهوم جهاد و مبارزه و شهادت. طبیعتاً نظریه امامت و ولایت دو ویژگی را باید در خود داشته باشد، ویژگی اول، عدالت و عدالتخواهی برای تفکیکی و مشخص شدن با سایر مکاتب که در نظریههای اسلامی، نظریههای اهل سنت وجود دارد و تأکید به مفهوم جهاد بهعنوان یک عنصر حیاتی برای بقای جامعه اسلامی و مقاومت و شهادت برای بقای تشیع ناب و عملی.
جالب است که بنده ندیدهام در بحث اندیشه حاکمیت اسلامی کسی همانند شهید بهشتی توجه خاصی به مباحث اقتصادی و اقتصاد اسلامی داشته باشد. آثاری که شهید بهشتی در این باب نوشتهاند، قابلتوجه است.
شهید بهشتی اثری تحت عنوان مالکیت در اسلام دارد، قوانین مالی در اسلام، بحث بانکداری اسلامی، بحث ربا. بنده کمتر فقیه و مجتهدی را دیدهام با این ویژگیها بتواند در عین توجه به مسائل کلامی، فلسفی و اعتقادی و تعلیم و تربیت به مباحث اقتصادی آنهم در جزء اقتصاد توجه کند.
شهید بهشتی معتقد است در تدوین قانون اساسی باید مبانی نظری قانون اساسی نیز تدوین شود و تأکید داشتند که قانون اساسی جمهوری اسلامی باید از مبانی نظری و فکری تشیع و هویت شیعی برخوردار باشد؛ لذا هرکجا که در تدوین قانون اساسی ایما، اشاره و کنایهای باشد که این اصل با مبانی نظری اسلام و تشیع سازگاری ندارد، مخالفت میکنند و تأکید میکنند که قانون اساسی باید بر مبنای شرع تدوین شود.
به خصوص نقش شهید بهشتی در بقاء پدیدهای به عنوان نظارت فقها بر مصوبات مجلس قابل تأمل است؛ ندیدهام کسی همزمان در حکمت و فلسفه غرب فلسفه هگل، کان، مارکس و... مسلط شود و همزمان بر فلسفه و حکمت اسلامی از اندیشههای ابن سینا و حکمت متعالیه مسلط باشد.
ندیدهام کسی تسلط همزمان بر اندیشههای مارکسیست، لیبرالیسم و اسلام داشته باشد، طبیعتاً در اندیشههای اسلام ممکن است، خیلی از فقها و مجتهدین دین و متکلمان و بزرگان ما تسلط داشته باشند؛ اما تسلط همزمان بر اندیشههای ناب اسلامی، تسلط بر اندیشههای لیبرالیسم و مارکسیسم و مقابله با نظام فکری و معرفتی مارکسیست و لیبرالیسم از ویژگیهای انحصاری شهید بهشتی است.
شهید بهشتی تأکید بر شناخت و شناختشناسی و معرفت و معرفتشناسی داشت، هم در عرصه اندیشه و اندیشه عمل؛ کمتر کسی را سراغ داریم که بحث شناختشناسی و معرفتشناسی را مطرح کند و همه مباحث فکری و معرفتی و عملی خودش را بر اساس معرفتشناسی ناب خود تدوین کند.
وسائل ـ ممنون از فرصتی که در اختیار پایگاه وسائل قرار دادید./403/م
مصاحبه از: مجتبی عباسی
کد خبر: 439470 | تاریخ مخابره :1396/11/14 - 09:33 | سرویس: حوزه علمیه قم 3
|
در گفتگوی تفصیلی با عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و مطالعات اسلامی تبیین شد: جوانان پس از پیروزی انقلاب اسلامی دین گریز شده اند یا دین گرا؟ / انقلاب اسلامی، عامل تقویت دین داری و ارتقای سرمایه اجتماعی است حوزه/ عضو هیئت علمی دانشگاه معارف اسلامی ضمن تبیین برخی شبهات مطرح از سوی روشنفکران معاند با انقلاب اسلامی گفت: پیروزی انقلاب اسلامی و تداوم حیات آن بعد از چهار دهه نه تنها باعث دین گریزی جوانان نشد بلکه موجب استحکام بیشتر دین داری آن ها و ارتقای سرمایه اجتماعی از این منظر شده است . |
به گزارش خبرگزاری «حوزه»، در ایام الله دهه مبارک فجر قرار داریم که ورای مباحث جاری در این ایام و انتشار اخباری درباره همایش ها و نشست هایی به مناسبت جشن سالگرد انقلاب و نیز برنامه های مرتبط با افتتاح پروژه ها، در چنین روزها و شب هایی نباید پیگیری مباحث عمیق و جدی تر در حوزه انقلاب اسلامی و مسایل پیرامونی آن نیز غافل شد به خصوص این که در سال های اخیر برخی روشنفکران معاند، این شبهه را مطرح کرده و بر آن اصرار داشته اند که انقلاب اسلامی نه تنها در دینگراتر شدن مردم و به خصوص جوانان موثر نبوده بلکه حتی عامل دین گریزی و اخلاق گریزی نسل جدید بوده است.
این مساله و لزوم پاسخ منطقی و مستدل به طرح این شبهه، ما را بر آن داشت تا با حجت الاسلام و المسلمین محمد علی لیالی، عضو هیئت علمی عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و مطالعات اسلامی و یکی از محققان و پژوهشگران حوزوی در عرصه علوم اسلامی و انسانی به گپ و گفت بنشینیم که آنچه در ادامه می آید، ماحصل همین گفتگوست؛
به نظر شما جامعه ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی میل به دین داری بیشتر پیدا کرده و یا دین گریزی و استدلال شما در این باره چیست؟!
قبل از پاسخ به این سوال شما ، لازم است که مقدمه ای برای روشن تر شدن بحث داشته باشم. به هر حال یکی از مباحث بسیار مهم در جامعه ما ناظر به مساله دین داری و دین گریزی است.
چنانچه همه بزرگان نیز فرموده اند ، دین از سه بخش اخلاق ، احکام و اعتقادات و باورهای قلبی تشکیل شده و لذا وقتی از دین و دینداری صحبت می کنیم بایید مشخصاً بگوییم که منظور ما کدام بخش است.
معمولاً کارشناسان و اصحاب رسانه در این باره به طور دقیق موضع گیری نمی کنند چه آن که ما باید توجه داشته باشیم قاعدتاً اگر معتقد به دین گریزی باشیم این مربوط به امور اخلاقی یا باورها و اعتقادات نیست بلکه عموماً در احکام و آنچه که به بایدها و نباید ها مربوط می شود این مساله رخ می دهد مثل این که بگوییم فلانی اهل نماز و روزه هست یا نیست و از این قبیل مباحث.
از سویی وقتی بحث از دین گریزی می شود سه معنا به ذهن متبادر می شود؛ یکی بحث فاصله از دین و دین داران است، مرحله بعد نفرت از دین و دین داران و مرحله سوم و آخر مبارزه با دین و دین داران است.
از این حیث باید به طور روشن و شفاف به این سوال پاسخ دهیم که اگر به هر دلیلی یک جوان به علت عملکرد بد افراد دین دار، از فرد یا مجموعه ای نفرت پیدا کرد آیا این به معنای دین گریزی است یا این که باید بگوییم که عملکرد فرد دین دار و نفرت از او باعث این قضیه شده است.
بنابر این ما در وهله نخست باید یک نگاه جامع به مقوله دین داری و دین گریزی داشته باشیم.
از این حیث بنده معتقدم که صاحب نظران کشور ما اعم از جامعه شناس و روان شناس و فعالان مسایل اجتماعی و فرهنگی باید این بحث را مطرح کرده و جامعیت را مطرح کنند و بعد بگویند که آیا جامعه ما دین گریز یا دین ستیز شده یا اتفاقاً گرایشش به دین داری بیشتر شده است.
از سویی شاید بشود گفت بخشی از معنا و مفهوم دین گریزی به معنای نیهیلیسم و پوچ گرایی است که فرد به آخر خط می رسد اما شاید همین فرد هم نسبت به عملکرد دین داران نقد داشته باشد که مساله به معنای واقعی دین گریزی نیست و اشتباه است که ما فکر کنیم این فرد دین گریز است به خصوص در فضای رسانه و روشنفکری که گاه این مباحث مطرح می شود و می گویند فرد دین گریز شده است.
یعنی به اعتقاد شما نوع نگاه برخی روشنفکران و حتی متدینین به بحث دین گریزی، اشتباه و غلط است؟!
بله، متاسفانه همین طور است چرا که به عوامل و زمینه ها و چرایی بحث دین گریزی اگر تازه معتقد به این مساله باشیم، توجه نمی کنند.
ببینید ما باید قبل از هر چیز به عوامل مهمی توجه کنیم که علت دوری از دین می شود که در این خصوص فضا و محیط خانوادگی نیز بسیار موثر است.
در مرتبه بعد محیط اجتماعی مهم است و این که دوستان و رفقای فرد چه کسانی است و با چه فضا و محیطی زندگی می کند. سوم هم نظام آموزشی است که از مهدکودک تا نظام آموزش و پرورش و بعد فضای دانشگاهی و حتی صدا و سیما و مطبوعات و رسانه هم نظام آموزشی را تشکیل می دهد.
عامل مهم دیگر به عقیده بنده ، عدم توجه ما به نشاط و شور خاص دوره جوانی است به این معنا که به هر حال باید به مطالبات و حرف های نسل جوان توجه کرد به خصوص مدیران و مسئولان ما باید به این مهم توجه کنند تا به خاطر عدم توجه و غفلت ما زمینه دین گریزی برخی جوانان فراهم نشود.
نکته قابل توجه دیگر در این باره ، تلقین ناکارآمدی دین است که گاه به صورت عامدانه یا جاهلانه و ناخواسته از سوی برخی رسانه های جمعی صورت می گیرد و این مساله در باور نسل جوان تاثیر می گذارد.
به ویژه در زمانه فعلی که زمانه استفاده از فضای مجازی است، ایجاد شک و تحیر و شبهه بسیار صورت می گیرد که باید به این سوالات و شبهات پاسخ داد و در این باره دین داران وظیفه مهمی بر عهده دارند.
علاوه بر این گاه بحث تعارض دین و عقل یا تعارض سنت با عقل مطرح می شود که متاسفانه برخی جوان ها به علت عدم آشنایی با حقیقت مساله جذب این گونه مباحث می شوند که این ها هم باید در عرصه رسانه به خوبی پاسخ داده شود.
از دیگر سو، وجود مشکلاتی چون فقر و تبعیض و نابرابری ها و مسایل سیاسی و اجتماعی نیز گاه در دین گریزی برخی از افراد جامعه از جمله نسل جوان موثر است ، به هر حال در جامعه ما طبقه دارا و ندار ، ثروتمند و دارای حقوق های نجومی و فقیر و محروم و همچنین تحت پوشش نهادهایی چون کمیته امداد و بهزیستی هم وجود دارد و تبعیض و فقر و فساد نیز در تشدید این قضایا می تواند اثرگذار باشد.
از این حیث دولت و حاکمیت باید به فقرا و محرومان توجه کند به خصوص آن ها که در خانواده چند جوان بیکار دارند و این جوانان انصافاً هم بهره هوشی و استعداد خوبی دارند اما به خاطر فقر و بی عدالتی نمی توانند به جایی برسند.
حالا که بحث به اینجا رسید، خیلی علاقه مند هستم که در ادامه اشاره ای هم به نقش و میزان تاثیرگذاری مخالفان سیاسی جمهوری اسلامی در این قضیه کنید .
به هر حال باید توجه داشت که بی تاثیر هم نیست چه آن که یک عامل مهم در ایجاد نارضایتی و به تبع آن دین گریزی ، تلاش همین مخالفان است که با انواع روش ها و به خصوص در فضای مجازی، شبهات و دروغ هایی علیه نظام سیاسی ما مطرح می کنند و برخی نیز متاسفانه تحت تاثیر همین القائات دروغین قرار می گیرند؛ به عنوان مثال روی برخی مشکلات و ضعف ها در کشور بیش از حد تاکید می کنند و می گویند مثلاً مسبب این ها نظام جمهوری اسلامی است پس اسلام هم ناکارآمد است و حال آن که نباید عملکرد ضعیف یک دولتمرد و مسئول در جمهوری اسلامی را به پای نظام سیاسی و بالاتر از آن به پای دین و شریعت نوشت اما به هر حال تخریب نظام سیاسی حاکم و مسئولان نیز می تواند عاملی باشد در گرایش عده ای به دین گریزی.
منتهای مراتب به نظر بنده ما باید فراتر از این مباحث عملکرد دین داران نسبت به دین و گزاره های دینی را مورد توجه بیشتر قرار داده و تفسیر صحیح و منطقی و جامعی از دین ارایه دهیم به این معنا که دین جامعیت دارد و پاسخ گو به نیازهای جامعه است، ضمن آن که نباید از بحث تهاجم فرهنگی و شبیخون فرهنگی دشمن هم غافل بود که به این وسیله بخشی از نسل جوان ما نسبت به باورهای دینی دچار بدبینی شده و گاه این مساله باعث دین گریزی آن ها هم می شود.
از این حیث به نظر بنده ، مسئولان و متولیان و کارشناسان مسایل دینی و فرهنگی باید به این مساله مهم و کلیدی بپردازند که اساساً راه های مقابله با دین گریزی جوانان امروز چیست.
به نظر بنده توجه به جوانان و نیازهای آن ها نباید فراموش شود چه آن که به هر حال جوان احتیاج به محبت دارد و دین خودش جاذبه دارد و بر این اساس دین داران نیز باید جاذبه داشته باشند.
گاهی در مواجهه با یک جوان به ظاهر مخالف ما نیاز نیست که حتماً مشکل او را اعم از اقتصادی و غیره حل کنیم بلکه همین که به او احترام گذاشته و محبت آمیز و تواضع آمیز با او برخورد کنیم، بی شک این ها تاثیرش را می گذارد و باعث جذب بیشتر او به دین و دینداران می شود، ضمن آن که به هر حال ما در حد نیاز و بر اساس آموزه های دینی و توصیه های اهل بیت(ع) نباید از اصل تسامح و تساهل نسبت به نسل جوان غافل شویم.
بازگردیم به همان سوال نخست مصاحبه؛ این که با این توضیحات ، شما معتقدید که بعد از انقلاب ، جوان ایرانی دین گریز شده است یا دین گرا ؟
من معتقدم که با توجه به دستاوردهای نظام و شرایط محیطی و سیاسی در تحلیل مجموعه داده ها و عوامل به این نتیجه می رسیم که جامعه ایرانی گرایش به دینداری داشته ، دارد و خواهد داشت چه آن که اساساً دین در ذات و هویت ایرانی است و با پیدایش نظام جمهوری اسلامی ایران اتفاقاً این گرایش به دین داری بیشتر هم شده است.
عموم جوانان امروز کشور ما ممکن است که در گرایش های دینی، تفاوت هایی با هم باشد اما دین گریز نیستند ، چه آن که حضور خیل عظیم جوانان در محافل و مجالس مذهبی به خصوص در مناسبت هایی چون شب قدر، دعای عرفه و ... نشان از دین داری صحیح نسل جوان است و حتی بنده می گویم دینداری نسل جوان امروز محکم تر از نسل گذشته است
چون نسل امروز در بین شبهات و شک و حیرت است و دین داری در این وضع بی شک سخت تر از قبل است، از سویی همین جوان با مباحث مربوط به دین گریزی ، شبهات و تبلیغات سوء رسانه های ضد انقلاب و یا محافل روشنفکری معاند مواجه است.
رسانه های دشمن یا وابسته به بیگانه نیز امروز مثلاً کشف حجاب یک دختر جوان را بیش از حد بزرگ نمایی کرده و چنین القا می کنند که جوانان امروز ایران از نظام اسلامی و به طور کلی دین و مباحث دینی خسته و بریده شده اند ، البته شاید معدود افرادی چنین باشند اما کلیت جوانان امروز کشور همچنان علاقه مند به دین و نظام هستند و در مواقع لزوم حضور مستحکمی در صحنه دفاع از انقلاب و نظام و اسلام دارند.
برخی از روشنفکران در سال های اخیر مدعی شده اند که فردی شدن دین داری ها در زمانه فعلی، معلول گرایش جامعه ایران به عرفی شدن است، نظر شما در این خصوص چیست و تا چه حد می توان این فرضیه را قبول کرد؟
ببینید قبل از هر چیز عرفی شدن را باید معنا کرد؛ گاهی منظور آن چیزی است که در قرآن و آموزه های دینی ما مورد تایید است یعنی همراهی با جامعه و پذیرش اقتضائات روز تا آن جایی که دین و شریعت به ما اجازه می دهد که این جا عرفی شدن خوب هم هست اما یک وقت معنای عرفی شدن ، گرایش به لیبرالیسم و سکولاریسم و لاابالی گری است که این مورد تایید ما و دین نیست.
متاسفانه جریان روشنفکری ، گاهی این مسایل را با هم قاطی کرده اند و یک سری نتایجی گرفته اند که با مبانی دینی ناسازگاری دارد.
اما این که گفته می شود در حاکمیت دینی و جمهوری اسلامی ایران ، دینداری فردی شده است این سخن غلطی است یا حداقل نمی توان آن را به کلیت جامعه تعمیم داد.
دینداری فردی که بخشی از جریان روشنفکری از زمان مشروطه تاکنون آن را می خواسته یعنی همه گرفتار سکولاریسم لائیسم شویم و حال آن که جامعه ایرانی یک جامعه بسیار دینداری است به طوری که نمی توان دین و گزاره های دینی را از این جامعه برداشت و از عصر مشروطه و قاجار و پهلوی تا به امروز و حتی از دوران صدر اسلام، جامعه ایرانی همیشه دین دار بوده است و لذا این عرفی شدن دین در جامعه ایرانی به معنای سکولاریسم ،برداشت غلط است.
پاسخ شما به کسانی که می گویند در نظام حاکمیت دینی و به طور خاص نظام جمهوری اسلامی ایران ، معیارهای اخلاقی در زندگی مردم دچار افت شده ، چیست؟
قبل از پاسخ به این سوال باید مشخص شود که ملاک و سنجش معیارهای اخلاقی به چیست و منظور از این سخن اساساً چه می باشد.
یک عمل نزد کسی اخلاقی جلوه می کند اما ممکن است در نزد کس دیگری این طور نباشد چرا که معیارهای اخلاقی در جوامع به جهت وجود خرده فرهنگ ها، متفاوت است، ضمن آن که نباید بسیاری از امور جزیی و اختلاف سلیقه ها را ربط به مساله اخلاق داد.
مدل موی یک جوان و لباس پوشیدن خاص او لزوماً به این معنا نیست که ما نتیجه گیری کنیم که معیارهای اخلاقی جامعه عوض شده است؛ از سویی بنده معتقدم ما نباید بیش از حد سخت گیری کنیم و بعد بگوییم معیارهای اخلاقی جامعه عوض شده و فلان و بهمان!
البته این را باید بپذیریم در برخی مسایل معیارهای اخلاقی جامعه ما دچار تغییراتی شده اما این ها زیاد به نظام حکومتی ارتباط ندارد به این خاطر که حاکمیت و حکومت نقش به مراتب کمتری در اجبار معیارهای اخلاقی ایفا می کند.
با این حال وجود فرهنگ تجمل و اشرافیت و اسراف و تبذیر این ها در تغییر معیارها موثر است که در این جا بحث از سبک زندگی به میان می آید که گاه عملکرد برخی مسئولان و دولتمردان نیز در این خصوص مطرح می شود.
در مجموع باید گفت که جامعه ایرانی و اسلامی از معیارهای اخلاقی برخوردار است و دچار افت در این قسمت نشده ایم، اما به هر حال در همه دوران ها در بخشی از جامعه ، شدت و ضعف هایی از حیث میزان وابستگی به امور اخلاقی وجود داشته است که این را نمی توان کتمان کرد.
به عنوان سوال آخر بفرمایید که دینداری چقدر در افزایش سرمایه اجتماعی موثر است و ما بعد از گذشت 4 دهه از پیروزی انقلاب اسلامی تا چه حدی توانسته ایم از این عامل در راستای افزایش سرمایه اجتماعی در کشور استفاده کنیم؟!
بله قطعا همین طور است و دین و دین داران عامل مهمی در ارتقای سرمایه اجتماعی جامعه به شمار می روند.
خوشبختانه در این چهار دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به برکت انقلاب و پیدایش و بسط نظریه بازگشت به معنویت و اسلام و معارف اهل بیت(ع) سرمایه اجتماعی ما افزایش یافته است و گرایش به دین داری نیز رشد محسوسی کرده است و دینداری صحیح اگر تبلیغ و ترویج شود، قطعاً بر میزان سرمایه اجتماعی ما نیز افزوده می گردد.
بقای نظام و حاکمیت ما منوط به دینداری هر چه بیشتر و عمیق تر مردم از جمله همین نسل جوان است و به لطف الهی سرمایه اجتماعی بزرگی ، امروز در اختیار ماست که امیدوارم همه به خصوص مسئولان قدردان آن باشیم و با خدمت صادقانه و بهتر و حل مشکلات و نیز درک درست جوانان و نیازهای آن ها زمینه ای فراهم کنیم که اگر معدود دین گریزی هایی هم هست این ها برطرف شود.
گفتگو از: سید محمد مهدی موسوی
فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 7
تبیین فقه حکومتی در ادوار فقه شیعه| حاکمیت و حکومت در فقه سیاسی شیخ مفید
وسائل ـ عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی به ادوار فقه حکومتی در فقه شیعه اشاره کرد و گفت: در عصر غیبت، حکومتهایی که امام معصوم در رأس حکومت نیست، مشروع نیست؛ وظیفه مردم انتظار فرج، تقیه و قیام و زمینه سازی برای برقراری حکومت اسلام است؛ جالب است که شیخ مفید با روش کلام عقلانی در بحث امامت و ولایت، نظریه حاکمیت و حکومت را مطرح می کند؛ ادله عقلی و کلامی شیخ مفید درباره ضرورت حاکمیت و حکومت، برای نفی حکومت ظالم و ضرورت فقیه عادل در عصر غیبت است.
فهم فقه سیاسی و حکومتی شیعه در عصر غیبت فقط براساس اندیشه امامت و ولایت، ممکن است؛ خلاصه اش این است که الآن هم حاکمیت و حکومت مخصوص امام معصوم است که به دلایلی در پرده غیبت است؛ امام نمی تواند و یا مجاز نیست – براساس فلسفه غیبت – إعمال حاکمیت و حکومت کند؛ در این زمان فقهاء اگر بتوانند از جانب امام – به عنوان نائب عام - إعمال حاکمیت و حکومت می کنند.
همه فقهاء ولایت دارند و همه آنها مدلهای مختلفی را در طول تاریخ برای إعمال ولایت خودشان مطرح کرده اند؛ اگر فقیهی توانست حکومتی تشکیل دهد، ولایت از سایر فقهاء برداشته می شود؛ یک فقیه در قم است، یک فقیه در بغداد است، یک فقیه در ری است، یک فقیه در خراسان است، یک فقیه در حجاز، یک فقیه در مصر است، یک فقیه در شامات است؛ فقهای مختلفی داریم و نحوه إعمال ولایت نیز توسط این فقهاء مختلف خواهد بود؛ چون مقتضیات زمان و مکان، شرایط تحولات سیاسی، اجتماعی و حاکمیتی و حکومتی متفاوت است.
یک فقیهی می بیند که حاکم عادلی وجود دارد؛ با او همراهی میکند؛ یک فقیه میبیند که حاکم عادلی وجود ندارد و لذا چون فقهاء مختلفند و چون تشیّع در جهان اسلام گسترده شده است و سرزمین های مختلفی داریم، نحوه إعمال ولایت فقهاء هم متفاوت خواهد بود؛ اگر ما در ایران، مثلاً در قم، خراسان و ...فقهایی داریم.
اینها می توانند ولایت خود را به یک فقیه تفویض کنند؛ در همین راستا و در ادامه مصاحبههای گذشته؛ بخش دیگری از گفتوگوی خبرنگار سرویس سیاست پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل با حجتالاسلام محمد علی لیالی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی تقدیم خوانندگان گرامی میشود.
http://vasael.ir/fa/news-details/6774/
وسائل ـ در جلسات گذشته در مورد فقه سیاسی و حکومتی در دنیای اسلام، بر اساس فقه اهل سنت و فقه سیاسی شیعه مباحثی مطرح فرمودید و در مورد اندیشه ولایت و امامت در عصر حضور امامان معصوم علیهم السلام و ولایت و فقاهت در عصر غیبت و نیز مفاهیمی مانند مفهوم تقیه، مفهوم نیابت، سیستم وکالت در عصر حضور و غیبت امامان معصوم علیهم السلام، و .... گفتگو کردیم؛ در این جلسه و جلسات آینده به ادوار تاریخی که در آن فقه سیاسی و حکومتی شیعه دارای برجستگی هایی بوده و فقهایی که در این زمینه نقش داشته اند، خواهیم پرداخت؛ اگر در ابتدای ورود به بحث مقدمه ای دارید بفرمایید؟
مطالعه اندیشه سیاسی شیعه بدون توجه به حاکمیت ها و حکومت ها و گذر زمان ممکن نیست؛ در جلسات گذشته اشاره کردیم که فقه سیاسی منوط به داشتن حاکمیت و حکومت است؛ اگر فقه سیاسی شیعه در فقدان حاکمیت مطرح می شود به این خاطر است که اگر حکومت جائر بود آیا ما با او همراهی کنیم یا همراهی نکنیم؟
در این بحث به ترتیب ادواری از فقه شیعه را مورد بررسی قرار خواهیم داد:
- حاکمیت و حکومت آل بویه در بغداد و فقه حکومتی شیخ مفید،
- حاکمیت و حکومت عصر مغولان و رسمیت یافتن تشیع در دربار مغولان و فقه حکومتی علامه حلی و خواجه نصیرالدین طوسی،
- حاکمیت و حکومت عصر صفوی و فقه حکومتی بزرگانی مانند محقق کرکی و شیخ بهایی که فقیه در دربار صفوی هستند،
- حاکمیت و حکومت عصر مشروطیت و قاجار که برای اولین بار سلطنت می خواهد مقید و مشروط شود،
- حاکمیت و حکومت دوران پهلوی و برآمدن نظام سیاسی جمهوری اسلامی و اندیشه امام خمینی؛
چرا این مقاطع انتخاب شدند؟ به دلیل اینکه در این چند مقطع، تشیّع، حاکمیت و حکومت تشکیل داد و وقتی حکومت شیعی شد طبیعتاً به فقهاء رجوع می کنیم؛ مسائل مستحدثه ای که وجود دارد را فقیه و فقهائی که حضور دارند باید حل کنند؛ اصل حاکمیت و حکومت را فقیه تأیید می کند یا نه؟
در صورت تأیید یا عدم تأیید حاکمیت و حکومت توسط فقیه زمانه نسبت به مسائل مختلفی که در تعامل با این حاکمیت و حکومت اتفاق می افتد، این فقیه نفیاً و اثباتاً چه حرفی می زند و چه حکمی دارد؟ طبیعتاً بدون توجه به گذر زمان و تحولات زمانه و شرایط تاریخی زمانه ای که تشیّع در آن مقطع قرار داشت، نمی توان فقه سیاسی شیعه را فهمید.
فقه سیاسی شیعه در حال تکامل است؛ بعد از دوران امیرمؤمنان سلام الله علیه فقه شیعه در حاشیه است؛ نه تنها فقیه و فقهاء و اصحاب ائمه علیهم السلام در زندان هستند، که فقه سیاسی هم در زندان و محدودیت است؛ اجازه طرح فقه سیاسی شیعه داده نمی شود چون شیعه حاکمیت و حکومت ندارد.
وسائل ـ بنابراین سخن کسانی که می گویند این کم کاری بعضی از فقهاء بوده است که در بعضی از دوران، حکومتی براساس فقه سیاسی شیعه نبوده است، قابل رد است؟
به کسانی که امروز قائل به حاکمیت و حکومت شیعه نیستند اینگونه پاسخ میدهیم که تا حاکمیت و حکومتی نباشد، فقه سیاسی شیعه هم نخواهد بود؛ شما ببینید تشیع در قرن چهارم و پنجم در اوج است؛ فرهنگ و تمدن تشیع، حاکمیتها و حکومتهای شیعی، فقه شیعی، کتب فقهی، کلامی، تفسیری و مانند اینها.
اما در قرن ششم هجری قمری حکومت سنّی سلجوقی و خواجه نظام الملک طوسی روی کار آمد که مدارس شیعی را می بندند، کتابخانه های شیعی را آتش میزنند؛ علمای شیعی را می کشند، به زندان می برند و تبعید می کنند؛ شیعه مدارسی داشت که اسم آن را دارالعلم گذاشت و زیر مجموعه حکومت آل بویه و حکومت های شیعی بود؛ دارالعلم بغداد، دارالعلم نیشابور، دارالعلم ری، ....؛
وقتی حکومت سنّی سلجوقی و خواجه نظام الملک طوسی آمد، دارالعلم، یعنی حوزه های علمیه شیعه را تعطیل کرد و به جای آن نظامیه - که براساس مذهب فقهی شافعی در آن درس می دادند – تأسیس کرد؛ تدریس و تحصیل فقه شیعه ممنوع شد و گفتند که علمای شیعه باید از محدوده حکومت سلجوقیان یعنی ایران، مهاجرت کنند.
این نکته مهمی است که بدون توجه به حوادث و شرایط تاریخی نمی توان گفت که چرا این فقیه اقدام به تأسیس حاکمیت و حکومت نکرد؛ در بعضی زمانها آن قدر شرایط برای تشیع سخت است که تشیع فقط به دنبال نفس کشیدن و حیات است؛ فقط برای اینکه تشیع باقی بماند، هرچند که تقیّه بکند؛ تا حاکمیت شیعی نباشد، گسترش فقه شیعه اتفاق نمی افتد.
وسائل ـ از نظر کیفی گسترش پیدا نمی شود و پیشرفت صورت نمی گیرد یا از نظر گسترش در سراسر عالم منظورتان است؟
منظورم از هر جهت است؛ وقتی حاکمیت شیعی نباشد چه حاکمیتی روی کار است؟ حاکمیت مخالفان خواهد بود؛ وقتی حاکمیت مخالفان باشد، به شما اجازه نفس کشیدن نخواهد داد؛ به شما اجازه درس، مباحثه، مناظره، تمدن سازی و فرهنگ سازی و مدرسه سازی نخواهد داد و لذا فقهایی که مخالفین حاکمیت و حکومت هستند، برای بقای تشیع، مجبور هستند که اعتقاد به حاکمیت و حکومت پیدا کنند.
وسائل ـ یعنی می فرمایید هرچند بعضی از فقهاء نتوانند از نظر شرعی، حاکمیت و حکومت را در فقه سیاسی زمان غیبت ،اثبات کنند، اما از نظر عقلایی حتماً باید بپذیرند؟
اگر چه منابع منصوص دینی در این زمینه داریم، از نظر عقلی هم به راحتی قابل اثبات ست؛ بر فرض عدالت، آیا شما حکومت شیعی عادل میخواهید یا حکومت غیر شیعی عادل؟ امر طبیعی است، وقتی حاکمیت عدول مؤمنین شیعی یا فقیه شیعی و یا امام معصوم بود، تشیع در بحث و گسترش علوم مختلف دستش باز است؛ شیخ مفید می آید دارالعلم بغداد را تشکیل می دهد؛ شیخ طوسی می آید دارالعلم بغداد را تأسیس می کند، کتابخانه بزرگ بغداد را تأسیس می کند.
حالا آل بویه و حکومت شیعی برافتاد؛ اولین کاری که می کنند کتابخانه شیخ طوسی در بغداد را آتش می زنند؛ شیعیان را در بغداد آتش می زنند؛ محله کرخ بغداد را آتش می زنند؛ براساس منابع تاریخی، به خاطراینکه شیعیان مراسم روز غدیر یا عاشورا را برگزار کردند، مخالفان (حنابله) هزار شیعی را می کشند؛ بر این اساس شیخ طوسی از بغداد به نجف می آید و حوزه علمیه نجف را تأسیس می کند که خدمتی ماندگار بوده و هست.
ما بارها تأکید کرده ایم که فقه سیاسی شیعه را در علم کلام باید جستجو کرد نه در علم فقه؛ بحث حاکمیت و حکومت در مذهب تشیع_ به خلاف اهل سنت_ جزو مباحث کلامی است نه مباحث فقهی؛ حاکمیت و حکومت در تشیع به خلاف اهل سنت، از اصول است نه از فروع؛ حاکمیت و حکومت متعلق به امام معصوم و یا کسی که از جانب امام معصوم اذن داشته باشد، است؛ حاکمیت و حکومت در فقه سیاسی شیعه، امامت و ولایت است؛ هم با دنیا و هم با آخرت مردم کار دارد؛ با هدایت مردم کار دارد.
اما در اهل سنت، حاکمیت و حکومت از فروع فقهی است؛ وقتی از فروع باشد، به مردم واگذار شده است؛ عموم بزرگان هم بحث حاکمیت و حکومت را در علم کلام و در زیر مجموعه بحث امامت مطرح می کنند؛ در فقه نیز وقتی به این مبحث می رسند، به عنوان حاشیه به بحث حاکمیت و حکومت می پردازند؛ و لذا بحث ولایت فقیه قبل از اینکه یک بحث فقهی باشد یک بحث کلامی است؛ ولایت و امامت در عصر غیبت امام علیه السلام، بحث ولایت فقیه است که باید از آن بحث کنیم.
حاکمیت و حکومت در فقه سیاسی شیخ مفید
از اینجا وارد اصل بحث می شویم و حاکمیت و حکومت را از دیدگاه شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه مورد بررسی قرار می دهیم؛ محمدبن نعمان العکبری، اهل بغداد، متوفای 413 هجری قمری است؛ عصر شیخ مفید، متصل به عصر پس از غیبت است؛ 329 آغاز غیبت کبری و شیخ مفید در این زمان دارد زندگی می کند و 413 هجری قمری از دنیا می رود؛ اگر ما آغاز غیبت کبری را 329 هجری قمری بدانیم و از مکتب قم و صدوقین پدر و پسر – علی بن بابویه و محمدبن علی بن بابویه – گذر کنیم، مکتب بغداد و شیخ مفید را باید برجسته ترین مراحل تحول فقه و کلام شیعه بدانیم.
از آراء و آثار شیخ مفید، شاگردان او مثل سید رضی و سید مرتضی برخواستند که از مکتب و مدرسه سید مرتضی، شیخ طوسی برخواست؛ شیخ طوسی، فقیهی است که کتاب هایش از کتب اربعه فقه شیعه محسوب می گردد؛ پیدایش مکتب نجف شیخ طوسی، محصول مکتب بغداد و محصول شیخ مفید و سید مرتضی است؛ شیخ مفید را مؤسس مکتب کلامی بغداد میدانیم؛ مهمترین ویژگی مکتب بغداد در کتاب اوئل المقالات و سایر آثار شیخ مفید وجود دارد.
مکتب بغداد را باید مظهر و نمادی از تفکر عقلانی شیعه دانست؛ عقلانیت تشیع و کلام عقلانی شیعه، محصول و مدیون شیخ مفید است؛ اگر کلام نصّی و حدیثی و مکاتب دیگر کلامی در شیعه داریم، شیخ مفید مؤسس علم کلام با نگرش عقلانی در تشیع است.
وسائل - آیا دلیل خاصی وجود داشت که شیخ مفید به کلام شیعه با گرایش عقلانی توجه کردند؟
بله؛ اولا به دلیل اینکه در آن زمان معتزله بغداد وبصره که یک جریان عقل گرا است، وجود دارد و شیخ مفید با آنها سر و کار دارد؛ گفتگو و مناظره می کند؛ دوم اینکه حاکمیت و حکومت شیعی آل بویه تأسیس شده است و از ایران به بغداد رسید؛ طبیعتاً در این فضای حاکمیت، عقل گرایی اثرگذاری بیشتری خواهد داشت.
وسائل ـ فقه سیاسی و فقه حکومتی شیخ مفید چگونه بود؟
برای فهم آرای سیاسی و فقه سیاسی شیخ مفید چند نکته کلی و مهم وجود دارد؛ شیخ مفید نگاه حداکثری به دین دارد؛ نکته دوم اینکه جامعیت دین را در عرصه های فردی و اجتماعی مطرح می کند؛ و نکته سوم که از همه مهمتر است نگاه عقلانی به دین و گزاره های دینی دارد؛ یعنی صرفاً به نص و نص گرایی توجه ندارد.
بر این اساس شیخ مفید معتقد است که حاکمیت و حکومت منحصر در خداوند است؛ بنابراین همین جا از اندیشه های شیخ مفید بر می آید که حاکمیت طاغوت را نفی می کند؛ گستره حاکمیت و حکومت پس از خداوند مخصوص پیامبر صلی الله علیه و آله است و پس از ایشان به امام معصوم علیه السلام می رسد و پس از امام معصوم شیخ مفید معتقد است که در عصر غیبت، اولویت حاکمیت و حکومت با فقیه است؛ اساس کلام شیعه هم همین است.
سیاست از دیدگاه شیخ مفید عبارت است از تدبیر زندگی مادی و معنوی مردم؛ ریاست ؛ ولایت، امر و نهی و امامت و خلافت است؛ نکته مهمی است که شیخ مفید سیاست را در فقه سیاسی شیعه به معنای امامت و امارت و خلافت می داند؛ ایشان معتقد است که امام، سلطان اسلام است؛ مدبر دین و دنیاست؛ امامت، ریاست مردم در امور دین و دنیا است؛ بعدها خواهیم رسید که علامه حلی و شیخ طوسی هم همین نگاه را نسبت به امامت دارند.
در اندیشه شیخ مفید دین و سلطنت با هم هستند؛ دین، اساس و سلطان، نگهبان دین است؛ اولین وظیفه سلطان حفاظت از دین و دینداران و احکام شرعی است؛ امروز ما می گوییم دیانت ما عین سیاست ماست و سیاست ما عین دیانت ما است؛ بعضی فکر میکنند دیانت ما عین سیاست ماست و سیاست ما عین دیانت ما است را فقط شهید مدرس و بعد از او امام خمینی مطرح کرد؛ در حالی که اساس فقه شیعه ارتباط دیانت و سیاست است.
وسائل ـ این موضوع نشاندهنده این است که شیخ مفید بسیار به مباحث سیاسی توجه داشته است؟
عملاً همین است؛ چون حاکمیت و حکومت در اختیار شیعه است؛ می بیند که حاکمیت و حکومت حافظ دین هستند و لذا آل بویه را تأیید می کند؛ به خلاف حاکمیت ها و حکومت های غیر شیعی که مخالفت با دین و تشیع داشتند و بدعت گذاری می کردند؛ به مردم ظلم می کردند؛ در بسط و گسترش دین و فرامین دینی همراهی نمیکردند؛ به همین خاطر فقهاء نیز با آنها مخالفت می کردند؛ اما اگر سلطانی عادل باشد، به محرومین کمک کند، در گسترش دین کوشا باشد، بر فقیه است که از چنین حاکمیت و حکومتی حمایت کند.
وسائل ـ بر این اساس می توان نتیجه گرفت که اگر در همان زمان آل بویه به شیخ مفید پیشنهاد می داد که ولایت فقیه به معنای امروز ما را بپذیرد، ایشان هم می پذیرفت؟
همه سلاطین در همه سلسله ها به فکر سلطنت بودند؛ به این معنا نبود که معتقد باشند حاکمیت و حکومت متعلق به فقیه است؛ یعنی حاکمیت و حکومت را به دست بگیرند و بعد تقدیم فقیه کنند.
وسائل ـ یعنی آل بویه نیز از ابتدا چنین قصدی را نداشت که حکومت را تقدیم فقیه کنند؟
چنین اعتقادی که ما امروز داریم، خیر، نداشتند؛ آل بویه نیز مانند بقیه حاکمیت ها و حکومت ها، حکومت را به دست گرفتند؛ خاندان شیعی ای که در ایران بودند و سه گروه بودند؛ در فارس، در اصفهان و گروهی که برای تشکیل حاکمیت و حکومت به بغداد رفت و حاکمیت و حکومت را به دست گرفتند.
در هر صورت برای به دست گرفتن حاکمیت و حکومت بود؛ اینکه شیعه اثنی عشری بودند یا اسماعیلیه، در جای دیگر باید بحث کنیم؛ معتقد بودند برای به دست گرفتن قدرت باید از شیعیان و فقهای شیعه کمک گرفت؛ اما به معنای اعتقاد صد در صد به نظریه امامت و ولایت و ولایت فقیه نیست.
وسائل ـ ضرورت تشکیل حاکمیت و حکومت در دیدگاه شیخ مفید چیست؟
شیخ مفید معتقد است اصلاح جامعه و رهایی از فساد و تباهی، تأدیب جنایتکاران، اجرای حدود الهی، رفع تعارضات و اختلافات، حفاظت از مرزها از وظایف حاکم اسلامی است؛ این استدلال حرف امروزی است و دلیل عقلی هم وجود دارد.
خیلی جالب است که شیخ مفید سرزمین ها و بلاد را به سه بخش تقسیم می کند؛ بلاد ایمان، بلاد اسلام، بلاد کفر؛ بلاد ایمان کجاست؟ جایی که هم عمل به شریعت و هم اعتقاد به امامت آل محمد علیهم السلام باشد؛ بلاد اسلام آن جایی است که عمل به شریعت می شود اما اعتقاد به امامت آل محمد علیهم السلام وجود ندارد؛ تمام سرزمین های اسلامی را شامل می شود؛ بلاد کفر هم بلادی است که در آن نه عمل به شریعت و نه اعتقاد به امامت آل محمد علیهم السلام وجود دارد؛ جامعه باید از بلاد کفر به بلاد اسلام و از بلاد اسلام به بلاد ایمان برسد.
وظیفه حاکمیت و حکومت این است که جامعه را جامعه ایمانی کند؛ رئیس فقیه عادل - تعبیر شیخ مفید است - وظیفه حاکمیت و حکومت را در بلاد ایمانی به عهده دارد؛ پس از رسول خدا صلی الله علیه و اله، به خاطر نصّ خداوند و پیامبر صلی الله علیه و آله، به خاطر مشروعیت، به خاطر استحقاق، امامت و ریاست بر امت اسلامی را بر عهده دارد؛ امام، علاوه بر پیشوای دینی بودن، رهبری سیاسی مردم است.
در عصر غیبت، حکومت هایی که امام معصوم در رأس حکومت نیست، مشروع نیست؛ وظیفه مردم انتظار فرج، تقیه و قیام و زمینه سازی برای برقراری حکومت اسلام است؛ جالب است که شیخ مفید با روش کلام عقلانی، در بحث امامت و ولایت، نظریه حاکمیت و حکومت را مطرح می کند؛ ادله عقلی و کلامی شیخ مفید درباره ضرورت حاکمیت و حکومت، برای نفی حکومت ظالم و ضرورت فقیه عادل در عصر غیبت است.
وسائل ـ وظایف و محدوده اختیارات حاکم دینی که در عصر غیبت همان فقیه عادل است، از دیدگاه شیخ مفید چیست؟
اصلاح جامعه، دوری از فساد و تباهی، تأدیب مجرمین، آگاهی غافلان، اقامه حدود، اجرای احکام، حل اختلافات، حفظ اموال، حراست مرزها، حمایت از دین و دیانت از مهمترین وظایف حاکم دینی است؛ که در کتاب الارشاد ج2، ص 342، این موارد را از اختیارات و وظایف حاکم دینی در عصر غیبت میداند؛ شیخ در جای دیگری معتقد است که اجرای حدود الهی و امر به معروف و نهی از منکر در مرحله قتل و جرح، یعنی مرحله عملی و قضاوت مربوط به حاکم اسلامی است.
شیخ مفید معتقد است که ولی فقیه باید شجاعترین، زاهدترین، صالحترین، عالمترین و حکیمترین فرد در تدبیر و اداره جامعه اسلامی است؛ این را هم شرع و هم عقل تأیید می کند؛ در کتاب الامالی و المسائل العکبریه شیخ مفید به این نکته اشاره شده است.
وسائل ـ نظر شیخ مفید در ارتباط با همکاری با حکومت های نامشروع چیست؟
فرض کنید در بلاد اسلام کشوری داریم که در معرض جنگ است و حکومت هم نامشروع است – یعنی فقیه عادل رئیس آن نیست - این حکومت فراخوان به جنگ کرد؛ شیخ می گوید به شرط صلاحیت این کار و به شرط اذن از طرف امام یا مأذون از جانب امام – یعنی فقیه – همکاری با چنین حکومتی جایز است.
وسائل ـ اگر حکومتی نامشروع باشد، مطمئناً اگر کسی با این حکومت همکاری کند در بعضی مواقع ممکن است، مسئولیت هایی را بپذیرد که فی نفسه با شرع مقدس تناقض دارد؛ در این جا مکلف با توجه به اینکه اذن کلی نسبت به همکاری با این حکومت را دارد، چه وظیفه ای دارد؟
قطعاً در جاهایی که خلاف شرع است، همکاری جایز نیست؛ اما باید ببینیم وظیفه چیست؟ گاهی اوقات وظیفه، تقیه است؛ مثلاً من در بلاد کفر زندگی می کنم و حاکم کفر از من می خواهد که از مرزها محافظت کنم و سربازی بروم؛ یا مثلاً حاکم از من مالیات و زکات می گیرد؛ در بسیاری از این کارها مومنین از فقیه اجازه می گیرند، اگر فقیه اجازه داد آن کار را انجام می دهد.
در زمان شیخ مفید، بسیاری از بلاد، بلاد ایمان نبود، بلکه بلاد اسلام و حتی ممکن است در بعضی جاها بلاد کفر بود؛ به همین کتاب المسائل العکبریه، و یا المسائل السرویه نگاه کنید سؤال می پرسیدند از شیخ مفید ، تکلیف ما در این مسأله چیست؟ و شیخ مفید نیز جواب می داد؛ در آن زمان و تا قرن هفتم مرسوم بوده و کتاب های بسیاری تحت عنوان المسائل داریم؛ المسائل الجارودیه، المسائل النیشابوریه و .....؛ رسائل و مسایل یعنی سؤال و پاسخ؛ المسائل یا الرسائل سؤال هایی بودند که مردم از فقیه می پرسیدند و فقیه نیز به آنها جواب می داد.
برگردیم به بحث، شیخ مفید در کتاب المقنعه ص197 معتقد است که ولایت فقیه، امام مسلمین، ناظر بر امور مسلمین، سلطان اسلام، حاکم، نائب و سلطان اسلام است؛ قضاوت، اجرای حدود، قصاص، تعزیرات، امر به معروف و نهی از منکر، جلوگیری از احتکار، مدیریت بر اراضی موات، ولایت بر سفیه و یتیم، دریافت و مصرف خمس و زکات بخشی از وظایف ولی فقیه است.
- در مورد ولایت بر سفیه و یتیم، همه فقها اتفاق نظر دارند؛ که از وظایف فقیه است.
- در مورد اجرای حدود، برخی می گویند که مختص به امام معصوم علیه السلام است و در زمان غیبت تعطیل است، اما شیخ مفید اجرای حدود را از وظایف فقیه می داند.
_ در فقه شیعه، تعزیر در جایی است که ما حدی نداریم و حد در برابر تعزیر است؛ یعنی قاضی خودش تشخیص می دهد که اینجا ده ضربه یا 99 ضربه شلاق بزند؛ در این مورد، نفی بلد بکند یا نکند؛ شیخ مفید می گوید حدود و تعزیرات همه از وظایف ولی فقیه است؛
- امر به معروف و نهی از منکر اگر منجر به قتل و جرح شود، از وظایف ولی فقیه است؛ قتل و جرح یعنی اداره جامعه؛ ما چه کسی را در امر به معروف و نهی از منکر می توانیم به قتل برسانیم و بر او جرح (زخم) وارد کنیم؟
- در بحث قصاص کسی که قاتل یا جانی است؛ کسی که دارد به جامعه تجاوز می کند؛ چگونه با او بر خورد کنیم.
- چند نفر ممکن است در بازار مسلمین احتکار کنند؟ یک نفر، صد نفر، هزار نفر؟ چه کنیم؟
- بنابراین شما یک سازمانی می خواهید که از احتکار جلوگیری کند؛ یعنی ولی فقیه مأمورینی را نصب کند که در بازار بگردند و جلوی کسانی را که احتکار می کنند، بگیرند.
- اراضی موات یعنی سرزمین هایی که دایر نیستند؛ امروزه به آن منابع طبیعی می گویند؛
تمام این وظایف فقیه منوط به داشتن یک سیستم، تشکیلات و نظمیه است؛ و لذا شیخ مفید اعتقاد به حاکمیت و حکومت دارد؛
- ببینید که گستره ولایت فقیه چقدر است؛ مگر امروز ولایت فقیه محدوده اختیاراتش چیست؟ همین قدر است؛ اگر کمی تأمل کنید شیخ مفید قائل به ولایت مطلقه فقیه است؛ ولایت فقیهی که قضاوت (امر به معروف و نهی از منکر، حدود ، دیات , تعزیرات و...) دارد امروزه می شود، دستگاه قضایی؛ دریافت خمس و زکات، مالیات ، خراج و...(مسایل مالی جامعه) ، اداره جامعه، بخشی از قوای اجرایی امروز می شود و این منوط به داشتن یک سیستم، تشکیلات و نظمیه است و لذا شیخ مفید اعتقاد به حاکمیت و حکومت دارد و در کتاب المسائل الجارودیه، شیخ مفید، محدوده اختیارات ولی فقیه را مطرح کرده است.
وسائل ـ اگر جمع بندی دارید بفرمایید؟
پس از عصر غیبت، ظاهراً شیخ مفید اولین کسی است که به فقه سیاسی و حکومتی شیعه پرداخت؛ بزرگانی هستند که در بحث امامت و ریاست بر دین و دنیای مردم به بحث در مورد سلطان عادل پرداخته اند؛ اما شیخ مفید اولین کسی است که به این گستردگی که اشاره شد این مطلب را بیان کرده است.
از این به بعد خواهیم دید که فقه سیاسی شیعه روز به روز گسترده تر خواهد شد؛ اگر امروز از فقه سیاسی و حکومتی جمهوری اسلامی و اندیشه های امام خمینی و مقام معظم رهبری داریم حرف می زنیم، این فقه سیاسی و حکومتی، میراث دار و میراث خوار فقه شیعه است که از زمان حضور امام و عصر غیبت امام علیه السلام و فقهای بزرگواری که بودند، شروع می شود و در دورههایی این فقه، با توجه به تحولات زمان و مکان برجسته تر شده است./403/825/م
فهم فقه حکومتی و جایگاه ولایت فقیه ناظر به درک نظام وکالت در عصر ائمه اطهار است
وسائل ـ حجت الاسلام لیالی، فهم فقه سیاسی و حکومتی شیعه بدون فهم نظام وکالت در عصر ائمه(ع) را غیر ممکن خواند و گفت: سیستم وکلاء، زمینه سازی برای سیستم ولایت فقیه در عصر غیبت است؛ مفهوم ولایت فقیه بدون فهم جایگاه وکالت در سیستم وکلاء، در فقه سیاسی شیعه، در عصر حضور امام، قابل فهم نیست؛ اصلاً ائمه علیهم السلام سیستم وکلاء را ایجاد کردند برای اینکه مدل موفقی برای ولایت فقیه شود؛ فقهاء در کنار ولایت فقیهشان، وکلای امام برای رفع نیاز مؤمنین در نقاط مختلف دنیا هستند.
فهم فقه سیاسی و فقه حکومتی شیعه ناظر به فهم کلام شیعه، تاریخ شیعه و اندیشه سیاسی شیعه است؛ بنابراین تا زمانیکه تحولات سیاسی، اجتماعی و تاریخی حاکمیتها و حکومتهایی که در عصر ائمه و پس از عصر ائمه اتفاق افتاد را نفهمیم، نمیتوانیم فقه سیاسی و فقه حکومتی شیعه را تبیین کنیم؛ در همین زمینه خبرنگار سرویس سیاست پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل گفتوگوی تفصیلی با حجتالاسلام محمد علی لیالی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی داشته است که اینک بخش ششم آن تقدیم خوانندگان میشود.
وسائل ـ در جلسات قبل در مورد فقه سیاسی و فقه حکومتی در دنیای اسلام به ویژه اهل سنت بحث کردیم؛ فقه سیاسی و فقه حکومتی در دنیای تشیّع بر چه محوری قرار دارد؟
اساس فقه سیاسی و فقه حکومتی شیعه بر مبنای اندیشه امامت و ولایت است؛ این اندیشه یک وقت در عصر امام حاضر و یک وقت در عصر امام غایب است؛ فقه سیاسی و حکومتی شیعه در عصر امام حاضر، عموماً براساس اندیشه های امیرمؤمنان سلام الله علیه مطرح می شود؛ چون هیچکدام از ائمه علیهم السلام حکومت تشکیل ندادند که ما بخواهیم از دل آن فقه سیاسی و حکومتی دربیاوریم؛ البته از روایات آنها می توان اندیشه هایی را در این زمینه درآورد.
مثلاً عدم همراهی با ظلم، عدم همراهی با حکومت جائر، یا سؤال هایی که پیروان اهل بیت علیهم السلام، نسبت به یک مسئله جزئی در منطقه خودشان می پرسیدند و امام معصوم یا وکلاء و وابستگان او جواب می دادند – مثلاً می پرسیدند که زکات را به حاکم بدهیم یا نه- و...که بیشتر جنبه سلبی داشته است.
http://vasael.ir/fa/news-details/6523/
حتی امیرمؤمنان سلام الله علیه نیز در دوران بیست و پنج سالی که حکومت نداشتند، نوعی مواجهه سلبی داشتند؛ مواجهه سلبی اهل بیت علیهم السلام به این معنا است که براساس اندیشه امامت و ولایت، غصب خلافت رخ داده است و بنی امیه، بنی مروان و بنی العباس که حاکمیت و حکومت دارند مخالفان اهل بیت علیهم السلام هستند و سختی ها و شهادت هایی که در پی داشت.
اگر ایجابی بخواهیم بحث کنیم، بیشتر باید براساس اندیشه امیرمؤمنان سلام الله علیه و حکومت تقریباً پنج ساله حضرت گفتگو کنیم؛ یعنی اگر بحث جنگ، جهاد ، دفاع، زکات، خمس، امر به معروف و نهی از منکر، إمارت و ولایت و ...است، باید از اندیشه های ایشان و نامه هایی که حضرت به حُکّام و والیان خودش نوشته است، برداشت کرد.
بهترین سند برای فقه سیاسی و حکومتی شیعه در اندیشه امیرمؤمنان سلام الله علیه، نامه معروف حضرت به مالک اشتر – نامه 53 کتاب نهج البلاغه - است؛ یعنی به تعبیر امروزی ها یک بیانیه و آئین نامه ای اجرایی است برای یک والی ای که می خواهد حاکمیت و حکومت کند.
عصر امیرمؤمنان سلام الله علیه – سال 35 تا 40 هجری قمری – و بعد از آن پیدایش قیام ها و نهضت های شیعی تحت عنوان قیام های زیدیان و علویان که به نتیجه نرسیدند و ائمه علیهم السلام نیز با قیام ها موافق نبودند - عموم این جنبش های براندازانه و مسلّحانه، از جانب زید و فرزندان زید که در تاریخ تشیّع، معروف به زیدیه هستند و اسماعیل بن جعفر و فرزندان او که بعدها به اسماعیلیه معروف شدند و حاکمیت ها و حکومت هایی که تشکیل دادند، بوده است که مورد تأیید مستقیم اهل بیت علیهم السلام نبود؛ یعنی با اجازه امام و با محوریت اندیشه امامت و ولایت نبود؛ حالا ممکن است در جاهایی اهل بیت علیهم السلام تأیید می کردند مثلاً فرموده اند که خدا جناب زید را رحمت کند.
چون در مقابل با ظلم به شهادت رسیدند؛ اینها در مواجهه با ظلم است نه برای به دست گرفتن حاکمیت و حکومت براساس اندیشه امامت و ولایت؛ زیدیه و اسماعیلیه و بزرگان آنها با ائمه همراه نبودند و اگر هم به قدرت می رسیدند معلوم نبود که قدرت را تحویل ائمه علیهم السلام بدهند؛ اتفاقاً آنها با معصومین علیهم السلام درگیر بودند که چرا شما سکوت کرده اید و اهل قیام نیستید؛ این حالت تقریباً تا سال 200 هجری قمری، اواخر خلافت هارون عباسی و اوایل خلافت مأمون عباسی ادامه پیدا می کند که نزاع بین مأمون و امین، اتفاق می افتد.
وسائل ـ در روایتی داریم که امام معصوم در مورد جناب زید، می فرماید خدارحمت کند او را؛ آیا قیام ایشان مورد تأیید اهل بیت علیهم السلام بود، بنابراین چرا چنین حرفی در مورد جناب زید گفته شده و مظلومیت وی را بیان کردند؟
چون به شهادت رسیدند؛ در هر حال در راه مبارزه با ظلم و طاغوت کشته شدند؛ از آنجایی که ائمه علیهم السلام می دانستند که جناب زید و فرزندش یحیی و برخی دیگر از فرزندان ائمه علیهم السلام که قیام کردند، موفق نمی شوند، می گفتند که قیام نکنید.
مانند آن را ما در قیام مختار داریم که بحث بسیار مفصّل و مبهمی است؛ اما در هر حال آن چیزی که وجود دارد، ائمه علیهم السلام از قیام او اظهار رضایت کردند و فرمودند: خدا رحمت کند مختار را که دل ما اهل بیت را شاد کرد؛ یعنی تأیید قیام مختار توسط آنها به جهت خونخواهی اهل بیت علیهم السلام و قتله حادثه کربلا است؛ نه اینکه مختار قیام کند و حاکمیت و حکومت به دست بگیرد.
مختار حکومت را به دست هم گرفت؛ اما تحویل اهل بیت علیهم السلام نداد؛ مختار در قیام گفت که میخواهم از قاتلین حادثه کربلا انتقام بگیرم؛ انتقام هم گرفت؛ اما بعدش چه مدلی برای حاکمیت و حکومت دارد؟ چه اندیشه ای برای إعمال امامت و ولایت دارد؟ نظریه روشنی ندارد.
وسائل ـ آیا مختار مترصد نبود که پایه های حکومت نوپایش مستحکم شود و بعد آن را تحویل اهل بیت علیهم السلام دهد؟
ممکن است این را امروز از روی حدس و گمان بگوییم؛ اما به طور قطعی نمی دانیم؛ با نگاه تاریخی به این نتیجه می توانیم برسیم که امام سجاد و امام باقر و بعدها سایر ائمه علیهم السلام، مختار را نه به خاطر قیامش بلکه به خاطر خونخواهی تأیید کردند؛ در خود منابع تاریخی داریم که امام سجاد علیه السلام با قیام مختار موافقت نکرد.
امام رضا علیه السلام بعد از شهادت امام موسی بن جعفر سلام الله علیه، ده سال در مدینه هستند و کاری با حکومت ندارند و مانند سایر ائمه مشغول درس و بحث و تربیت شاگردان، به خصوص انتقال روایات پیامبر صلی الله علیه و آله و سایر معصومین ،مخصوصاً امام باقر و امام صادق علیهم السلام - بودند.
به هر دلیلی مأمون عباسی احساس کرد که از امام باید استفاده کند و بحث ولایتعهدی امام رضا علیه السلام را مطرح کرد؛ اینکه انگیزههای مأمون از طرح ولایتعهدی امام رضا علیه السلام چیست؟ انگیزه های امام از پذیرش ولایتعهدی چیست؟ خودش جای بحث دارد؛ اجمالاً بدانیم که امام رضا علیه السلام از سال 200 تا 203 هجری قمری در ایران و در خراسان، ولایتعهدی را پذیرفت؛ امام ولایتعهدی را با این شرط پذیرفت که در هیچ کاری دخالت نکند.
چون مردم با امام رضا علیه السلام بیعت نکرده بودند؛ امام، خلیفه و حاکم نیست؛ و در این سه سال هم حضرت حکم حکومتی إعمال نکرد؛ داستانش معروف است که وقتی ایشان می خواستند نماز بخوانند، فضا به هم ریخت و مردم آمدند؛ مأمون هم وقتی این را دید، احساس خطر کرد و جلوی اقامه نماز امام علیه السلام را هم گرفت؛ بنابراین از امام رضا ع در مورد فقه سیاسی و حکومتی، نظریات کمی داریم؛ چون اجازه نمی دادند که امام علیه السلام اندیشه های خودشان را مطرح کند.
وسائل ـ آیا در فقه سیاسی و فقه حکومتی شیعه، إعمال ولایت فقها متفاوت است؟
فهم فقه سیاسی و حکومتی شیعه در عصر غیبت فقط براساس اندیشه امامت و ولایت، ممکن است؛ خلاصه اش این است که الآن هم حاکمیت و حکومت مخصوص امام معصوم است که به دلایلی در پرده غیبت است؛ امام نمی تواند و یا مجاز نیست – براساس فلسفه غیبت – إعمال حاکمیت و حکومت کند؛ در این زمان فقهاء اگر بتوانند از جانب امام – به عنوان نائب عام - إعمال حاکمیت و حکومت می کنند.
همه فقهاء ولایت دارند و همه آنها مدلهای مختلفی را در طول تاریخ برای إعمال ولایت خودشان مطرح کرده اند؛ اگر فقیهی توانست حکومتی تشکیل دهد، ولایت از سایر فقهاء برداشته می شود؛ یک فقیه در قم است، یک فقیه در بغداد است، یک فقیه در ری است، یک فقیه در خراسان است، یک فقیه در حجاز، یک فقیه در مصر است، یک فقیه در شامات است؛ فقهای مختلفی داریم و نحوه إعمال ولایت نیز توسط این فقهاء مختلف خواهد بود.
چون مقتضیات زمان و مکان، شرایط تحولات سیاسی، اجتماعی و حاکمیتی و حکومتی متفاوت است؛ یک فقیهی می بیند که حاکم عادلی وجود دارد؛ با او همراهی می کند؛ یک فقیهی می بیند که حاکم عادلی وجود ندارد و لذا چون فقهاء مختلفند و چون تشیّع در جهان اسلام گسترده شده است و سرزمین های مختلفی داریم، نحوه إعمال ولایت فقهاء هم متفاوت خواهد بود؛
اگر ما در ایران، مثلاً در قم، خراسان و.. فقهایی داریم، اینها می توانند ولایت خود را به یک فقیه تفویض کنند؛ به همین خاطر ما در تفکر شیعه مفهومی به نام مرجعیت داریم؛ مرجع هم باید اعلم باشد؛ بنابراین همه مراجع مثلاً می گویند به سراغ آیت الله بروجردی یا آقا سید ابوالحسن اصفهانی بروید؛ آیا ما فقط یک مرجع به نام آقا سید ابوالحسن اصفهانی یا آیت الله بروجردی داریم؟ خیر، ممکن است در آن زمان در مناطق مختلف ده ها مرجع وجود داشته باشد.
وسائل ـ علت اینکه سایر مراجع بودند و مقلّد هم داشتند چه بود؟ وقتی کسی اعلم باشد آیا می توان از غیراعلم تقلید کرد؟
ببینید ما داریم در مورد فقه سیاسی و حکومتی – نه أعمال فردی – صحبت می کنیم؛ در مورد أعمال فردی من می توانم از امام جماعت مسجد بپرسم و او هم احکام را برایم بگوید؛ اما جایی است که فقط مرجع اعلم باید نظر بدهد؛ امام خمینی با وجود اینکه مرجع و مجتهد بود، اما تا زمانی که آیت الله بروجردی زنده است إعمال ولایت نمی کند؛ حتی اگر در برخی از موارد با آقای بروجردی اختلاف هم داشته است.
وسائل ـ آیا امام خمیینی(قدس سره) در آن زمان مقلّد هم داشتند؟
بحث مقلّد نیست، بلکه بحث اجتهاد است؛ ایشان فقیه بود و احتمالاً مقلّدانی هم داشته است. هر استادی شاگردانی دارد که معمولاً در فقه مقلّد او هستند؛ امام خمینی تقریباً جانشین و همچنین مشاور آقای بروجردی بود؛ اما به این معنا که ما امروز میگوییم مقلّد و رساله عملیه و ... نبوده است.
تا زمانی که آقای بروجردی زنده بود، امام رساله عملیه بیرون نداد؛ در بحث اندیشه امام خواهیم رسید که مثلاً در بحثهای سیاسی بین امام خمینی و آیت الله بروجردی در نحوه مقابله با رژیم اختلافات زیادی وجود داشت؛ مثلاً امام خمینی در مورد فداییان اسلام، خیلی تلاش کرد تا فداییان به خصوص نوّاب صفوی اعدام نشوند؛ با آیت الله بروجردی خیلی گفتگو کرد و اصرار داشت، اما نتوانست.
وسائل ـ در فهم فقه سیاسی و فقه حکومتی شیعه چه عواملی مؤثر و دخیل است؟
فهم فقه سیاسی و حکومتی شیعه در عرصه حاکمیتی و حکومتی منوط به چند امر است:
1ـ ضرورت حاکمیت و حکومت، هیچ فقیهی در فقه شیعه وجود ندارد که بگوید ما نیازی به حاکمیت و حکومت نداریم؛ آن روایت را نیز مطرح می کنند که " لابدّ للناس من امیر ٍبِرٍّ أو فاجرٍ " مردم یک حاکم و سرپرست می خواهند؛ حالا این حاکم می خواهد خیرخواه باشد یا جائر باشد؛ اصلاً بدون حاکمیت و حکومت، زندگی اجتماعی مردم سامان نمی پذیرد؛ یک امر عقلایی است؛ برای اداره یک جلسه و مجموعه هم مدیر نیاز است؛ حالا چه کسی باید حاکم باشد آن بحث دیگری است.
2ـ تفکر شیعه این است که حاکمیت و حکومت از آن خداوند است و خداوند نیز این حاکمیت و حکومت را به پیامبر صلی الله علیه و آله تفویض کرد؛ یعنی پیامبر إعمال ولایت ندارد مگر بإذن الله؛ شیعه معتقد است که حاکمیت و حکومت بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله متعلق به اولی الأمر است و این اولی الأمر امام معصوم است؛ لذا اگر کسی غیر از ائمه علیهم السلام بیاید حاکمیت و حکومت را به دست بگیرد، در تفکر شیعه مفهومی به نام غصب خلافت و إمارت مطرح می شود که بحث فقهی، کلامی و تاریخی زیادی در این زمینه وجود دارد.
شیعه معتقد است که اولی الأمر هر کسی باشد حاکمیت طاغوت و جائر نیست؛ چون خداوند فرمود : " أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و اولی الأمر منکم "؛ به خلاف اهل سنت که حکومت طاغوت و جائر را می پذیرند؛ برخی از برادران اهل سنت معتقدند که قیام بر علیه حکومت جائر و فاسد جایز نیست؛ در حالیکه حکومت طاغوت یک مفهوم قرآنی است و طاغوت حق حاکمیت وحکومت بر مؤمنان را ندارد.
3- این حاکمیت و حکومتی که وجود دارد کافر هم نباید باشد؛ " لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلاً " کافر حق سلطه و برتری بر مؤمنان را ندارد.
4- یهود و نصاری نیز حق حاکمیت و حکومت ندارند؛ فقط مؤمنین حق حاکمیت و حکومت دارند؛ مؤمنین، "بعضهم أولیاء بعض " و ولی هستند؛ غیرمؤمن ولایت بر مؤمن ندارد.
5- در اصل حاکمیت و حکومت در فقه سیاسی شیعه، ادله عقلی و نقلی داریم؛ ادله عقلی آن که همان ضرورت حاکمیت و حکومت است، مورد اتفاق همه است؛ اینکه می گوییم حاکم جامعه عادل باشد، یک امر عقلی است؛ اگر بگوییم ما یک حاکم عادل داریم و یک حاکم جائر، شما کدام را انتخاب می کنید؟ یک حاکمی داریم که مؤمن است و یک حاکمی داریم که فاسق است، عقل کدام را انتخاب می کند؟ طبیعی است که حاکم عادل و مؤمن را انتخاب می کند.
عدم حاکمیت و حکومت طاغوت و عدم تسلط کفار، جدای از اینکه ادله شرعی و قرآنی دارد، ادله عقلی هم محسوب می گردند.
برخی دیگر از امور عقلانی در باب ضرورت عقلی حاکمیت و حکومت در فقه سیاسی شیعه وجود دارد که در تنافی با ادله شرعی هم نیست، مثلاً توجه به عدل و قسط؛ حاکم باید عادل و به دنبال إحیای قسط باشد؛ اگر از فقیه شیعه سؤال شود نظر شما در مورد ضرورت حاکمیت و حکومت چیست؟ می گوید ما حاکمی می خواهیم که عدالت را در جامعه إحیاء کند؛ اگر حاکم، جائر و فاسق باشد، او ظالم است؛ همه فقهاء می گویند مبارزه با ظلم ضرورت دارد.
امر دیگر که جزو ادله عقلی حاکمیت و حکومت در فقه سیاسی شیعه است، ضرورت حمایت از فقراء و محرومین است؛ طبیعی است که در جامعه دو دسته افراد وجود دارد؛ عده ای به دنبال قدرت و ثروت اند، و اشراف هستند؛ این در همه جوامع بود و در جامعه اسلامی هم خیلی هست.
در همین جامعه کسانی هستند که فقیر و مسکین اند؛ تکلیف اینها چیست؟ فقیه و فقه سیاسی شیعه می گوید حاکم هر کسی است- پیامبر صلی الله علیه و آله ، معصومین علیهم السلام ، کسانی که مأذون از طرف معصوم هستند، حتی اگر از فقهاء هم نباشند – وظیفه حاکمیت و حکومت، دفاع از فقراء و محرومین است؛ ما چه کار کنیم که أشراف در ثروت اندوزی پیشروی نکنند و فقراء به واسطه گرسنگی عقب نمانند و از بین نروند؛ همان روایت امام علی علیه السلام،
«لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ اللّه على العلماء ألاّ یُقارّوا على کِظّةِ ظالم و لا سَغَبِ مظلوم" اگر خداوند از علماء پیمان نگرفته بود که بر سیری سیران و گرسنگی گرسنگان سکوت نکنند، من هرگز حاکمیت و حکومت را قبول نمی کردم؛ برای چه منِ علی حاکمیت و حکومت را قبول می کنم؟
برای اینکه از فقراء و محرومین دفاع کنم و اجازه ندهم اعیان و اشراف حق فقراء را بخورند؛ اجازه ندهم کسانی از بیت المال مسلمین ثروت هایی را جمع کنند و ثروتشان چندین شتر – حالا امروزه باید بگوییم چندین کامیون، هواپیما، کانتینر،...- باشد، در حالیکه عده ای از مردم محتاج نان شب هستند؛ مگر ممکن است ما حاکمیت و حکومت اسلامی داشته باشیم و عده ای از مردم محتاج نان شب باشند؛ اصلاً پیدایش حاکمیت و حکومت اسلامی برای دفاع از فقراء و مستمندان است؛ عقل حکم می کند که در این حکومت فقراء زیر دست و پای اشراف نباشند.
وسایل ـ إحیای امر به معروف و نهی از منکر، امر عقلی است؛ اگر در جامعه ای امر به معروف و نهی از منکر نباشد، آن جامه گرفتار طغیان و فساد خواهد شد؛ چه کنیم که در جامعه امر به معروف و نهی از منکر وجود داشته باشد؟
یکی از راه هایش تشکیل حاکمیت و حکومت است؛ اصلاً حاکم اسلامی برای چه می خواهد تشکیل حکومت دهد؟ برای إحیای امر به معروف و نهی از منکر؛ همان حرفی که امام علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام در وصیت نامه خودشان گفتند: " و أرید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر "؛
ممکن است سؤال کنیم که چرا امروز حاکمیت و حکومت اسلامی به دنبال فراموشی امر به معروف و نهی از منکر است؟ چرا اصل هشتم قانون اساسی اجراء نمی شود؟ چرا لایحه امر به معروف و نهی از منکری که در مجلس تصویب می شود، در دولت های مختلف اجراء نمی شود؟
معروف، شریعت و منکر، ضد شریعت است؛ حرام های الهی منکر و حلال های الهی معروف اند؛ وظیفه حاکمیت و حکومت اسلامی، گسترش حلال های الهی و نهی از حرام های الهی است؛ إحیای سنت منوط به امر به معروف و نهی از منکر است؛ روایت داریم که اگر امر به معروف و نهی از منکر بمیرد تمام سنت ها مرده است؛ اساس و بقای اسلام به بقای امر به معروف و نهی از منکر بستگی دارد.
وسائل ـ براساس روایتی که مضمون آن می گوید تمام واجبات در برابر امر به معروف و نهی از منکر مانند قطره ای در برابر دریایی است، می توان گفت که هدف اصلی از حکومت همین امر به معروف و نهی از منکر است؟
امر به معروف و نهی از منکر، کار همه افراد است و کار علماء در این زمینه بیشتر است؛ اگر حاکمیت و حکومت در اختیارشان بود که این مطلوب است و بیایند إحیای امر به معروف و نهی از منکر کنند؛ اما اگر حاکمیت و حکومت در اختیارشان نبود و حاکم، ظالم و جائر بود، باز هم باید حاکم را امر به معروف و نهی از منکر کنند؛ بالاترین نصیحت، نصیحت حاکم است؛ النصیحة لأئمة المسلمین؛ کاری که امیرمؤمنان علیه السلام نیز در زمانی که حاکمیت و حکومت نداشتند، انجام می دادند، یعنی امر به معروف و نهی از منکر – البته به معنای گسترده اش – می کردند.
وسائل ـ "النصیحة لأئمة المسلمین" شامل امام معصوم و ولی فقیه هم می شود یا فقط در مورد حاکم جائر و امثال او است؟
قطعاً شامل ولی فقیه می شود؛ اما در مورد امام معصوم در جای خودش باید بحث کرد؛ آیا این کسی که می خواهد امام معصوم را نصیحت کند معنای نصیحت را می داند؟ می داند که امام اشتباه نمی کند؟ در عین حال امیر مؤمنان سلام الله علیه می فرماید بیایید از من انتقاد کنید؛ معنی نقد و انتقاد چیست را باید در جای دیگر بحث کرد.
وسائل ـ به ادله نقلی و شرعی حاکمیت و حکومت در فقه شیعه هم اشارهای نمایید؟
اینها بخشی از ادله عقلی در رابطه با ضرورت حاکمیت وحکومت از نگاه فقه سیاسی و حکومتی شیعه بود؛ اما ادله شرعی به دو بخش تقسیم می شود: قرآن و روایات – اعم از پیامبر و ائمه سلام الله علیهم اجمعین – آیاتی که در مورد حاکمیت و حکومت، در قرآن وجود دارد زیاد است؛ مثلاً ضرورت حکومت صالحان که به تفصیل باید بحث کرد؛ "و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر أنّ الأرض یرثها عبادی الصالحون" زمین میراث صالحان خواهد بود؛ بنابراین در آخرالزمان و در عصر منجی موعود این صالحان هستند که شایستگی حکومت دارند.
ضرورت حکومت مستضعفان – البته در مورد اینکه مستضعفان چه کسانی هستند باید بحث کرد – " و نرید أن نمنّ علی الذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم الأئمه و نجعلهم الوارثین " مستضعفان امامان جامعه و وارثان بر روی زمین خواهند شد.
وسائل ـ آیا منظور آیه همین افرادی را که ما ضعیف می شمریم، است؟
ضعیفان که نمی توانند حاکمیت و حکومت تشکیل دهند؛ ضعیفان باید قوی شوند؛ مؤمنان باید صالح شوند و صلاحیت تشکیل دادن حاکمیت و حکومت را داشته باشند؛ معنایش این است که اینهایی که استضعاف مالی و فکری دارند، در پایان ما کاری می کنیم که اینها صالح شوند و بیایند ائمه و وارث روی زمین شوند.
وسائل ـ آیا چنین چیزی مربوط به زمان حضور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است یا اینکه مربوط به زمان دیگری است؟
عموماً می گویند مربوط به بعد از عصر غیبت است؛ وقتی که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آمد، دیگر مستضعفین پیدا نخواهد شد؛ اینهایی که تا دیروز مستضعف بودند به استغناء می رسند؛ این استغناء در مباحث فکری، علمی، عملی و در همه جهات است، این مستضعفین به آنجا می رسند که می توانند وارث روی زمین شوند؛ به معنای فقری که امروز ما معنا می کنیم نیست.
مورد دیگر، مجموعه آیاتی است که در بحث تمکّن بر روی زمین، وجود دارد؛ " الذین إن مکّناهم فی الأرض أقاموا الصلاة " کسانی که ما به آنها بر روی زمین تمکّن دادیم؛ تمکّن یعنی توانایی و شایستگی؛ یعنی به اینها حاکمیت و حکومت دادیم، تا اینها به دنبال إحیای نماز باشند؛ اولین وظیفه حاکمیت و حکومت دینی اقامه نماز است.
حالا باید ببینیم که حاکمیت و حکومت دینی ما به دنبال اقامه نماز هست یا نیست؟ مسأله اقامه نماز به عنوان چندمین مسأله اش مطرح می شود؟
پیروان پیامبر و اهل بیت علیهم السلام وقتی که ما به اینها تمکّن داده ایم، اینها به دنبال اقامه نماز بر روی زمین خواهند بود؛ پس نتیجه می گیریم برای اقامه نماز، تمکّن لازم است؛ حاکمیت و حکومت لازم است. آیات دیگری نیز درباره حاکمیت و حکومت وجود دارد که بحث مستقلی را می طلبد.
روایات بسیار زیادی درباره حاکمیت و حکومت در فقه سیاسی شیعه وجود دارد؛ بخشی از این روایات، سلبی هستند؛ یعنی در مورد عدم همراهی با حاکمیت و حکومت ظالم و جائر، و کسانی که غصب خلافت کرده اند، کسانی که شایستگی ولایت ندارند، پرداخت مالیات به جائر، پرداخت خراج به ظالم و مانند اینها روایات زیادی داریم؛
بخشی از این روایات، روایاتی است که اختصاصاً در مورد ولایت فقیه در عصر غیبت مطرح می شود که امام " ره " اینها را در کتاب ولایت فقیه آورده است؛ ما در یک جلسه ای به تفصیل در رابطه با ولایت فقیه امام و ادله عقلی و شرعی آن به خصوص روایات پانزده تا بیست گانه که در این باره وجود دارد را مطر ح می کنیم؛ از امام معصوم می پرسند ما در عصر غیبت چه کار کنیم؟ حاکم ما چه کسانی هستند؟ در بحث قضاوت به چه کسانی مراجعه کنیم؟
فهم اندیشه ولایت و فقاهت در عصر غیبت – در مقابل ولایت و امامت در عصر حضور امام معصوم – منوط به چند اصل کلی است:
اول،مفهوم غیبت چیست؟ امام در پرده غیبت به سر می برد یعنی چه؟
دوم ، فهم مفهوم نیابت است؛ نیابت فقهاء تا کجا از جانب امام معصوم است؟ به عبارت دیگر مفهوم نیابت در عصر غیبت چیست؟ آیا نوّاب از فقهاء بودند؟ از محدّثین بودند؟ از متکلمین بودند؟ از وکلاء بودند؟ یا اینکه هر کسی می توانست نائب باشد؟ در مورد هر یک از نوّاب اربعه و زندگی و شرایط آنها باید بحث کرد؛ اینها تا کجا وکیل امام علیه السلام بودند؟ تا کجا فقیه بودند؟ تا کجا محدّث بودند؟ تا کجا متکلم بودند؟ نقش فقهاء در عصر این چهار وکیل خاص چگونه بود؟ فقهای بزرگی در آن دوران داشتیم.
سوم، مفهوم فقه و فقهاء در عصر غیبت چیست؟ " و أما مَن کان من الفقهاء.... " این فقهاء چه کسانی هستند؟ شرایط فقه و فقهاء در عصر غیبت کبری چگونه است؟
چهارم، مفهوم نیابت فقیه در عصر غیبت چیست؟ محدوده نیابت کجاست؟ این می شود آن اختلافاتی که در بحث محدوده اختیارات ولی فقیه و ولایت فقیه مطرح می شود .
فرض می گیریم معنای غیبت را پذیرفتیم؛ غیبت امام را پذیرفتیم؛ معنای وکالت خاص را پذیرفتیم؛ این را هم پذیرفتیم که فقهاء در عصر غیبت نیابت دارند؛ معنای نیابت فقیه چیست؟ محدوده نیابت فقیه تا کجاست؟ همه محدوده امامت است؟ همه محدوده فقاهت است؟
وسائل ـ اینکه می گوییم ولایت مطلقه و مقیّده نیز ناظر به این است؟
بله، اینجا می بینیم که حداقل ده مرتبه و مرحله را می توان برای نیابت مطرح کرد؛ این همه اختلافات که فقهاء با هم دارند، در محدوده إعمال ولایت است نه در اصل ولایت فقیه؛ و این خطای بزرگی است که بگوییم فلان فقیه، ولایت فقیه را قبول ندارد؛ اصلاً محال است که فقیهی ولایت فقیه را قبول نداشته باشد؛ یعنی اینکه آن فقیه، فقیه بودن خودش را قبول ندارد؛ بیان احکام حلال و حرام خودش را قبول ندارد.
همین بیان کردن خودش إعمال ولایت است؛ مثل این است که بگوییم یک پزشکی است جراحی می کند اما نظام پزشکی یا طبابت را قبول ندارد؛ پزشک، پزشک شد چون این سازمان به او مجوّز داد؛ بله ما دعوا داریم که محدوده إعمال طبابت کجاست؟ مثلاً محدوده إعمال نظام مهندسی در مهندسین کجاست؟ محدوده إعمال فقیه در محدوده إعمال فقاهت کجاست؟
در مراحل فقاهت، نیابت و إعمال ولایت فقیه اختلافاتی وجود دارد؛ مقدمه مهم دیگری در بحث حاکمیت و حکومت فقیه در فقه حکومتی داریم و آن معنای موعود، منجی و مصلح یا ظهور امام است؛ فقهاء تا چه زمانی إعمال ولایت دارند؛ تا ظهور امام؛
وسائل ـ آخرالزمان چه وقت است؟ موعود چه وقت خواهد آمد؟ آیا وقتی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آمد سیستم وکالت و فقاهت فقها در عصر غیبت تعطیل می شود؟
همه حاکمیت ها و حکومت های شیعه برای مقدمه سازی ظهور است؛ وقتی امام علیه السلام آمد همه چیز تحویل ایشان داده میشود؛ إعمال ولایت فقهاء معنایی ندارد، مگر اینکه از جانب امام معصوم علیه السلام باشد؛ دوباره برمی گردیم به زمان امیرمؤمنان علیه السلام که به مالک اشتر نامه می نویسد؛ امام زمان علیه السلام هم که آمد، به فقهایش برای إعمال ولایت در مصر، خراسان، قم، ری و.... نامه می نویسد؛ امام علیه السلام هم برای إعمال ولایت، احتیاج به والیان، فرماندهان، استانداران، بخشداران و دهیارانی – به قول امروزی ها - دارد.
امام علیه السلام نخواهد آمد مگر اینکه 313 نفر یار ایشان فراهم شود؛ این 313 نفر چه کسانی هستند؟ آیا واقعا امام زمان 313 یار ندارد؟ این همه منتظر، این همه شهید، این همه مؤمن ، 313 نفر نمی شوند ؟
پاسخ این است که از روایات و گزارش های متون دینی این گونه فهمیده می شود که این 313 نفر استاندار، فرماندار، وزیر و وکیل و بازوان اجرایی امام در إعمال حاکمیت وحکومت اند؛
منظور 313 نفر یار معمولی نیست؛ یعنی313 نفر از نظر فقاهت، سیاست، جهاد، فرماندهان ارشد امام ، و به تعبیری مالک اشتر برای امیرالمؤمنین علیه السلام هستند؛ از مجموع روایات برمی آید که اینها حلقه اصلی و مشاوران اصلی و به تعبیر امروزی ها وزرای اصلی و هیأت اندیشه ورز امام زمان علیه السلام هستند.
مقدمه دیگر برای فهم فقه سیاسی و حکومتی شیعه در عصر غیبت، فهم اندیشه وکالت و سیستم وکلاء است؛ بعضی ها فکر میکنند که در عصر حضور ائمه علیهم السلام، آنها إعمال ولایت نکرده اند؛ اینگونه نیست؛ شیعه به خصوص در زمان امام موسی کاظم علیه السلام سیستمی را به نام سازمان وکالت راه اندازی کرد.
فهم فقه سیاسی و حکومتی شیعه بدون فهم نظام وکالت در عصر ائمه علیهم السلام ممکن نیست؛ ائمه علیهم السلام در محدودیتاند یا در زندان و تبعید هستند و یا اینکه حق برگزاری کلاس و جلسه را ندارند؛ تشیّع مخصوصاً در زمان امام باقر و امام صادق علیهما السلام در نقاط مختلف گسترش پیدا کرد.
شیعیانی که در خراسان و ماوراءالنهر – منظور خراسان امروز یعنی نیشابور، بیهق و مرو (مشهد) نیست؛ بلکه مراد خراسان بزرگ (ماواءالنهر) است. – بودند؛ در حالیکه امام باقر و امام صادق علیهما السلام در مدینه اند، چگونه بیایند سؤالشان را بپرسند؟ حتی در مدینه هم نیستند که مردم بیایند از آنها سؤال بپرسند.
بنابراین یک سیستم زیرزمینی پیچیده قوی به نام نظام وکالت انجام شد؛ امام چهار وکیل تعیین می کند؛ مثلاً وکیل امام در خراسان، ایران، یمن، بحرین و ... بودند؛ این وکلاء نیز برای خودشان وکیل معیّن می کنند؛ آنها هم برای خودشان وکلایی تعیین می کنند؛ مردم، وکیل روستا و شهر خودشان را می دیدند.
این وکیل می آمد وکیل منطقه – امروزه مثلاً بگوییم استان – خودش را می دید؛ او هم می آمد وکیل در ایران را می دید؛ وکیل در ایران هم به طور مخفی وجوهات و خمس و زکات را می گرفت و به امام معصوم تحویل می داد؛ یک سیستم بسیار پیچیده که از زمان امام باقر و امام صادق علیهما السلام شروع شد.
ولی عموماً سیستم وکلاء مربوط به امام موسی کاظم علیه السلام است، بعد امام رضا و بعد سایر ائمه علیهم السلام؛ اینها همه زمینه سازی برای سیستم وکلاء در عصر غیبت است؛ اینها زمینه سازی برای سیستم ولایت فقیه در عصر غیبت است؛ مفهوم ولایت فقیه بدون فهم جایگاه وکالت در سیستم وکلاء، در فقه سیاسی شیعه در عصر حضور امام، قابل فهم نیست؛ اصلاً ائمه علیهم السلام سیستم وکلاء را ایجاد کردند برای اینکه مدل موفقی برای ولایت فقیه شود؛ فقهاء در کنار ولایت فقیهشان، وکلای امام برای رفع نیاز مؤمنین در نقاط مختلف دنیا هستند./825/م
رضا صفری
فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 5
عدم مشروعیت حاکم جائر و فاسد در فقه سیاسی شیعه
وسائل ـ همه فقهاء قائل به اجرای حدود، دیات و احکام قضایی و احکام مالی اسلام، بوده اند و هستند؛ در مقابل، همه فقهاء بدون استثناء، در فقه سیاسی شیعه بر عدم مشروعیت حاکم جائر و فاسد تأکید دارند؛ وقتی شما به پیروانتان می گویید با حاکم همراهی نکنید، این إعمال ولایت است؛ یعنی مؤمنین، در احکام حدود، دیات و احکام مالیه به سلطان جائر مراجعه نکنید؛ منِ مقلّد هم به حاکم جائر مراجعه نمی کنم.
فهم فقه سیاسی و فقه حکومتی شیعه ناظر به فهم کلام شیعه، تاریخ شیعه و اندیشه سیاسی شیعه است؛ بنابراین تا زمانیکه تحولات سیاسی، اجتماعی و تاریخی حاکمیتها و حکومتهایی که در عصر ائمه و پس از عصر ائمه اتفاق افتاد را نفهمیم، نمیتوانیم فقه سیاسی و فقه حکومتی شیعه را تبیین کنیم؛ در همین زمینه خبرنگار سرویس سیاست پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل گفتوگوی تفصیلی با حجتالاسلام محمد علی لیالی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی داشته است که اینک بخش پنجم آن تقدیم خوانندگان میشود.
وسائل ـ جایگاه تقیّه در فقه سیاسی شیعه کجاست؟
در فقه سیاسی شیعه، مفهومی به نام تقیّه وجود دارد؛ تقیّه یکی از مفاهیم اساسی فقه سیاسی شیعه، است که هم ریشه تاریخی و هم ریشه سیاسی و هم ریشه کلامی دارد.
خلاصه تقیّه این است که تشیّع در أقلیّت است، و هر جایی تشیّع در أقلّیت است، برای حفظ جان خودش مجبور به تقیّه می شود؛ وقتی جان فقیه و جان شیعه در خطر است، دیگر حاکمیت وحکومت معنایی ندارد؛ اتفاقاً مفهوم تقیّه در فقه سیاسی شیعه مفهوم برجسته ای است؛ نوعی مبارزه سلبی با حاکمیت و حکومت است؛ از یک طرف حاکمیت و حکومت جائر است و می خواهد شیعه را از بین ببرد؛ فقهاء و متکلّمان شیعه برای حفظ جان شیعیان مفهومی به نام تقیّه را مطرح می کنند؛
حالا اگر شیعه در اکثریت بود، حاکمیت و حکومت داشت، تقیّه حرام است؛ شما در اکثریت هستید و حاکمیت و حکومت می توانید تشکیل دهید؛ پس جایگاه تقیّه در فقه سیاسی شیعه، در دوران أقلّیت شیعه است.
http://vasael.ir/fa/news-details/6383/
http://vasael.ir/fa/news-details/6383
وسائل ـ با وجود نظریه فقهی ولایت فقیه، چرا فقهای شیعه، حکومت تشکیل ندادند؟
سؤال و شبهه مهمی را مطرح کردید؛ پاسخ این است که درست است که نظریه شیعه در باب حاکمیت و حکومت در فقه سیاسی صریح و روشن بوده است و همه فقهاء از این نظریه تبعیّت می کردند، اما مسئله ای به نام نفوذ اجتماعی مطرح می شود.
فقه شیعه به دلایل مختلف مثل حاکمیتهای ظالم و جائر، شرایط سیاسی، اجتماعی، تاریخی، منطقه ای و... از نفوذ اجتماعی کافی برای تشکیل حاکمیت و حکومت برخوردار نبود؛ وقتی تشیّع در اقلّیت است، در زندان است، در هجرت و تبعید است، چگونه حاکمیت و حکومت تشکیل دهد؟ کجا نفوذ اجتماعی داشته باشد؟ اساس نفوذ اجتماعی در این است که حاکمیت و حکومت در اختیارش باشد؛ حاکمیت و حکومت نه تنها در اختیارش نیست، بلکه مخالف تشیّع است.
هر حاکمیت و حکومتی تشکیل شود، مبانی فکری و نظری خودش را رسمیت می بخشد و اندیشه مخالفان را ممنوع می کند و لذا وقتی حاکمیت و حکومت ها در اختیار اهل سنت است، شیعه نمی تواند از نفوذ اجتماعی کافی برخوردار باشد.
لذا فقهاء و بزرگان شیعه مهاجرت می کنند و به مناطق مختلف در جهان اسلام – به ویژه ایران – پراکنده می شوند و همین فقیه و صحابی بزرگ امام، بعدها جزو امام زادگان و بزرگان می شود؛ نفوذ اجتماعی آنها در محدوده ای کوچک بود و معمولاً هم اینها در همان محدوده کوچک به شهادت می رسید.
حکّام و سلاطین اجازه حضور را به این بزرگان نمی دادند، چون مزاحم حاکمیت ها و حکومت ها بودند؛ اما اگر برایشان ممکن بود درهمین محدوده کوچک، حاکمیت و حکومت تشکیل می دادند؛ مثلاً حکومت هایی که توسط علویان در منطقه جِبال ( طبرستان، جرجان، دیلمان و .... ) تشکیل شد. این حکومت ها محدود بود و زمینه بروز اجتماعی گسترده ای نداشت؛ حکومت وقت با لشکرکشی این حاکمیت و حکومت محلّی را که اعتبار شیعی داشت، ساقط می کرد و آن فقیه یا کسی را که ادعای حاکمیت و حکومت می کرد، به شهادت می رساند و نماینده خودش را منصوب می کرد.
وسائل ـ اگر شرایط و زمینههای پذیرش اجتماعی که برای امام خمینی(قدس سره) فراهم شد، در طول تاریخ برای فقهاء وجود داشت، فقهاء از آن شرایط استفاده نمی کردند؟
اگر مرحوم شیخ کلینی، شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی، علامه حلی، خواجه نصیر طوسی، تا زمان مرحوم آیت الله بروجردی، در جایگاه امام خمینی(ره) بودند؛ همه موظّف به تشکیل حاکمیت و حکومت بودند؛ امّا زمینه ها و شرایط تاریخی، سیاسی و اجتماعی که برای امام(ره) ایجاد شد برای تمام فقهایی که در چهارده قرن بودند مهیّا نبود.
مبانی فکری و نظری امام(ره) که حاکمیت و حکومت تشکیل داد، از کجا برخواسته بود؟ از همان فقه سیاسی شیعه است؛ از همان تفکّراتی که فقهای شیعه در طول تاریخ از آن برخوردار بودند؛ همان حرف هایی که فقهای گذشته مطرح می کردند همان حرف ها را امام ره مطرح کرد و قائل به فقه سنتی و جواهری – یعنی همان فقه امثال شیخ انصاری و صاحب جواهر - بود؛ امّا شرایط اجتماعی و سیاسی برای پذیرش و مقبولیت، نسبت به امام ره اتفاق افتاد و برای فقهاء در طول تاریخ اتفاق نیفتاد.
وسائل ـ شما فرمودید که وظیفه فقیه در صورتی که شرایط مهیّا باشد، تشکیل حکومت است؛ این سخن الزاماتی را به دنبال دارد؛ برای نمونه برخی از فقهاء نسبت به مسائل مستحدثه نظراتی دارند که با حکومت داری و فضاهای موجود در آن هم خوانی ندارد؛ در این صورت چرا فقیه باید حاکمیت و حکومت تشکیل دهد؟
تشکیل حاکمیت و حکومت برای اجرای شریعت در عرصه شریعت است؛ پیامبر صلی الله علیه و آله طی بیست و سه سال در قالب وحی الهی و رسالت، مجموعه ای به نام شریعت برای مسلمانان آورد؛ بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله عصر امام معصوم است؛ آن چیزی که تحت عنوان حدود، دیات، پرداخت مالیات، خمس، زکات و خراج و .... برای جامعه اسلامی اتفاق افتاد چه کسی جواب گو است؟ امام معصوم، امیرمؤمنان سلام الله علیه می گوید این کار را بکنید؛ از امام صادق و امام باقر سلام الله علیهما می پرسند و آنها پاسخ می دهند.
آیا در عصرغیبت، حدود و دیات تعطیل است؟ خمس، زکات، امر به معروف و نهی از منکر و سایر بخش های شریعت تعطیل است؟ اگر بگوییم که تعطیل است، آن وقت عبث می شوند.
وسائل ـ این مواردی که می فرمایید، کلیات اینها مورد اتفاق فقهاء در طول تاریخ بوده است؛ اما در مسائلی مانند هنر یا احکام بانکداری و ... گاهی اوقات اختلافات قابل توجه وجود دارد؛ در مورد اینها نظرتان چیست؟
مسائل مستحدثه امروز برای فقهای گذشته مطرح نبوده است؛ مسائل مستحدثه این بود که شیعیان و مؤمنان می آمدند از فقیه سؤال می پرسیدند که ما حاکمی داریم که ظالم است؛ خراجمان را به او بپردازیم یا نه؟
فقیه یا می گفت بپردازید یا می گفت نپردازید؛ چه پرداختن و چه نپرداختن، إعمال ولایت فقیه بوده است؛ در بحث ولایت فقیه، امام(ره) می گوید که احکام مالیِه اسلام - خمس و زکات - دست فقیه است؛ فرض کنید فقیهی اصلاً حاکمیت و حکومت را قبول ندارد؛ وقتی خمس و زکات از مؤمنین می گیرد، اینها را کجا مصرف می کند؟ إعمال ولایت هست یا نیست؟ هیچ فقیهی را پیدا نخواهید کرد که بگوید فقیه در احکام و شریعت اسلام ولایت ندارد؛ امّا اختلاف در محدوده و کیفیت اعمال ولایت بین فقها اختلاف وجود دارد.
مثلاً در إقامه نماز جمعه، امام جمعه کیست؟ اگر امام معصوم نبود إقامه نماز به عهده کیست؟ فقیه می گوید به عهده من است؛ إعلام عیدین و نماز عید، بر عهده کیست؟ چه کسی باید نماز عیدین را بخواند؟ ما می خواهیم بگوییم امروز روزه گرفتن واجب است یا حرام؟ امروز اول ماه است یا آخر ماه؟چه کسی باید إعلام عید کند؟ فقیه می آید می گوید با حکم بنده فردا عید است و روزه گرفتن حرام است؛ مؤمنین قبول می کنند یا نه؟ بنابراین إعمال ولایت است.
چرا گفتیم هر فقیهی موظّف به إعمال ولایت است؟ زیرا معنایی ندارد فقیهی در فقه سیاسی شیعه قائل به إعمال ولایت نباشد؛ اصل إعمال ولایت، حاکمیت و حکومت است؛ حالا یک وقتی شما می آیید یک نظام سیاسی تشکیل می دهید یا در محدوده دِه و شهر خودتان که عدول مؤمنین هستند إعلام ولایت می کنید.
وسائل ـ چرا ما اجرای حدود را منوط به تشکیل حکومت بدانیم؛ حکومت دارای شئون مختلف اجرایی و قضایی و ... است؛ بنابراین منافاتی با إعمال ولایت فقیه ندارد؛ در اینجا لزوم تشکیل حکومت توسط فقیه چه وجهی دارد؟
براساس فقه سیاسی شیعه در عصرغیبت امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف، هیچ فقیهی نمیگوید که حاکمیت وحکومت متعلّق به من فقیه است؛ بلکه می گوید حاکمیت و حکومت متعلّق به امام عصر است و ایشان به فقهاء واگذار کرده است و فقهاء از جانب امام نیابت عام دارند.
اگر فقهاء می توانند حاکمیت و حکومت تشکیل دهند باید این کار را انجام دهند و اگر روزی امام عصر عجّل الله تعالی فرجه الشریف آمدند، تمام حاکمیتها و حکومتها تعطیل می شود و او خودش حُکّام و استانداران و .. تعیین می کند؛ اما اگر معذوریتی بود و زمینههای اجتماعی نبود، این فقهاء، ولایت خود را به سلطان عادل و اگر او هم نبود به عدول مؤمنین تفویض می کنند؛ یعنی عدول مؤمنین یا سلطان عادل، از جانب فقیه و با نظارت او، حاکمیت و حکومت تشکیل می دهند.
اعمال ولایت در مسایل مالی می شود خمس و زکات وخراج و...؛ اگر کسی خطایی کرد، می خواهیم به او حدّ بزنیم، میزان حدّ و حدود و دیات کجاست؟ چه کسی به او حدّ بزند؟
پس إعمال ولایت در محدوده حدود، دیات و احکام مالیه را همه می پذیرند؛ اصلاً بدون حاکمیت و حکومت إعمال ولایت امکان ندارد؛ بدون تشکیل حاکمیت و حکومت، احکام مالیه و احکام اجرای حدود، دیات و مانند آنها بی معنا است؛ همه اینها یک نظمی می خواهد.
همه فقهاء قائل به اجرای حدود، دیات و احکام قضایی و احکام مالی اسلام، بوده اند و هستند؛ در مقابل، همه فقهاء بدون استثناء، در فقه سیاسی شیعه بر عدم مشروعیت حاکم جائر و فاسد تأکید دارند؛ وقتی شما به پیروانتان می گویید با حاکم همراهی نکنید، این إعمال ولایت است؛ یعنی مؤمنین، در احکام حدود، دیات و احکام مالیه به سلطان جائر مراجعه نکنید؛ منِ مقلّد هم به حاکم جائر مراجعه نمی کنم.
مسئله مهمی که فقهای شیعه در مورد حاکمیت و حکومت در عصر غیبت با آن مواجه شدند، بحث مشروعیت یا عدم مشروعیت حاکم جائر است؛ همه فقهاء گفته اند حق ندارید با حاکم جائر همکاری کنید، و اگر حاکم جائر را دیدید با او مقابله کنید؛ و لذا بسیاری از فقهاء نیروی نظامی تشکیل می دادند و می جنگیدند و در جنگ با حاکم جائر یا والیان حاکم جائر به شهادت می رسیدند.
شما وقتی که می خواهید حاکمیت و حکومتی را به دست بگیرید ابتدا باید حاکم جائر را براندازید؛ و لذا فقهاء در براندازی حکومت های جائر نقش داشتند؛ البته با توجه زمینه های اجتماعی و توانی که وجود داشت.
وسائل ـ امّا در زمان صفویّه میبینیم که با وجود اینکه فقهاء، حکومت تشکیل ندادند، به نوعی ولایت فقیه نیز إعمال میشد؟
صفویّه حاکمیت و حکومت تشکیل می دهد؛ فقهاء به چه دلیل در دربار حکومت صفویّه حضور دارند؟ در آنجا حکومت از جانب فقهاء و مأذون از جانب فقهاء است؛ فقیه می گوید من باید إعمال حاکمیت و حکومت کنم، اگر توانستم که بهترین حالت است؛ اما اگر نتوانستم، حاکم عادلی بیاید از جانب من إعمال ولایت کند.
الآن هم همین است؛ ولایت فقیه داریم و فقیه اختیارات خودش را به زیر مجموعه های خودش، رئیس جمهور، رئیس مجلس ، رئیس دستگاه قضایی، استانداران، فرمانداران، بخشداران و ..... واگذار کرده است؛ همه اینها در شرایط و محدوده هایی می توانند إعمال ولایت کنند؛ توانایی اداره این مجموعه عظیم کشوری در تمام ابعاد فقط توسط فقیه محال است؛ و لذا إعمال ولایت را به زیرمجموعه های خودش مادامیکه تقوا، عدالت، خدمت به مردم و محرومین، عدم فساد و شرایط دیگر را داشته باشند، تفویض می کند.
وسائل ـ آیا ارجحیت حکومت فقیه بر غیر فقیه طبق قاعده رجوع به متخصص است؛ یعنی اینکه هدف و مبنای نظام مبتنی بر ولایت فقیه، قوانین و احکام شریعت است؛ حال ممکن است بنابر دلایل و شرایطی برای اجرای احکام مشکلاتی باشد یا ناقص اجرا شود؛ اما به هر حال بهتر از حکومت غیر فقیه است که به صورت کلی تخصص و آشنایی با قوانین شریعت وجود ندارد، از اینرو فساد در بخشهای مختلف حکومت نهادینه میشود، در این زمینه نیز توضیح دهید.
در هر حال ولایت متعلّق به فقیه است؛ فقیهی که عادل باشد؛ و أمّا مَن کان مِن الفقها ... باشد، از میان فقهاء، فقیهی که عدالت، علم، تدبیر و مدیریت دارد و جامع شرایط است و ولایت فقیه برای إعمال ولایت فقه است نه برای إعمال ولایت شخصی فقیه؛ یکی از اشتباهات این است که فقیه می خواهد إعمال ولایت شخصی کند؛، بگوید من گفتم؛ فقیه از جانب خودش چیزی نمی گوید .هر چه می گوید از دل فقه شیعه است؛ حلال و حرام شیعه است؛ امام راحل می فرماید: فقه، فلسفه عملی حکومت است و حکومت، فسلفه عملی فقه است؛ بایدها و نباید های فقه باید إعمال شود.
بر فقهاء و فقیه واجب است تا آنجایی که می تواند حاکمیت و حکومت تشکیل دهند؛ تا جامعه، جامعه ایمانی و صالحان باشد و فساد در آن نباشد؛ حکومت فقهاء، حکومت معصومین نیست؛ حتی در حکومت معصومین علیهم السلام هم اتفاقاتی می افتد؛ که معصوم راضی به آن نیست.
امیرمؤمنان سلام الله علیه بالاترین مقام عصمت را دارد؛ آیا استانداران ایشان هم معصوم اند؟ خیر استاندار امیرمؤمنان هم ممکن است خطا و دزدی کند؛ و امیرمؤمنان هم او را توبیخ و عزل کند؛ استاندار امیرمؤمنان هم در مجلس أعیان و أشراف، سر سفره آنها می نشیند؛ و حضرت او را توبیخ می کند.
طبیعی است که در حاکمیت فقیه و حکومت فقهاء هم ممکن است خطا رخ دهد؛ اول اینکه فقهاء، معصوم نیستند و دوم اینکه، فقهاء با انسان های عادی که من و شما هستیم سر و کار دارند؛ استانداران و والیان حکومت فقیه هم ممکن است خطا کند، کسانی که والیان حاکمیت و حکومت اند گرفتار هوای نفس می شوند.
در هر حال فقیه باید تا آنجایی که در توان دارد، هر چند یک درصد باشد، برای تشکیل حاکمیت و حکومت اقدام کند؛ اگر نتوانست به کسی دیگر که می تواند حاکمیت و حکومت اسلامی را تأسیس کند، تفویض کند؛ بهتر از این است که حاکمیت، جائر و فاسق باشد؛ اگر فقیه نتوانست، عدول مؤمنین بیایند حاکمیت و حکومت تشکیل دهند؛ به هر اندازه ای که در توان بود – ده درصد، بیست درصد، .... تشکیل دهند.
جاهایی است که محدودیت هایی وجود دارد و در توان فقیه نیست، رقیب و دشمن هم هست؛ به خصوص در دنیای امروز تهاجمات، انحرافات وشبهاتی هم است؛ شیاطین انس و جن در پی این هستند که این حاکمیت و حکومت اسلامی توفیق پیدا نکند.
وسائل ـ آیا فقه سیاسی و حاکمیت و حکومت در عصر أئمه علیهم السّلام و عصر حضور امام هم وجود دارد؟
فقه سیاسی شیعه در عصرحضور ائمه علیهم السّلام به خصوص در اندیشه امیرمؤمنان سلام الله علیه بسیار وجود دارد؛ در مورد بعضی از ائمه علیهم السّلام، ما نسبت به مسائل فقه و احکام سیاسی و حاکمیت و حکومت سخن کم داریم؛ معلوم است چون ائمه علیهم السلام در زندان و محدودیت بودند.
لذا شما از زبان مبارک امامان کاظمین و عسگرین سلام الله علیهم أجمعین نسبت به مسائل فقه شیعه، خیلی کم روایت پیدا می کنید، چه برسد به حاکمیت و حکومت؛ به خلاف زمان امام صادق و امام باقر علیهما السّلام که دورانی ایجاد شد و این همه روایات از وجود مبارک ائمه علیهم السّلام از آن دوران وجود دارد.
در زمان حضور امام معصوم وقتی مثلاً از جناب هشام بن حَکَم، هشام بن سالم، مؤمن الطاق، زراره، محمّد بن مسلم، مسأله شرعی می پرسند، می گوید بگذارید از امام بپرسم و بعد به شما جواب دهم؛ همه مسائل بر محوریت امام هست.
وسائل ـ در روایت آمده که امام معصوم به محمدبن مسلم میگوید که در مسجد بنشین و فتوا بده؛ آیا در این گونه موارد، اجتهاد صورت گرفته است؟
در عصر حضور امام، اجتهاد آن چنان معنایی که بعدها مطرح شد، وجود ندارد و اگر امام به یکی از اصحاب حواله می دهد یا به محمّد بن مسلم؛ ایشان از جانب خودش نمی گوید؛ جناب هشام بن حکم، مؤمن الطاق، زراره و... همه از جانب امام جواب می گویند.
وسائل ـ حتی اصحاب در تشخیص مصادیق هم ورود نمیکردند؟
اصحاب ائمه می گویند برویم از امام بپرسیم، می پرسد و بعد جواب را می گوید؛ حاکمیت و حکومت در زمان حضور امام معنایی ندارد، چون خود امام هست؛ اصحاب و یاران هیچ کجا حاکمیت و حکومت تشکیل ندادند، مگر از جانب امام؛ مثل مالک اشتر که حضرت علی علیه السّلام به او فرمودند برو مصر و حکومت تشکیل بده.
اهل سنت از آنجایی که نظریه امامت و ولایت را نپذیرفتند، در عصر حضور امام، به سمت تأسیس حاکمیت و حکومت رفتند؛ مفهومی در فقه سیاسی و تفکّر شیعی داریم به معنای غصب خلافت وإمارت؛ شیعه معتقد است بعد از پیامبرصلی الله علیه و آله، امامت، ولایت و امارت، متعلّق به امام معصوم است.(ادامه دارد....)/403/م
اشاره: حجت الاسلام لیالی استاد حوزه و دانشگاه که از کارشناسان حوزه جامعه و فرهنگ است، به بررسی ابعاد سند 2030 پرداخته و آسیبها، اشتباهات و قوتها را مورد ارزیابی قرار داده است.
مسئله بررسی اسناد بین المللی و توجه به خدمت یا خیانت فرهنگی از این منظر حائز اهمیت است که تجربهای برای تاریخ انقلاب میشود. حجت الاسلام لیالی در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری رسا مباحث یاد شده را تبیین کرده است که در ذیل تقدیم خوانندگان محترم میشود. متن زیر بخش چهارم و پایانی از مصاحبه است که خدمت خوانندگان محترم تقدیم میگردد.
در بحث سند 2030 باید به چند نکته توجه کرد، یکی اینکه از جهات مختلف باید به این سند پرداخت، یعنی بحث حقوقی اساتید و کارشناسان علم حقوق بیایند بحث حقوقی کنند، کمتر کسی در مورد سند2030 نگاه اقتصادی به اسناد بینالمللی داشته باشد.
امروز تمام معاهدات و اسناد بین المللی را باید در نظام سرمایه داری و بر اساس نظام سرمایه داری و اقتصاد لیبرال ترجمه کرد، نکته دوم معنای سند و معاهده بینالمللی چیست؟
سند و معاهده بینالمللی به مجموعهای از اسناد و معاهدات گفته میشود که داوطلبانه عضو این سند شدید اما گزارشات شما و خروج شما از این سند و معاهده دیگر امکان پذیر نیست.
سند و معاهده بین المللی بخشی از کشورها با نظارت سازمان بینالمللی عضو این کنوانسیون، معاهده یا سند میشوند و موظفند ماهانه و سالانه بر اساس آن گزاراشات خودشان را در نحوه اجرای اون سند به اسناد بالا دستی مثل سازمانهای بینالملل ارائه بدهند.
http://www.rasanews.ir/detail/News/523923/2066
رساـ نهادهای بین المللی منظور هستند یا دولتهای فاتح در جنگ جهانی؟
معنای نهادهای جدید بینالمللی که دهها، صدها نهاد و موسسه رسمی و غیر رسمی زیر مجموعه سازمان ملل و سایر نهادها محسوب میشود، چیست؟ نهادهای بین المللی ابزار سلطه هستند، نهادها و معاهدات بینالمللی ابزارهای سلطه و تسلط بر جوامع، مردمان، کشورها و رهبران کشورهاست.
بانک جهانی، سازمان تجارت جهانی، سازمان دبلیو تی، صندوق بینالمللی پول، یونیسف، یونسکو، دهها و صدها سازمانی که کنترل جوامع، کشورها و موسسات را به عهده دارند، به عنوان ابزار سلطه در اختیار سازمان ملل هستند که پنج کشور فاتح جنگ و کشورهای صنعتی میباشند.
نکته بعدی معاهداتی مثل سند 2030 یا FATF یا دهها و صدها معاهداتی است که مثلا شفافیتهای مالی، پولشویی، کنترل جمعیت و ... هستند. باید سازمان ملل این کارها را کنترل کند و شما گزارشات سالانه خودتان را به این سازمانها و مراکز ارائه بدهید.
عبارات دوپهلو در سند 2030 حکایت از چه چیزی دارد؟
هدف از اسناد بینالمللی همانند سند 2030 چیست؟ اسناد و معاهدات بینالمللی همیشه دو پهلو هستند، عبارات مثبت و دوگانهای دارند.
در سند 2030 کاهش فقر مبارزه با نابرابری، دسترسی به انرژی پاک، حفاظت از اقلیم، حفاظت از محیط زیست، رشد اقتصادی همه این جملات عبارتهای مثبتی است کسی در ظاهر حق مخالفت ندارد اما اگر تامل کنید، میبینید که عبارتهای دو پهلو برای ابزار سلطه، تسلط بر گزارشات شماست.
شما باید به نهادهای بین المللی گزارش بدهید برای کاهش فقر چه کردید؟ گزارش کافی است؟ بازخواست و توبیخ دارد و رتبه بندی میشوید. بر اساس آن باید همه اطلاعاتتان را شفاف در اختیار نهادهای بین المللی قرار دهید که برای هر یک از اینها شما چه کردید؟
اسناد بینالمللی، محصول و تجربه زیست غربی و فرایند غربی شدن و شهروند جهانی شدن است، هدف اصلی سندهایی مثل 2030 این است که شهروند خوبی باشید و این عبارتها در این متن وجود دارد.
زیست همسان شهروند جهانی شدن معانی غربی شدن و فرآیند غربی شدن و جهانی شدن است. شهروند جهانی و فرهنگی جهانی برای رشد اقتصادی و بهرهوری اقتصادی از جوامع در حال رشد و در حال توسعه هست.
شما خدمتگزارانی برای اقتصاد جهانی و رشد اقتصادی برتر خواهید بود هدف از اسناد بینالمللی توسعه با اجازه غرب است. توسعه زیر نظر نهادهای بینالمللی مثل بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول، سازمان تجارت جهانی، سازمان بهداشت جهانی که در اختیار غرب است.
هدف از اسناد بینالمللی دگرگون سازی فرهنگها، هویتها و تمدنها در بحثهایی مثل تعلیم، تربیت، آموزش و پرورش است. نهادها و اسناد بینالمللی شبکههای پیدا و پنهان اما پیچیده نظام سرمایهداری و سرمایهسالاری کشورهای توسعه یافته برای غلبه بر کشورهای در حال توسعه و در حال رشد است.
اگر کسی بخواهد سندهای بین المللی مثل سند 2030 را بررسی و تحلیل کند، پیشنهادم این است که از دو جهت این سند را مورد بررسی و تحلیل قرار بدهد:
یک از جهت سخت افزاری و توسعه سخت افزاری، منابع توسعه مادی در این سند 2030 مدیریت منابع، منابع دریایی، صیادی، شیلات، ژنهای گیاهی، آبهای شور و شیرین، سوختهای فسیلی، تغییر اقلیم، محیط زیست توسعه صنعتی، کارگاهها و بنگاههای کوچک، مدیریت بر غذا، پوشاک، کار، اشتغال و مانند اینها آمده است.
بررسی سند از جهت نرم افزاری
دوم بررسی سند از جهت نرم افزاری اهداف همانند 2030 که از نظر نرم افزاری تسلط بر فرهنگ، هویت، آموزش و پرورش، زنان، خانواده، کنترل رشد جمعیت است که در این سند چند جا اشاره شده است.
از جمله آنها تسلط بر نظام آموزشی، طرح برابری جنسیتی، طرح فمینیستی و مسائل حقوقی زنان، طرح اخلاق جنسیتی، طرح مالکیت معنوی در این سند آمد که شما تعداد کتب و مقالات را باید اعلام کنید و معنایش تسلط بر علوم و فنون جوامع در حال رشد است.
از جهت نرم افزاری به هم ریختن هنجارها، ارزشها و اعتقادات کشورها، ملتها و هویتهای متعدد و متفاوت با هویت لیبرالیسم و ارزشهای جهانی و آمریکایی است.
سند 2030 یا سند اهداف هزاره سوم، توسعه پایدار در هفده محور و برنامههای مصوب متعددی است که اشاره کردیم، سند 2030 مقدمهای بر سند 2050 است که در حال طراحی بر اساس گزارشهای سند 2030 است.
کشورهای توسعه یافته صنعتی این سند را نپذیرفتند و اگر هم بپذیرند، آن را اجرا نمیکنند، بسیاری از کشورها از جمله کشورهای غربی به این سند ملحق نمیشوند.
در ایران سند 2030 شهریور 94 که در سازمان ملل ارائه شده بود و در 25 شهریور 95 در هیئت دولت تصویب شد. این سند در 20 آذر 95 رونمایی شد و کارگروه ملی و سی کارگروه تخصصی با مدیریت و برنامه ریزی دفتر یونسکو در ایران در 25 شهریور 95 تشکیل شد.
منابع انسانشناختی و فلسفی سندهایی مثل 2030 چیست؟ مهمترین منابع انسانشناختی و فلسفی 2030 عبارتند از لیبرالیسم و آزادی ارزشهای لیبرالی، حاکمیت ارزشهای آمریکایی، مفهومی به نام شهروند جهانی، دهکده جهانی، کدخدا، ارباب، جهانیسازی، جهانی شدن و قواعد جهانی سازی همه با هدف هنجارسازی جهانی شدن بر اساس ارزشهای آمریکایی است.
از دیگر مبانی انسانشناختی و فلسفی سند که در متن آمده است، زندگی همسان، زیست جهانی و سبک زندگی واحد جهانی است. در اسنادی همانند مبانی فلسفی و انسان شناختی سند 2030 هدف به هم ریختن سبک زندگی کشورهای عقب مانده یا در حال توسعه و جایگزینی سبک زندگی انسان غربی و انسان نظام سرمایه داری لیبرال دموکراسی است.
رساـ تفسیر و تاویل سند 2030 به نفع کیست؟
آیا تناقضها و پارادوکس در متن 2030 وجود دارد؟ تمام متن و اسناد بینالمللی قابل و تفسیر و تاویل هستند و به گونهای نوشتند که غربیها بتوانند آن را تفسیر و تاویل کنند و هر گونه تفسیر و تاویل در متون و اسناد بینالمللی جایز است.
قرائتی قابل پذیرش است که آمریکاییها ارائه بدهند، زبان انگلیسی است و انگلیسیها باید ترجمه کنند که مراد و مفهوم از این الفاظ و مفاهیم چیست. تمام متنها و اسناد بینالمللی مثل برنامه جامع اقدام مشترک برجام مثل قراردادهای مثل FATF و سایر اسناد و معاهدات دو پهلو هستند.
رساـ آیا این اسناد الزام آور هستند یا خیر؟
در متن این اسناد آمده است که الزام آور نیستند، گرچه در متن آمده است که اسناد توصیهای و غیر الزام آور هست اما دقت کنید که اسناد برای خودش شورای حکام دارد، رصد میشود، ارزیابی دارد و گزارش میگیرند.
در اسناد توصیهای و غیر الزام آور شورای حکام ارزیابی و گزارش معنا ندارد، رتبه بندی معنا ندارد و این اسناد الزام آور است، چون متن سند است و تعهد دادیم و امضا زدیم، کشورها امضا زدند، در بسیاری از بندهای سند کشورهای عضو متعهد میشوند.
حق تحفظ دروغ بزرگی است و نباید باور کنیم، در اسناد بینالمللی دروغ بزرگی است، تحفظ در اسناد بینالمللی معنایی ندارد، شما برای خودتان حق تحفظ گذاشتید اما نهادهای بینالمللی شما را محکوم میکنند.
این سند با هویت فرهنگی، ایرانی اسلامیدر تعارض است و با قاعدههایی همانند نفی سبیل، قاعده نفی سلطه و با ملیت در تعارض است. اینها را در جای دیگری باید به تفصیل بحث کرد. سند 2030 فرایند جهانی شدن و غربی شدن است.
سند 2030 با اسناد بالا دستی و قوانین شرعی در تعارض است، با اصول قانون اساسی؛ اصل 53، اصل 125، اصل 77، اصل 138 در تعارض است. با استقلال و هویت ایرانی اسلامی و با مفهوم استکبار و سلطه در تعارض است.
طبیعتا سلطه، تسلط و قدرت نرم سازمانها و نهادهای بین المللی علیه انقلاب اسلامی است و این سازمانها هم در اختیار نهاد سلطه هستند. این سند رضایت یهود و نصارا را در پی دارد و رضایت یهود و نصارا با قواعد فقهی جمهوری اسلامی در تعارض است.
آیه وَلَن تَرضى عَنکَ الیَهودُ وَلَا النَّصارى حَتّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم، سند 2030 را نیز خطاب قرار داده است. مخالفت مقام معظم رهبری را در پی داشت، مخالفت نهادهای روحانی حوزههای علمیه و نهاد مرجعیت را در پی داشت.
مهمتر از همه سندهایی همانند سند 2030 در مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان تصویب نشد، این سند از لحاظ شرعی درست است یا غلط؟ این سند بار مالی دارد یا ندارد؟ شورای نگهبان باید معاهدات و سندهای بینالمللی را تصویب کند. در مجلس و شورای نگهبان تصویب نشد.
رساـ آیا سند 2030 با اسناد بالادستی ما در تعارض است؟
سند 2030 با اسناد بالادستی ما مثل قانون اساسی در تعارض است، اصل 153 میگوید هر گونه قرار داد که موجب سلطه بیگانه بر منابع طبیعی، اقتصادی، فرهنگی، ارتش و دیگر شئون کشور شود، ممنوع است.
سند همه اسباب سلطه را دارد، اصل 77 قانون اساسی میگوید عهدنامهها، مقابلهنامهها، قراردادها و موافقتنامهها در حوزه بینالملل باید به تصویب مجلس شورای اسلامی برسد، در حالیکه این سند به تصویب مجلس نرسیده است.
اصل 125 قانون اساسی همین عبارت را دارد که باز هم به تصویب مجلس نرسیده است، از دیگر موارد مغایرت سند 2030 با اسناد بالادستی عدم تصویب در شورای عالی انقلاب فرهنگی و تعارض این سند با اختیارات شورای عالی انقلاب فرهنگی است.
منافات سند 2030 با اسناد بالا دستی مثل سند تحول بنیادین آموزش و پرورش، تعارض سند 2030 با مبانی فکری، نظام ارزشی، معرفتی و هنجارهای نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران، مغایرت سند 2030 با الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت است.
چرا سند الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت که تصویب شد و مقام معظم رهبری ابلاغ کرد، مورد بی مهری و بی توجهی قرار گرفت؟ جایگاه مفهومی به نام عدالت، معنویت، اخلاق و هنجارهای دینی و عرفی کشورها در سند توسعه پایدار 2030 چیست؟
در سند آموزشی 2030 نظام ارزشی خاصی وجود دارد که نظام ارزشی لیبرالی است و ارزشهای آمریکایی در این سند هست، عدالت به مفهوم عدالت دینی و عدالت اسلامی معنایی ندارد، نتایج و محصول سند 2030 برای کشورهایی که امضا کردند چیست؟
حاکمیت خوب جهان و دنیای بدون مرز است. دنیای فراملی و فرا ملیتی است، جهانی شدن و جهانی سازی است، یکسان سازی فرهنگها و تمدنهاست، سبک زندگی جهانی است که با حاکمیت ملی کشورها و معاهدات بینالمللی تعارض دارد.
برای یکسانسازی، یکسانشدن و به هم ریختن نظام خانواده، جایگاه زن، مادر و مادری را در پی دارد و در نهایت پذیرش کج رفتاریها و انحرافاتی همانند برابری جنسیتی، همجنسگرایی و همانند اینها را برای کشورهای اسلامی دارد.
انحرافات و اهداف خطرناک سند 2030 چیست؟ برتر از همه اسناد بردگیهاست، اگر امضا زدیم سند بردگی ماست. بحران هویت ملی، دینی و اعتقادی را برای ما ایجاد خواهد کرد و سند 2030 دگرگونی هویتها و تعارض هویتها و ملیتها را در پی خواهد داشت.
جالب است بدانیم که عمل به بندهای مختلف سند 2030 در خاورمیانه، منطقه، آسیا و اقیانوسیه به ایران واگذار شده است، از این به بعد ما باید درباره برابری جنسیتی و بسیاری از مولفههای سند 2030 کشورمان نه منطقه به سازمانهای بین الملل گزارش بدهیم.
رساـ حامیان داخلی سند 2030 چه کسانی هستند؟
سوال سختی است و جواب سختتری دارد، متاسفانه بخشی از جریانهای لیبرال و سکولار در جامعه ایرانی مدافع و حامی سند 2030 هستند، برخلاف انتظار و با تعجب بخشی از دوستان اصلاحطلب و جریان اصلاحات مدافع سند 2030 هستند.
متاسفانه دولت جناب آقای روحانی، ریاست محترم جمهور مدافع و حامی سند 2030 هست. یادمان نرفته که ریاست جمهور فرمودند از هر چه بگذرم از سند 2030 نمیگذرم.
متاسفانه هیئت دولت در 25 شهریور 95 مصوب کرد، ابلاغ کرد و بخشی از وزارتخانهها و هیئت دولت مجبورند بر اساس مصوبه هیئت دولت حامی سند 2030 باشند.
متاسفانه بخشی از رسانهها، مطبوعات و شبکههای زنجیرهای در داخل کشور حامی سند 2030 هستند، متاسفانه معاونت امور زنان نهاد ریاست جمهوری نه تنها حامی که مجری سند 2030 است.
رساـ آیا دوستان حامی سند 2030 بی توجه هستند و یا خدایی ناکرده قصد خیانت دارند؟
اگر غفلت و بی توجهی باشد، میپذیریم ولی اگر از روی آگاهی و تعمد باشد، قصد خیانت است. من پیش بینی میکنم بسیاری از مسئولان و دولتیهایی که در جلوی پرده هستند، غافلند.
اما کسانی که در پشت پرده هستند و در اتاقهای فکر پنهان ماندند، پیش بینی میکنم که خیانتی نسبت به فرهنگ و هویت ایرانی–اسلامی و نظام ارزشی جمهوری اسلامی ایران است، بسیار سوال میشود که آیا سند 2030 لغو شده است؟
پاسخش خیلی سخت است، متاسفانه خیر سند 2030 لغو نشده است، نه هیئت محترم دولت لغو تصویب نامه را اعلام کردند و نه شورای محترم عالی انقلاب فرهنگی.
در یک عبارت دو پهلو مثل بقیه عبارتها گفتند در صورت تعارض با سند تحول آموزش و پرورش لغو شده است.
رساـ ممنون از این که وقتتان را در اختیار خبرگزاری رسا قرار دادید. /881/ت303/س
اشاره: حجت الاسلام لیالی استاد حوزه و دانشگاه که از کارشناسان حوزه جامعه و فرهنگ است، به بررسی ابعاد سند 2030 پرداخته و آسیبها، اشتباهات و قوتها را مورد ارزیابی قرار داده است.
مسئله بررسی اسناد بین المللی و توجه به خدمت یا خیانت فرهنگی از این منظر حائز اهمیت است که تجربهای برای تاریخ انقلاب میشود. حجت الاسلام لیالی در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری رسا مباحث یاد شده را تبیین کرده است که در ذیل تقدیم خوانندگان محترم میشود. متن زیر بخش سوم از مصاحبه است که خدمت خوانندگان محترم تقدیم میگردد.
رساـ مافیای بینالمللی اینترنت که تحت عنوان وب سیاه در حال فعالیت هستند یا مافیای قاچاق انسان، اسلحه و سکس در کشورهای شمال اروپا واقع شدهاند که حیات خلوت صهیونیستها هستند.
http://www.rasanews.ir/detail/News/523922/2066
بله، بخشی از سند پیرامون کاهش قابل ملاحظه فساد و رشوه خواری است، اساس غرب و نظام سرمایهداری مبتنی بر فساد، نظام سرمایهداری و رشوهخواری است، اساس اقتصاد صهیونیسم بینالملل بر ربا و رشوه خواری است.
جالب است بدانید در سند 2030 پیشنهاد میدهد که کاهش قابل ملاحظه فساد و رشوه خواری باید صورت پذیرد و سوال این است که اساس نظام بانکی غرب ربا و رشوه خواری است.
در بسیار یا تمام قراردادهای بزرگ بینالمللی امکان ندارد که این قرارداد اتفاق بیفتد، مگر با رشوه و رشوه دادن امروز فراگیرسازی نشده است و حتی توتال و شل و ... رشوه میدهند.
بعضی از شرکتها که مناطق نفتی عربستان، الشرقیه، الزهران و جاهای دیگر عربستان را گرفتهاند، به شاهزادههای سعودی رشوه نمیدهد؟ اساس نظام بینالملل بر اساس رشوه، رشوه خواری و رشوه دادن است.
وقتی در نزاعهای انتخاباتی صدایش در میآید که فلان نامزد انتخاباتی دموکرات یا جمهوری خواه رشوه داد یا رشوه گرفت و زد و بندهای کارتلهای اقتصادی بر اساس رشوه خواری و رشوه دادن است.
تجارتهای پنهان قاچاق اسلحه، مواد مخدر، صنعت سکس، تامین دسترسی عمومی به اطلاعات و پاسداشت آزادیهای بنیادین همه در یک قالب صورت میگیرد. لذا محدوده آزادی، میزان آزادی، چگونگی، برنامهسازی، فعالیتهای آنها در این حوزه چقدر است.
رسا ـ اگر برق اروپا به اندازه ده دقیقه برود، چه اتفاقی میافتد؟
سوال مهمتر این است که آیا در غرب آزادی وجود دارد؟ به اندازه ده دقیقه برقهای شهرهای آمریکایی قطع شود و از این به بعد اعلام کنند که دوربینهای مدار بسته قطع است، چه پدیدهای اتفاق میافتد؟
همه باید به اینترنت پر سرعت دسترسی پیدا کنند، درست! جالب این است که برویم تاریخچه اینترنت را در غرب مطالعه کنیم، همین اینترنتی که ما استفاده میکنیم و پایگاه اکثر قریب به اتفاق منابع اینترنتی در آمریکا است.
سرورهای مرکزی، دیتاهای مرکزی و اکثر قریب به اتفاق اینها در نهادهای اطلاعاتی و امنیتی آمریکا است. همین نهادهای اطلاعاتی و امنیتی آمریکایی تمام ایمیلهای من و شما را چک میکنند، مجوز دارند و اجازه میدهند.
اینترنت امن برای آمریکا، یعنی سرقت اطلاعات ایمیلها
ایمیلهای شخصی من و شما که خوب است، برای کاندیدای ریاست جمهوری آمریکا را نیز چک میکنند و افشاگری میشود. ایمیلهای خانم کلینتون را افشا کردند، ایمیلها و اسناد محرمانه خانم مرکل را گرفتند، کجایش آزادی است؟
آمریکا امنیتیترین نظام اطلاعاتی و امنیتی جهان است، کسی آزادی ندارد ولی فکر میکند که آزادی است، هر لحظه شما را رصد میکنند، چه میزان فضای ماهوارهای در ایران و در کشورهای جهان سوم قابل دسترسی چندین شبکه را دارند و برنامههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی، ضد اخلاقی برای ما پخش میکنند.
رساـ در اروپا شبکههای ماهوارهای چگونه مدیریت میشوند؟
آیا شبکههای ماهوارهای در غرب و آمریکا آزاد است؟ در آمریکا، انگلستان و اروپا میتوانید شبکههای زیادی داشته باشید؟ جالب این است که شبکههای تلویزیونی کابلی است. باید کارتتان را شارژ کنید و هزینه بدهید.
آزادی برای گیر انداختن من و شماست، از این خبرها نیست، یادمان باشد کسانی که از آزادی سخن میگویند و دیکتاتورترین افراد هستند، کشورشان پر اختناق ترین کشورها هست. این آزادی را برای دیگران مطرح میکنند.
به چه حقی میگویید شبکههای الکوثر، العالم، پرس تی وی در غرب ممنوع است؟ چرا ممنوعیت ایجاد میکنید، مگر آزادی نیست؟ چرا دسترسی اطلاعات را برای برخی از کشورها میبندید؟
رسا ـ آیا جدیدترین سوژههای علمی در خدمت نخبگان ما توسط اینترنت قرار میگیرد؟
آیا کشورهای آمریکایی اجازه میدهند که آخرین پروژههای علمی، صنعتی و تکنولوژیکیشان را در اختیار سایر کشورها قرار بدهند؟ قطعا چنین خبری نیست، برای کشورهای عقب افتاده و در حال توسعه بحث آزادی را مطرح میکنند، در همین سند مبارزه با تروریسم مهم است.
در هدف شانزدهم مبارزه با تروریسم را هشدار میدهد ولی این مهم است که از منظر چه کسی تروریسم بد است؟ چه سازمانی تروریستی است، مجاهدین خلق یا حزب الله؟ وقتی مجاهدین خلق را تروریست نمیدادند، مشخصا حزب الله، انصار الله و ... تروریست است.
بسیاری از سازمانهای تروریستی که در خود اروپا وجود دارد، مافیاها و گنگسترهای قاچاق مواد مخدر، قاچاق انسان، قاچاق اسلحه حمایت از تروریسم هست یا نه؟ آمریکاییها در افغانستان گروههای تروریستی مثل القاعده و بن لادن را درست میکنند.
در عراق جریانهای تروریستی مثل النصره، دولت اسلامی داعش، ارتش آزاد و ... در سوریه ایجاد میکنند که اینها حمایت از تروریسم هست یا نه؟ هیچ نهاد تروریستی در تاریخ معاصر بدتر از نهاد تروریستی سازمان منافقین ایجاد نشد و حداقل 17 هزار ترور را صورت دادهاند.
سازمان مجاهدین خلق در لیست نهادهای تروریستی اروپا و آمریکا بود؟ با چه مجوزی آنها را از لیست سازمانهای تروریستی خارج کردید؟ چرا به آنها پناه دادید و با چه رویی اجازه میدهید که نشست سالانه در پاریس برگزار کنند؟
آیا کشورهای اروپایی مظهر و نماد حمایت از تروریسم نیستند و ایران مظهر حمایت از تروریسم است؟ تروریسم هم فقط جریان مقاومت حماس، حزب الله، جریان مقاومت عراق، سوریه، یمن و بحرین است؟
شما که از گروههای رقیب در همه کشورها حمایت میکنید، ما از دولت عراق و سوریه حمایت میکنیم تروریست هستیم؟ اما شما از نهادها و سازمانهای مخالف دولتی حمایت میکنید، پول و اسلحه میدهید، این ها حمایت از تروریسم نیست؟
عملا سند 2030 یک سند بینالمللی است که نهادهای بینالمللی تحت نظارت صهیونیسم بینالملل این را تدوین کردند و برای کنترل دولتها و کشورها از آن استفاده میکنند.
رساـ در هدف هفدهم منظور از مشارکت جهانی چیست؟
هدف هفدهم تقویت ابزارهای اجرایی و احیای مشارکت جهانی برای توسعه پایدار که قشنگ است، هفت دهم درصد از درآمد ناخالص ملی کشورهای توسعه یافته به کشورهای دارای پایینترین سطح توسعه یافتگی تعلق گرفته است.
گربه برای رضای خدا هیچ وقت موش نمیگیرد، از این به بعد میخواهید به کشورهای عقب مانده و کشورهای در حال توسعه کمک بکنید، چه زمانی میخواهید پس بگیرید؟ چگونه میخواهید کمکهایتان را از اینها پس بگیرید؟
وقتی بدهکار جای طلبکار مینشیند
در چه قالبی کمکها صورت میگیرد؟ ابتدا ذخایر را برمیدارند، به شیوههای مختلف بدهکار کشورها میشوند و سپس به جای پرداخت این بدهکاریها ادعای پرداخت کمک به کشورهای کمتر توسعه یافته را دارند.
عملا سند 2030 مجوز میدهد که کشورهای توسعه یافته در کشور های توسعه نیافته چه کنند؟ سرمایهگذاری یعنی چه؟ استخراج منابع، معادن، منابع فسیلی و در اختیار گرفتن ذخایر، منابع و معادن کشورهای فقیر است و اجازهی چپاول و بهرهوری کشورهای در حال توسعه را به کشورهای توسعه یافته میدهد.
افزایش امکان دسترسی به علم، فناوری و نوآوری؛ حمایت بین المللی از طرحهای ملی کشورهای در حال توسعه و بهبود تجارت و افزایش سهم صادرات کشورهای در حال توسعه بر اساس این سند صورت میپذیرد.
رساـ چرا سی و پنج سال است که ما را تحریم میکنید؟
ایران سند 2030 را امضا کرده، پس چرا ما را تحریم کردید؟ اصلا معنای تحریم چیست؟ تحریمهای بانکی، اقتصادی، تجاری مخالف سند 2030 است و از این به بعد شما بر این اساس خیلی از کشورها را به بهانههای مختلف تحریم میکنید.
بهانه حقوق بشر، تسلیحات موشکی، هستهای و صدها بهانه دیگر کشورها را تحریم میکنید و عملا سند 2030 به معنای در اختیار قرار گرفتن کشورهای در حال توسعه و رهبری بر آنها است.
در خاتمه بعد از برشماری اهداف در این سند چند نکته را اشاره کنم که کمک به کشورهای در حال توسعه، کشورهای فقیر و محصور در خشکی، کشورهای کوچک جزیرهای اجرای مقررات و توافقات و توافق نامههای بینالمللی تاکید میشود.
تعهد دادیم که این اهداف را پیگیری کنیم، پیگیری و بازبینی به شکل داوطلبانه و کشوری انجام خواهد شد که خواهم گفت دروغ است و داوطلبانه نیست، گزارش سالانه کشورها توسط دبیر کل سازمان بین الملل تهیه خواهد شد و همه کشورها گزارش سالانه اقداماتشان را برای تحقق سند 2030 باید اعلام کنند.
کشورها در سه سطح ملی، منطقهای و کشوری در خصوص برنامهریزی اقدام و همکاری خواهند کرد تا سطر آخر سند محقق شود و تبدیل جهان به مکانی بهتر در سال 2030 محقق شود. اصل سند برای این است که جهان امن و بهتر باشد، البته برای چه کسی؟
برای نهادهای بینالمللی، کشورهای توسعه یافته، غرب، آمریکا، نظام صهیونیسم بینالملل، برای چه کسی؟ این سند در تاریخ 20 آذر 95 رو نمایی شد و کلیه اطلاعات مربوط به آن به صورت شفاف در سایت کمیسیون ملی یونسکو قرار گرفت.
رساـ یعنی الان با وجود منع رهبری باز هم ادامه میدهند؟
ادامه میدهند
رساـ حتی در بحث آموزشی؟
آموزش هم لغو نخواهد شد.
رسا ـ با سپاس از این که وقت ارزشمندتان را در اختیار خبرگزاری رسا گذاشتید./881/ت303/س
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
اربعین
شاخصههای اندیشه سیاسی شهید بهشتی
آل خلیفه و حامیانش باید پاسخگوی تداوم فشارها بر شیخ عیسی قاسم با
جوانان پس از پیروزی انقلاب اسلامی دین گریز شده اند یا دین گرا؟
فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 7
فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 6
فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 5
سند 2030 - بخش چهرام
سند 2030 - بخش سوم
[عناوین آرشیوشده]