برای حساب و کتاب تبدیل تاریخ، باید مقادیر دقیق طول سال و ماههای شمسی و قمری را بدانیم؛ اما سال و ماه شمسی و قمریای که بین عموم مردم شناخته شده با آنچه منجمان در محاسبات خود استفاده میکنند، تفاوت دارد.
منجمان برای بررسی ظاهری حرکت ماه از دورهای به نام دورهی هلالی استفاده میکنند که فاصلهی زمانی بلند مدت میتوانیم طول متوسط هر ماه قمری را همان دورهی هلالی ماه در نظر بگیریم که حدود 29.530589 روز یا 29 روزه و 12 ساعت و 44 دقیقه و 3 ثانیه است. از آن جایی که این مقدار از 29.5 کمی بیشتر است، میتوان نتیجه گرفت که تعداد ماههای قمری 30 روزه نیز اندکی بیشتر از ماههای قمری 29 روزه است. سال قمری از 12 ماه قمری تشکیل شده و با این حساب، طول سال قمری به طور متوسط 354.367068 روز خواهد بود که به زبان سادهتر میشود 354 رو و هشت ساعت و 48 دقیقه و 35 ثانیه.
سال شمسی نیز با دورهی متناوب نجومی زمین به دور خورشید فرق دارد. سال شمسی که فاصلهی زمانی بین دو عبور متوالی زمین از نقطهی اعتدال بهاری است، به طور متوسط 365.242198 روز طول میکشد یعنی 365 روز و پنج ساعت و 48 دقیقه و 45 ثانیه. بنابراین، اختلاف هر سال شمسی و قمری برابر خواهد بود با 10.87513 روز یا به بیان دیگر، 10 روز و 21 ساعت و 11 ثانیه. از سوی دیگر، میدانیم که مبدأ تاریخ هجری شمسی و قمری، یک روز است و تعداد روزهایی که از آن رویداد مرجع گذشته، در هر دو تقویم یکسان است. برای تبدیل دو تقویم شمسی و قمری از همین اصل استفاده میکنیم و با استفاده از اعدادی که در صفحهی قبل به دست آوردیم، میتوانیم تاریخهای شمسی و قمری را به یکدیگر تبدیل کنیم.
با استفاده از تطبیق تقویم هجری قراردادی با میلادی (به کمک نرم افزارهایی مانند Accuate Times) میتوان حساب کرد که اول محرم سال 61 هجری قمری مقارن با اول اکتبر 680 میلادی (ژولی) بوده است و بنابراین عاشورای آن سال، روز چهارشنبه 10 اکتبر 680 میلادی مقارن با 21 مهر 59 هجری شمسی اتفاق افتاده است.
همان طور که چند پاراگراف بالاتر اشاره کردیم، تقویم قراردادی میتواند به چند روز اختلاف در تبدیل تاریخها منجر شود. برای محاسبهی دقیقتر میتوانیم وضعیت رؤیت هلال را در آن زمان بررسی کنیم. نرم افزارهایی مانند Moon Calculator، زمان مقارنهی ماه و خورشید(ماه نور) را در محرم سال 61 هجری، ساعت 17:11 به وقت محلی روز 28 سپتامبر 680 میلادی نشان میدهد. با این حساب، در شامگاه فردای آن روز یعنی 29 سپتامبر، هلال ماه در افق منطقهی کربلا بیش از 11 درجه از خورشید فاصله داشت و در زمان غروب خورشید، 8 درجه بالاتر از افق قرار گرفته بود. چنین هلالی را میتوان با چشم غیرمسلح دید، پس میتوان گفت که اول محرم 61 هجری قمری مقارن با روز 30 سپتامبر 680 میلادی و به دنبال آن، 10 محرم مقارن با 19 اکتبر 680 میلادی یا روز سه شنبه 20 مهر 59 هجری شمسی است.
همان طور که دیدید، محاسبات نشان داد که واقعهی عاشورا (10 محرم 61 هجری قمری) در روز سهشنبه 20 یا چهارشنبه 21 مهر 59 هجری شمسی اتفاق افتاده است.
برای آن که سالگرد قمری و شمسی یک پدیده دوباره بر هم منطبق شود، تعداد روزهایی که از آن واقعه گذشته است باید مضرب صحیحی از طول سالهای قمری و شمسی باشد. اگر در نرم افزاری مانند اکسل، اعداد طبیعی را در طول سالهای شمسی و قمری ضرب و اختلاف حاصل ضربها را مقایسه کنیم، میبینیم که بعد از گذشت 168، 403، 571، 806، 974، 1209 و 1377 سال قمری، تعداد روزهای گذشته با دقت خوبی معادل تعداد صحیحی سال شمسی خواهد بود و دو تقویم با اختلاف کمتر از یک روز دوباره بر یکدیگر منطبق میَشوند.
اختلاف بین سالهای نام برده شده به ترتیب عبارت است از 168، 235، 168، 235، 168، 235 و ... که به وضوح الگویی منظم را نشان میدهد. به بیان دیگر، هر 168 سال قمری و 235 سال قمری و شمسی بر هم منطبق میشوند.
اگر خیلی علاقهمند به مباحث ریاضی هستید، توجه شما را به این نکته جلب میکنیم که اختلاف دروههای 168، 235 ساله که 67 سال است، با دو دورهی 33 و 34 ساله برابر است.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، نشست علمی جریان شناسی سلفیت معاصر، پیش از ظهر امروز با ارائه حجت الاسلام محمد علی لیالی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و مطالعات اسلامی، در پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی قم برگزار شد.
حجت الاسلام لیالی با بیان این که موضوع بحث ما اخوان المسلیمن است، گفت: امروز از میان جریان های مختلف سلفی گری جریان سلفی گری از نوع تکفیری جهادی حاکم است که نیاز به جریان شناسی دارد.
وی با اشاره به جریان سلفی گری بر اساس مکتب اخوانی، اظهار داشت: اصل بر این است که جریان سلفی از جریان های احمد ابن حنبل است و بعد از او ابن تیمیه است ولی در دوران معاصر بعد از پیدایش سید جمال الدین اسدآبادی و تفکر بازگشت به اسلام، شاگردش به نام محمد عبده و شاگردش رشید رضا هر دو شافعی هستند و حسن البناء شاگرد رشید رضا است که مؤسس جریان اخوانی است و بعد از او سید قطب می آید که بنیان گذار جریان های سلفی جهادی است.
عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و مطالعات اسلامی با بررسی رهبران اخوان تا کنون ابراز داشت: اخوان المسلمین تا کنون 7 رهبر را به اسم مرشد داشته است که از حسنن البناء شروع می شود و امروزه به محمد بدیع رسیده است و این ها هر کدام اندیشه خاص داشته اند و گاهی با هم در تعارض هستند.
وی با بیان این که امروز جریان اخوان را رهبران مصری اداره نمی کنند، خاطرنشان کرد: در حال حاضر یوسف قرضاوی قطری هدایت اخوان را به دست دارد و قابل توجه است که با تحلیل جریان های جهان اسلام جنبش اخوان در صدر تأثیر گذاری در جهان اسلام و اهل سنت قرار دارد و کشورهای اسلامی مانند ترکیه بسیار متأثر از جریان اخوان هستند.
حجت الاسلام لیالی با بیان این که نوع تعارض و تناقضی که این رهبرای با جهان تشیع دارند متأثر از جریان اخوان است، گفت: بر خلاف همه جریان ها اخوان خیلی زود رشد کرد و در 40 کشور شعبه ایجاد کرد و در تحلیل این جریان باید گفت که کمک کرد جمال عبد الناصر به قدرت برسد ولی بعد اخوان به دست جمال عبد الناصر در مصر معدوم شد و در سوریه هم حافظ اسد همین کار را کرد؛ یکی از مهمترین دلایل مخالف اخوان نسبت به بشار اسد به خاطر کشتاری است که حافظ اسد از اخوانی ها به راه انداخت.
وی با بیان این که در تمام کشورها به جز ترکیه و قطر که رهبرانش اخوانی هستند اخوان ممنوع است، گفت: اخوان در ایران هم فعالیت داشته است اهل سنت ایران در غرب کشور گرایش شافعی و اخوانی دارند بر خلاف اهل سنت شرق که گرایش حنفی و دیوبندی دارند.
عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و مطالعات اسلامی با بیان این که اصول اندیشه سیاسی جریان اخوان بسیار مشکل است و نمی شود آن را تحلیل کرد، یادآور شد: اساس تفکر اخوان ارشاد و تبلیغ و دعوت به سازندگی جامعه برای تأسیس حکومت اسلامی است و اخوان معتقد است آنقدر باید تبلیغ کرد که جامعه آماده شود و وقتی آماده شد حکومت تأسیس شود.
وی با اشار به ویژگی های متعارض اخوان از ابتدای شکل گیری تا کنون، ابراز داشت: اخوان از ابتدا بر تعامل با جهان تأکید داشت ولی امروز در حالی که خود اخوان یک حزب است تحزب را حرام می داند؛ از دیگر ویژگی های اخوان در ابتدای شکل گیری تأکید بر امت اسلامی در مقابل ملت و تعامل با فرقه های مسلمان و اجتناب از درگیری با فرقه های مذهبی، تأکید بر دموکراسی و انتخابات، ضدیت با اسرائیل و حمایت از مقاومت؛ تعامل حتی با فرقه های غیر اسلامی به خصوص در مصر از اندیشه های بنیادین اخوانی ها بوده است.
استاد حوزه و دانشگاه با بیان این که تأکید اخوان بر تقریب بود و تعصب مذهبی را انکار می کردند، گفت: حسن البناء از رهبران تقریب بود که در نشریه خود مقالاتی از نواب صفوی و آیت الله کاشانی هم به چاپ می رساند و از آنها برای نشست های اخوان دعوت می کرد که نشانگر جریان تقریب گرایانه با تشیع در اخوان است.
وی با بیان این که اخوان امروز هیچ اعتقادی به تقریب ندارد و به جهاد با گروه های حتی مسلمان هم می پردازد، اظهار داشت: امروز اخوان در اختیار رهبران اخوان نیست و گرایش های مختلف و متفاوتی دارد که حتی انشعاباتی از آن جدا شده است.
حجت الاسلام لیالی اشتراکات انشعابات اخوانی را برشمرد و خاطرنشان کرد: همه گروههای منشعب از اخوان المسلمین سلفی هستند و همه به رهبران واحدی اعتقاد دارند و عموم آنها گرایش به ترکیه و قطر دارند؛ همه آنها با عربستان و وهابیت سر ناسازگاری دارند و اکثریت جریان اخوان را باید جریان اخوان سکولار دانست که نماد آنان اردوغان و فتح الله گلن است و مدیریت جریان اخوان به غیر از گروه های جهادی در اختیار جریان های سکولار است.
عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و مطالعات اسلامی ادامه داد: بخشی از جریانهای اخوان که اصل اخوان است جریان اخوان تبلیغی و دعوتی است که جریان غالب است و یک گرایش دیگر هم وجود دارد که اخوان تصوفی است و آخرین گرایش هم اخوان سلفی جهادی است که در عراق و سوریه به فعالیت می پردازند.
وی با بیان این که جریان اخوان از اندیشه های رشید رضا شروع می شود، گفت: رشید رضا از سال 1865 تا 1935 در تفکر اسلام گرایی و باز گشت به اسلام در قرن بیستم اثر گذار بود و نظریه بازگشت به خلافت اسلامی را مطرح می کند.
استاد حوزه و دانشگاه افزود: اولین تفکر رشید رضا احیای خلافت اسلامی است که یک حلقه مفقوده در تاریخ اهل سنت است زیرا دنیای خلافت با بر افتادن بنی العباس از بین رفت و از این جهت برای اهل سنت جاذبه داشت؛ در ادامه رشید رضا با تفکرات محمد ابن عبد الوهاب آشنا می شود.
وی با یان این که در مصر الان هم اندیشه شافعی مطرح است، اظهار داشت: رشید رضا از اولین کسانی بود که به تقابل با اهل بیت و شفاعت و توسل پرداخت و مسلمان قائل به توسل را مشرک می داند ولی کافر نمی داند و شاگردش به نام حسن البناء در سال 1349 به بهانه ترور رییس جمهور وقت دستگیر و اعدام می شود.
حجت الاسلام لیالی با بیان این که حسن البناء را از تأثیرگذارترین رهبران اخوان در قرن بیست می دانند، گفت: تفکر بازگشت به خلافت اسلامی قبل از او مطرح شده بود ولی او سعی می کند این اندیشه را باز سازی و تدوین کند و ساختار اخوان را تأسیس می کند.
وی افزود: حسن البناء ناقد وهابیت است و معتقد است که مهمترین مشکل وهابیت این است که به قبور پرداخته است و به قصور کاری ندارد وی می گوید وظیفه ما خراب کردن قصرها است و تخریب قبرها هیچ تأثیری در جریان اسلام ندارد و اساس اختلاف وهابیت با اخوان در همین نکته است که اساس وهابیت قصر نشینی است و اخوان به دنبال تخریب قصر ها است.
عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و مطالعات اسلامی با بیان این که حسن البناء تفکر پیچیده متعارض دارد، گفت: حسن البناء هم سلفی، هم تقریبی، هم صوفی و هم اعتدالی است و معتقد بود که اختلاف در مذاهب را می شود پذیرفت و باید به حداقل رساند و از همین جهت با نواب صفوی ارتباط داشت و قائل به کنار آمدن با تشیع بود.
وی ابراز داشت: بعد از حسن البناء دومین شخصیت تأثیرگذار جریان اخوان سید قطب است که اخوانی ها حسن البناء را امام می دانستند و سید قطب را پدر جریان اخوان می خواندند؛ سید قطب بیش از بیست کتاب دارد که به زبان های مختلف ترجمه شد و به ایران هم آمد.
سید قطب آموزگار گفتمان تکفیر در اهل سنت است
حجت الاسلام لیالی با بیان این که سید قطب آموزگار گفتمان تکفیر در اهل سنت است، خاطرنشان کرد: اندیشه های سید قطب بر جریان های سلفی و جهادی امروز تأثیرگذار است؛ او می گوید جهان در جاهلیت به سر می برد و باید انقلاب کرد و علیه طاغوت شورید و مفهومی به نام خشونت علیه جاهلیت در آثار سید قطب مطرح است.
وی با بیان اینکه مکتب سید قطب با عنوان قطبی گری مطرح است، گفت: او در ابتدا گرایش تقریبی دارد ولی به تدریجی به خاطر مبارزه با جمال عبد الناصر به سلفیت و جهادی گری روی می آورد و تمام گروه های جهادی امروز متأثر از اندیشه های سید قطب هستند.
عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و مطالعات اسلامی ابراز داشت: سید قطب در کتاب خود معتقد است که مدارا و وفق باید با جامعه اسلامی باشد ولی امروز ما جامعه اسلامی نداریم؛ بنابراین باید با خشونت با جاهلیت مبارزه کرد و جامعه اسلامی را تأسیس کرد؛ سید قطب در تفسیر آیه اشداء علی الکفار و رحماء بینهم می گوید که تمام فرقه های اسلامی در جاهلیت هستند و کافر هستند و باید اول با آنها مقابله کرد.
وی با بیان این که مبارزه با سران حکومت های اسلامی مانند شاه در قبل از انقلاب در ایران جاذبه داشت و نواب صفوی هم همین تفکرات را داشت، گفت: تفکر سید قطب اندیشه جهاد را در دنیای اسلام زنده کرده است.
حجت الاسلام لیالی ادامه داد: یکی از دلایل برگشت شخصیت سید قطب از تقریب گرا به تکفیری گری آشنایی با ابو علی مودودی و خواندن کتاب های او است که مفهوم هجرت و جهاد را مطرح می کند؛ ولی بعد از سید قطب اندیشه اخوان فرو پاشید و عظمت خود را از دست داد.
وی شکری مصطفی که از شاگردان سید قطب بود را بنیانگذار اندیشه تکفیر و جهاد با مسلمانان دانست و ابراز داشت: یکی از نظریه پردازان معروف جریان تکفیر عبد السلام فرج بود که اندیشه جهاد سید قطب به وسیله او تدوین شد و کتابی را به عنوان الفریضة الغائبه تدوین کرد و بر اساس این کتاب او تنها راه رسیدن به حکومت اسلامی را جهاد دانسته است و مورد پذیرش جوانان اهل سنت قرار گرفت.
عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و مطالعات اسلامی افزود: تکفیری ها بر گزاره هایی از قبیل این که آیات جهاد را باید برجسته کرد، اسلام دین شمشیر است، بر هر مسلمانی جهاد واجب است، همه مسلمانان کافر هستند زیرا به غیر ما انزل الله حکم می کنند معتقدند از این روی عبد السلام فرج تشکیلات «جهاد» را راه اندازی کرد.
وی با بیان این که شخصیت دیگری که در اخوان مطرح است حسن الهضیبی است، گفت: او برگشت به تقریب دارد و می گوید ما مأمور دعوت هستیم و نباید قضاوت و حکم کنیم و از این جهت از بحث ما خارج است و ما کاری به اندیشه های او نداریم.
حجت الاسلام لیالی با بیان این که یکی از مشکلات جدی که در میان تمام اهل سنت وجود دارد نبود مدل حکومت اسلامی است، خاطرنشان کرد: دنیای اهل سنت در زمینه رسیدن به خلافت نظریه مشخصی ندارند و نمی دانند که خلیفه باید از راه نصب و یا از راه غصب و یا از راه بیعت و یا از راه دیگری به حکومت برسد ولی اکثرا بر بیعت با خلیفه تأکید دارند که در هر منطقه باید یک والی منصوب شود.
وی عامل گرایش نیروهای نظامی دیگر کشورهای اسلامی به این گروه های تکفیری را عوامل مادی دانست و گفت: بودجه های کلانی که در اختیار تکفیری ها قرا می گیرد و همچنین عوامل جنسی و از طرف دیگر شست و شوی مغزی و اعتقادی باعث جذب این افراد به گروه های تکفیری جهادی شده است.
عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و مطالعات اسلامی افزود: باید فکر کرد که چه عاملی باعث شده است که اهل سنتی که به خون هم تشنه بوده اند امروز دارند به هم نزدیک می شوند و به اتحاد رسیده اند که یکی از عوامل آن می تواند عملکرد بد مبلغان ما در توهین به صحابه که فصل مشترک بین اهل سنت است باشد.
وی ابراز داشت: با توجه به تحولات منطقه ما باید همایش ها و کنگره هایی را تشکیل دهیم و جریان سلفی تکفیری را محکوم کنیم؛ این نشست ها نباید در ایران بلکه باید در سایر بلاد باشد و اندیشه تقریب و وحدت را گسترش دهیم به شرط این که تقریب به معنای دست کشیدن از اصول اهل بیت(ع) نباشد.
حجت الاسلام لیالی با بیان این که گروه های تکفیری متخصص بر اندازی حکومت هستند، گفت: ولی بعد از تغییر حکومت تبدیل به معضلی برای همان حکومت می شوند و تاریخ مصرف موقت دارند.
وی با اشاره به چالش های نظریه جهاد، گفت: یکی از چالش ها این است که هنوز کسی ندیده است از یهود و نصارا کسی کشته شود در حالی که بیش از یک میلیون مسلمان کشته شده است، دیگر این که سلف با ابزارهای مدرنیته سازگاری ندارد در حالی که امروز آخرین ابزارهای صنعتی و مدرنیته در اختیار آنها است؛ چالش دیگر این است که فرزند هیچ وهابی دیگر به عربستان بر نمی گردد و عمدتاً سکولار هستند./843/پ200/ی
نشست علمی جریان شناسی سلفیت معاصر در پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی برگزار شد |
||
مأوا: نشست علمی « جریان شناسی سلفیت معاصر/ اخوان المسلمین» در پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی برگزار شد. | ||
به گزارش مرکز ارتباطات و اطلاع رسانی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها (مأوا)، نشست علمی گفتگوهای نوین پژوهی با موضوع «جریان شناسی سلفیت معاصر» توسط حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمدعلی لیالی عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی، در سالن علامه طباطبایی (ره) این پژوهشگاه برگزار شد. حجت الاسلام دکتر محمدعلی لیالی در ابتدا به معرفی اجمالی از رهبران اخوان از ابتدا تاکنون پرداخت وافزود: رهبری کنونی جریان اخوان را بیشتر شیخ یوسف قرضاوی مصری، قطری به عهده دارد تا رهبران اخوان در مصر؛ و این جریان مدیریت جریان های سلفی و جهادی در مصر ، عراق و سوریه و فلسطین و خلیج فارس را به عهده دارد . عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی افزود: اخوان خیلی زود توانست رشد و گسترش یابد و در اکثر کشورهای اسلامی بیش از 40 کشور شعبه یابد (کشورهای آفریقایی، کشورهای عربی و حوزه خلیج). وی افزود: اصول اندیشه سیاسی اخوان را میتوان به شرح زیر خلاصه نمود: ارشاد، تبلیغ و سازندگی جامعه برای تأسیس حکومت اسلامی؛ سیاست گام به گام و اتخاذ روشهای مسالمتآمیز در فعالیتهای سیاسی و در ارتباط با نظامهای حاکم؛ تحزبگرایی و بهرهگیری از تشکیلات برای دستیابی به اهداف سیاسی؛ کثرتگرایی و اعتقاد به دموکراسی در درون و بیرون سازمان اخوانالمسلمین؛ تأکید بر مفهوم امت اسلامی در برابر ملت؛ تعامل با فرقه های مسلمان و اجتناب از جدالها و درگیریهای فرقهای؛ ضدیت با اسرائیل؛ تعامل با فرقههای غیرمسلمان به ویژه قبطیها در داخل مصر؛ حمایت از مقاومت فلسطین. حجت الاسلام لیالی اشتراکات اخوانیها را در سه دسته 1. گرایش سلفی (با شدت و ضعف)؛ 2. اعتقاد به رهبران و اندیشه های آنان (رشید رضا، حسن البناء، سید قطب، محمد قطب، محمد غزالی و... یوسف قرضاوی)؛ 3. گرایش به ترکیه و قطر به خلاف عربستان و وهابیت و 4. تناقض و اختلاف با وهابیت و طالبان و القاعده. عنوان نمود. وی اختلافات و جریانهای کنونی اخوان را، جریان اخوان سکولار، جریان اخوان تبلیغی و دعوتی (جریان غالب)، جریان اخوان تصوفی – گرایش به تصوف و جریان اخوان سلفی جهادی مستقر در عراق و سوریه (شامات) دانست. وی در پایان به سئوالات و شبهات مطرح شده توسط حاضرین در این نشست پاسخ داد.
|
انا لله و انا الیه راجعون
دوستان ، اساتید ، کاربران گرامی
مادرمان ، در جوار رحمت الهی آرام گرفت
با تقدیر و تشکر از اظهار همدلی و همدردی عزیزان
انشاء الله در شادی هایتان جبران کنیم
نثار روح مطهر آن مرحومه صلوات
محمد علی لیالی
ماجرای وحدت استراتژیک مجمع روحانیون و جریان منتظری
به گزارش مشرق، مرداد و شهریور 78 روزهای داغ جدال بین خط امامیها و بیت آیتالله منتظری بود. احمد و سعید منتظری فرزندان آیتالله در یک طرف و مهدی کروبی، محتشمیپور و موسسه نشر و تنظیم آثار امام هم در طرف دیگر مشغول تبادل نامه و جوابیه بودند. کروبی در نامهاش به احمد منتظری از نقل قول شهیدمطهری رونمایی میکرد که پس از پیروزی انقلاب گفته بود «من از این قهدریجانیهای اطراف آقای منتظری برای ایشان نگرانم» و فرزند آیتالله هم با گلایه از «لحن غیردوستانه که مناسب مواضع اصلاحطلبانه» او نیست، از «طرح مباحث کهنه و تکراری چون سیدمهدی هاشمی» انتقاد میکرد.
طبیعی بود که پس از رجزخوانی فرزندان منتظری، بغضِ مقدسِ چپهای خط امامی از قائم مقامِ معزولِ امام فوران کند و لحنِ قاطع و گزندهی معروفشان مجددا گریبانگیر بیت منتظری شود. اما چه اتفاقی افتاد که مجمع روحانیون که روزگاری تریبوندار انقلابیترین مواضع علیه منتظری بودند درکنار او قرار گرفتند؟
چپهای خط امامی پس از امام
جریان چپ پس از رحلت امام تا سالها به انزوای سیاسی رفت. چپها که آنزمان تنها در قالب مجمع روحانیون مبارز متشکل بودند؛د ر دو انتخابات مجلس خبرگان در مهرماه 69 و مجلس چهارم در فروردین 71 ناکام شدند. انتصاب آیتالله یزدی توسط رهبرانقلاب به ریاست قوه قضائیه هم این نهاد مهم را که در ایام حیات امام(ره) در قبضه قدرتشان بود از دستشان خارج کرد. از بهمنماه سال 69 روزنامه سلام به مدیرمسئولی خوئینیها و برای مدت کوتاهی نشریه بیان با مدیریت محتشمیپور به روی دکه رفتند تا تنها تریبون چپها باشند.
سالهای ابتدایی دهه هفتاد که آیتالله منتظری با اظهارنظرهای گاه و بیگاه خود میکوشید مجددا خود را در عرصه سیاسی کشور مطرح کند، با موضعگیری اطرافیان امام و بیت ایشان روبرو میشد. منتظری و یارانش بیت امام را دشمن خونین خود میپنداشتند چرا که آنها را عامل بدبینی امام به منتظری میدانستند؛ از سوی دیگر بیت امام هم بیت منتظری کانون فتنه میدانست که باعث جدایی قائممقامرهبری از نظام و انقلاب میدانستند. به همین خاطر بود که در سالهای ابتدایی دهه هفتاد، هرگاه آیتالله منتظری دست از پا خطا میکرد با واکنش شدید خطامامیها روبرو میشد.
انتخابات ریاستجمهوری خرداد76 همه معادلات را تغییر داد. پیروزی چپهای دهه شصت- که دیگر لقب اصلاحطلب را برای خود برگزیده بودند- آنها را از فرشِ سیاست به عرشِ قدرت برگرداند. اما دوقطبی جریانهای سیاسی هنوز تغییر چندانی نکرده بود و برای اصلاحطلبان همچنان راستهای دهه شصت -که اصلاحطلبان دوست داشتند آنها را محافظهکار بنامند- مهمترین رقیب به شمار میآمدند.
محتشمیپور خطاب به منتظری: بیت خود را از تفاله های باند سیدمهدی پاک کنید/ کروبی به احمد منتظری: باند سیدمهدی شما را نفوذی حزب جمهوری میدانستند
اما مرداد و شهریور78 دوقطبی خط امام- منتظری مجددا داغ شد و خطامامیهای همیشه خشمگین از منتظری ، قلم بدست گرفتند تا از حریم امام دفاع کنند. کروبی دبیرکل مجمع روحانیون مبارز اولین نفری بود که قلم بدست گرفت و احمد منتظری را خطاب قرار داد. رد و بدل شدن چندنامه بین طرفین ادامه یافت. روزنامه های زنجیرهای که همیشه از کاهی کوه میساختند، ترجیح دادند تماشاگر باشند و فقط به نقل معمولی اخبار این نامهها بسنده کنند.
کروبی در یکی از نامههای خود خطاب به فرزند منتظری با اشاره به اینکه در صورت سوء استفاده برخیها «بسیاری از آفرینندگان حماسه دوم خرداد که از عاشقان و دلباختتگان به امام هستندکوچکترین نسبت ناروا به امام را تحمل نمیکنند» نوشت: «درست است که امروز، دوره جامعه مدنی است. اما جامعه مدنی برای همه است، جامعه مدنی سالهای 67-60 نیست که شخص ایشان یکطرفه هرچه میخواهد بگوید اما دیگران به علت جایگاه خاصی که دارد حرمت نگه دارند و عکسالعمل نشان ندهند. اگر قرار است نسبت به امام حرمتشکنی شود و برای توجیه عملکرد اشتباه و غلط جمعی،امام مورد اتهامات دروغ و خلاف واقع قرار گیرد، تردید نداشته باشید که بسیاری از واقعیتها و جریانهایی که تا امروز بازگو نشده است گفته خواهد شد.»
کروبی همچنین به احمد منتظری برخورد باند سیدمهدی هاشمی با او را یادآور شد و نوشت:«واقیت آن است که آنان شما را از بیت کنار گذاشته و طرد کرده بودند. شما را نفوذی جناح راست حزب جمهوری اسلامی می دانستند و علیه شما تبلیغات میکردند که چون داماد آیتالله ربانی املشی هستید از طرف آنان ماموریت دارید که از جند و چون کارهای بیت آگاهی پیدا کنید و گزارش کنید.»
پس از آن احمد نوبت سعید-فرزند دیگر منتظری- بود که در رروزهای ابتدایی شهریور دست به قلم ببرد و به از لحن و محتوای نامه او به برادرش انتقادی گزنده کند.
پس از این نامه، اینبار محتشمیپور به حمایت از امام وارد میدان شده و در نامهای سرگشاده صریح و قاطعانه خطاب به آیتالله منتظری نوشت: «متاسفانه نامههای تنطیمی بیت شما،بیشرمانه حیثیت، عزت و شرف اسلامی و ملی ایران و امام را نشانه رفته است.»
محتشمیپور با اشاره به سیطره جریان مهدی هاشمی بر بیت منتظری در دهه شصت با طعنه مینویسد «حضرت آقای منتظری! اگر شما راست گفته و میگویید که نظر امام را بر نظر خود مقدم دانسته و اطاعت از امام را بر خود فرض میدانید، بعد از اشاعه این همه دروغ و ناسزاگویی به شخص امام و یارانش، بیایید و این تفالههای باند سیدمهدی را از دور خود برانید و به فرزندانتان ادب بیاموزید...حضرت آیتالله منتظری! گاهی با خود میاندیشم که ای کاش شهیدمحمدمنتظری زنده بود و با هوشمندی و ذکاوتی که داشت، بیت شما را از وجود خناسان پاک میکرد و برادرانش که در کوران مبارزات کودک بودن و امروز ناتوان ذهنی و سیاسی هستند را سرپرستی مینمود. گرچه سیاستبازان حرفهای ممکن بود دست به کار شوند و با استفاده از همان سادگی شما همان خیانتی را که در سال اول انقلاب کردند و شما را وادار کردند که شهیدمحمد را دیوانه قلمداد کنید، اگر اواکنون زنده میبود نیز مانع پالایش محیط اطراف شما توسط ایشان میشدند.»
موسسه نشر و تنظیم آثار امام در پاسخ به نامه سعید منتظری جوابیه منتشر میکند. جالب آنکه این جوابیه با اشارهای کوتاه به جنایات باند مهدی هاشمی و و اسناد و مدارک وشواهد بسیار در باب برکناری منتظری؛ به جای دفاع از امام؛ لطمه «طرح اینگونه مسائل انحرافی»را «ایجاد بحرانهای کاذب و سنگاندازی در مسیر اجرای سیاست توسعهسیاسی و اقتصادی کشور که از سوی دولت محبوب آقای خاتمی تعقیب میشود و مورد تاکید مقام معظمرهبری قرار دارد» معرفی میکند.
سلام بر قدرت؛ خداحافظی با دفاع از امام
وقتی این جدالِ قلمی داشت آخرین مراحل خود را در شهریورماه پشت سر میگذاشت ، مطلبی در یکی از روزنامههای زنجیرهای منتشر شد که از زاویهای متفاوت اتفاقات دوماه گذشته را تحلیلکرده بود. «رادیکالها علیه رادیکالها» تیتر مطلبی بود که 12 شهریورماه بر صفحه یک روزنامه نشاط جا خوش کرده بود.
محمد قوچانی ستون نویس تازهکار زنجیرهایها - که بعدها با نزدیکی به جریان کارگزاران سردبیر ثابت نشریاتِ آنها شد- در این مطلب با نگاهی عاری از گفتمان و تنها با دغدغه های جناحی و سیاسی، درگیرشدن چپهای خطامامی با جریان منتظری پس از رحلت امام را را بازی جناح راست برای حذف دوجریان رقیب-یعنی منتظری و چپها- دانست و نوشت: «تنها زمانی تلاش محافظهکاران(کسانی که هیچگاه در ده سال از رهبری امامخمینی به گرایش غالب در جمهوری اسلامی بدل نشدند) در حذف رادیکالها به نتیجه رسید که شکافی در درون این جناح شکل گرفت و مردانی از هردوجریان به حذف یکدیگر مشغول شدند. در اینجا بود که تلاش محافظهکاران و سکوت میانهروها آنان را به مردان پیروز میدان بدل ساخت. در حالی که روحانیون عالیرتبه جناح رادیکال سرگرم نامهنگاری علیه آیتالله منتظری بودند محافظهکاران برای فتح مجلس چهارم برنامه ریزی میکردند»
او درگیری کروبی و محتشمیپور با باند منتظری در دوماه گذشته را نیز تداوم همین اشتباه عنوان کرده و گفته بود «با وجود اینکه هنوز صدای گوشخراش سقوط آنان از نردبان قدرت در پایهی دهه 60 در گوشها طنین انداز است که یکبار دیگر اعضای مجمع روحانیون مبارز پرچمدار دفاع از برکناری آیتالله منتظری میشوند. در حالی که محافظهکاران همچنان زیرکانه در حال جمعکردن امتیازات به نفع خود هتسند، بازی با حاصل جمع صفر رادیکالها تنها یک برنده دارد و ان برنده کسی جز جناح محافظهکار نیست.»
او درنهایت توصیه میکند که به خاطر حفظ قدرت؛ این بازی باید توسط طرفین خصوصا چپها تمام شود، چرا که برندهاش جناح رقیب است. او با یادآوری این ضربالمثل «عاقل از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشود» سیره افرادی مثل خوئینیها و خاتمی را به کروبی و محتشمی و حمید انصاری یادآور میشود که «در مرزبندی با آیتالله منتظری اصرار نداشتهاند.» و مینویسد «شاید لازم باشد یک بار دیگر رقیبانی را که در ان سوی مخط ایستادهاند به آنها نشان داد؛ و این کار دشواری نیست. هرزمانی که روزنامههای محافظهکار شخصا ایشان را در صدر صفحات خود قرار دادند باید دانست که سود بازی به جیب بازیگردانها میرود،نه بازیگران. قطعا پاسخ به اسن پرسش که بازی گردانها ازچه جناحی هستند برای اعضای مجمع روحانیون دشوار نیست.»
وحدت تاکتیکی؛ آغاز رفاقتها
مهم نیست نویسندهی تازهکارِ آن روزهای روزنامهی نشاط از چه کسی خط گرفته و آن مطلب را نوشته است. اما آنچه در سالهای بعد در عمل اتفاق میافتد همان الگوی مطلوبی است که روزنامه نشاط تجویز کرده بود.
طی سالهای بعد دشمنیِ خونینِ اصلاحطلبان به رفاقت صمیمی و حول«دشمن مشترک» تبدیل میشود. به این ترتیب آن طیف از جریان اصلاحات که طی سالهای قبل در برابر آیتالله منتظری و اطرافیانش قرار داشت با نادیدهگرفتن طردشدن او توسط امام، در کنار او قرار گرفت و به تجلیل از او پرداخت. حتی چهرهای مثل عبدالله نوری که در سال 67 و پس از عزل منتظری توسط امام دیوار حائل بیت او را با بولدوزر خراب کرده بود، به ترویج و تجلیل از او پرداخت و به همین خاطر دادگاهی شد و نمایندگان اصلاحطلب مجلس ششم به دیدار او رفتند.
اشتراک در اهداف سیاسی باعث شد جریان حول آیتالله منتظری و بیت او، تعدادی از روحانیون هوادار او که در مجمع محققین و مدرسین جمع شده بودند، مجمع روحانیون مبارز و چپ های خط امامی دوآتشه دهه 60 به وحدت استراتژیک برسند و با فراموش کردن گذشته، با هم همکاری کنند.
کروبی که سال 78 تند و گزنده از منتظری میخواست بیتش را از تفالههای باند سیدمهدی پاک کند؛ حزب متوبعش- اعتمادکلی- در انتخابات سال 88 به خبرسازی برای حمایت منتظری از او پرداخت. کروبی هم در نطق انتخاباتیاش در دانشگاه محقق اردبیلی اعلام کرد « حمایت آیتالله منتظری از بنده در انتخابات ریاستجمهوری را یک افتخار برای خود میدانم و از این مسئله خشنودم.»
کم کم مواضع پرشور و و حرارت بیت و موسسه نشر و تنظیم آثار امام هم فروکش کرد و در برابرهجمههای گاه و بیگاه جریان منتظری به صدور بیانیه یا مصاحبهای ساده اکتفا شد. از حسن خمینی که سالهای دهه هفتاد جوانتر بود و در سال 79 علیه منتظری موضع گرفته بود، موضعی علیه جریان منتظری دیده نشد.
دشمن مشترک که گاهی نامش «راست»، گاهی «محافظهکار»، گاهی «اصولگرا» ولی در واقع جریان ارزشی حزبالله وانقلابیون بود توانسته بود سرِ زخمِ سال 68 را موقتا ببندد. خطامامیها و منتظریچیها حالا با هم علیه آنچه «تندروها، افراطیون و محافظهکاران» لقب داده بودند موضع میگرفتند.
خطامامیهای آنتیمنتظری کمکم در جلسات ختم و ترحیم در کنار بیت و فرزندان منتظری هم دیدهشدند و عکس گرفتند.
این همپیمانی همچنان ادامه یافت و به طور خاص در سال 88 هم پررنگ تر شد و با طرح دروغ تقلب، خط امامیهای دهه60 و اصلاحاتیان دهه 70؛ منتظری را به عنوان پدر معنوی جریان فتنه به رسمیت شناختند، برای فوتش در آذر88 داغدار شدند و سالهای پس از آن هم با چاپ ویژهنامه های متعدد به تجلیل از او پرداختند. مراسم تشییع منتظری تبدیل به بزرگترین گردهمایی متحدان استراتژیک دوددهه گذشته شدکه کروبی؛ محتشمیپور، هادی خامنهای؛ محمدرضا خاتمی و همه ی چپهای خطامامی دهه شصت و اصلاحطلبان دهه هفتاد در آن حاضر شدند. کمکم در سالگرد فوت منتظری عکسش روی جلد نشریات اصلاحطلب نشست و ویژهنامههای تمجیدآمیزشان از او روی دکه رفت.
فوت پدرسیدسراجالدین موسوی از اعضای دفتر امام در مهرماه 90 هم به یکی از نقاط اشتراکی تبدیل شد که باعث شد در اقدامی بیسابقه، یادگاران امام در کنار سیدهادی هاشمی-بدنامترین عضو دفتر منتظری- نشسته و عکس بگیرند. همچنین در تصاویر منتشرشده از نمازمیت این مراسم، سیدهادی هاشمی در صف اول به امامت حسن خمینی ایستاده است! سایت موسسه نشر و تنظیم آثار امام-جماران- نیز در خبر این مراسم نوشت: «به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، در این مراسم که با اقامه نماز توسط یادگار امام همراه بود، آیت الله موسوی خوئینی ها، حجج الاسلام سیدعلی و سید یاسر خمینی، هاشمی و رحمانی و سعید منتظری نیز حضور داشتند.»
مهرماه سال91 روزنامه آرمان از سفر مشترک هادیخامنهای دبیر کل مجمع نیروهای خط امام و علی اکبر محتشمیپور عضو برجسته مجمع روحانیون مبارز به همراه اعضای سازمان جوانان ودانشجویان مجمع نیروهای خط امام به قم و دیدار با برخی مراجع و علما و احمد منتظری به نمایندگی از بیت منتظری خبر داد.
امام و خط امام؛ وجهالمصالحه سیاسیکاری جریانات مدعی خط امام
متاسفانه باید گفت اتحاد این دو جریان به خاطر مصالح سیاسی، آسیبهای مهمی هم در معرفی ناقض امام و تحریف تاریخ انقلاب بوجود آورده است. به عنوان مثال موسسه نشر و تنظیم آثار امام طی اقدامی عجیب سالهاست «رنجنامه مرحوم حاجاحمدخمینی خطاب به آیتالله منتظری» که در 9/2/1368 نوشته شده را چاپ نکرده و حتی این نامه مهم و تاریخی در فروشگاههای این موسسه و غرفههای آن در نمایشگاه کتاب نیز عرضه نمیشود.
گفتنی است آیتالله منتظری و تاریخسازان اطراف او با جعل خاطرات و برخی نقل قولها علاوه بر مخدوش جلوه دادن محتوای این سندمهم تاریخی، کوشیدهاند این نکته را القاء کنند که مرحوم حاجاحمدآقا پس از فوت امام از برخورد با آیتالله منتظری پشیمان شده بود؛ و این مساله را به برخی شخصیتهای پیرامون حاجاحمدآقا – که از قضا در زمره همپیمانان استراتژیک دهه اخیر آیتالله منتظری هستند- نظیر سید سراجالدین موسوی منسوب میکنند.
مسالهای که نه تنها با واکنشی از جانب منسوبین به بیت امام و موسسه نشر و تنظیم همراه نبوده؛ بلکه متاسفانه عدم چاپ و توزیع رنجنامه مرحوم حاجاحمدآقا توسط این موسسه راه را برای سوءاستفاده معاندان خط امام و یادگار ایشان و شایعهسازان هموارتر کرده است.
بدون شرح !!!!
این عکس را شرح و تفسیر کنید !!!!
به گزارش مشرق، پیروزی انقلاب اسلامی ایران شرایطی را فراهم آورد که مردم ایران پس از چند صد سال تحمل ظلم و جور مسیری را بیابند که راه آزادی و عدالت و اسلام راستین را به آنها نشان داده است. در مسیر پیروزی انقلاب اسلامی، خونهای بسیاری ریخته و رنجهای فراوانی کشیده شد.
اگرچه پیروزی انقلاب اسلامی بدون حضور تودهی مردم و قشرهای جامعه امکانپذیر نبود، ولی وجود رهبری حضرت امام خمینی (ره) در این مسیر همچون چراغ راهنمایی برای انتخاب و پیمودن راه درست بود. در این مسیر، شاگردانی در محضر حضرت امام تربیت شدند که کمک شایانی در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی ایفا کردند. اگرچه این شاگردان نقش شایانی در پیروزی انقلاب اسلامی داشتند، ولی در مسیر روند انقلاب اسلامی برخی از این افراد دچار اشتباهات و حتی فراتر از آن انحرافات تأسف باری شدند.
آیتالله منتظری، که از بزرگترین شاگردان حضرت امام (ره) و در زمان مبارزه یار و همراه امام بود، از جملهی این افراد است. تحمل زندان و تبعید در زمان حکومت شاهنشاهی پهلوی دلیلی بود تا آیتالله منتظری به عنوان یکی از مهرههای تأثیرگذار در انقلاب اسلامی معرفی شود، تا جایی که حضرت امام خمینی (ره) در زمان تبعید خود آیتالله منتظری را به عنوان نمایندهی تامالاختیار خود در ایران منصوب کرد و در نامهای، از ایشان خواست تا بر بیت خود در قم اشراف داشته باشد.[1] همچنین حضرت امام آیتالله منتظری را با تعابیری همچون «فقیه عالیقدر»، «مجاهد بزرگوار» یا «حاصل عمر من» خطاب قرار میدادند.[2]
زمانی که حضرت امام (ره) به فرانسه و منطقهی نوفللوشاتو تبعید شدند و پس از اینکه آیتالله منتظری از تبعید و زندان خلاص شدند، به نزد حضرت امام رفتند و در خصوص شکلگیری حکومت اسلامی با ایشان صحبت کردند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز حضرت امام (ره) مسائل فقهی و سیاسی مربوط به وزارتخانهها و قوهی قضاییه را به وی ارجاع دادند. آیتالله منتظری پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان ریاست مجلس خبرگان انتخاب شدند و در تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نقش مهمی را ایفا کردند. همچنین نقش بسیار مهمی در قرار دادن اصل ولایت فقیه، که خود ایشان از جملهی نظریهپردازان آن بودند، در قانون اساسی داشتند.[3]
در نهایت، در تیرماه 1364، از سوی مجلس خبرگان و با پیشنهاد سید احمد خمینی، فرزند بزرگوار حضرت امام (ره)، به عنوان قائم مقام حضرت امام خمینی انتخاب شدند و در واقع، به عنوان دومین شخص سیاسی جمهوری اسلامی ایران شروع به فعالیت کردند.[4] حال سؤال اینجاست چه شد که نه تنها عمر قائم مقامی آیتالله منتظری، بلکه عمر فعالیتهای سیاسی ایشان از زمانی که به عنوان قائم مقام رهبری انتخاب شدند بیشتر از 4 سال دوام نیاورد.
در این خصوص، همیشه و از نظرگاههای گوناگون دیدگاههای متفاوتی ارائه شده است. برخی معتقدند علت اصلی برکناری و انزوای سیاسی ایشان در تفاوت و اختلافهای موجود و نیز نگرشهای متمایز میان ایشان و حضرت امام خمینی در نحوهی ادارهی جامعه و شکل تقابل با برخی نیروهای منحرف در روند انقلاب بوده است؛ البته در کنار آن برخی مسائل دیگر، از جمله اظهارات آیتالله منتظری در خصوص جنگ تحمیلی (که تا اندازهای قدسی بودن و عظمت جنگ تحمیلی را نادیده گرفتند)، نیز مزید بر علت شد.[5]
با این حال، آنچه دلیل اصلی کنار نهاده شدن منتظری شد، مربوط به دو مسئله میشود: یکی حمایت آیتالله منتظری از باند سید مهدی هاشمی، علاوه بر جنایات و قتلهایی که این باند انجام داد و دیگری اتفاقات سال 1367 و اعدام منافقین با دستور حضرت امام (ره) و مخالفت آیتالله منتظری در این باب؛ البته میبایست برخی اظهارات وی، در مورد مسائل بنیادین نظام، مِن جمله جنگ تحمیلی را نیز به این موارد افزود که در ادامه به بررسی آنها میپردازیم.
ماجرای باند هاشمی
سید مهدی هاشمی، که برادر هادی هاشمی ـداماد آیتالله منتظریـ بود، در اوایل سال 1342 وارد حوزهی علمیهی قم شد. ورود وی به حوزهی علمیهی قم و چند سال اولیهی آن مصادف بود با شرایط خاص سیاسی در کشور، از جمله قیام خونین 15 خرداد و نیز سخنرانیهای تند حضرت امام علیه رژیم شاهنشاهی و تبعید ایشان در سال 43 به خارج از کشور. در این شرایط، مهدی هاشمی نیز وارد فعالیتهای سیاسی شد و در سال 1346 به اتهام پخش اعلامیه توسط ساواک دستگیر، ولی به سرعت آزاد شد.[6] مهدی هاشمی پس از این به تدریج با سازمانهای چپ چریکی آشنا شد و تا اندازهی زیادی تحت تأثیر این سازمانها قرار گرفت. وی، پس از مراجعه به اصفهان، شروع به فعالیت و عضوگیری برای تشکیلات خود کرد.
با این حال، مهدی هاشمی و جریانی که به وسیلهی وی هدایت میشد، در مسیر درست مبارزه قرار نگرفتند و به تدریج مبارزهی خود را به سمت ترور پیش بردند که میتوان علت اصلی این امر را ناآگاهی این جریان از اسلام راستین دانست. ترور آیتالله شمسآبادی، در سال 1356، توسط جریان مهدی هاشمی نقطهی شروعی برای بیراهه رفتن این جریان بود و در واقع، این عمل به عنوان نقطهی سیاهی در فعالیتهای گروهک مهدی هاشمی ثبت شد.[7] اگرچه مهدی هاشمی پس از این جریان به زندان انداخته شد و حتی به اعدام نیز محکوم شد، ولی پس از پیروزی انقلاب اسلامی از زندان آزاد شد.
مهدی هاشمی در سالهای آغازین پیروزی انقلاب با حمایت برادر خود، هادی هاشمی، که هم رئیس دفتر آیتالله منتظری بود و هم داماد ایشان، توانست وارد سپاه و عضو شورای فرماندهی این نهاد شود. پس از چندی، به اصفهان بازگشت و در راستای اهداف خود، که عمدتاً حول کسب قدرت میگشت، شروع به فعالیت کرد و در همین راستا و برای هموار کردن مسیر خود، در تاریخ 15 دیماه 1358، دست به ترور مهندس بحرینیان، که مسئول کمیتههای انقلاب اصفهان بود و از نیت باند مهدی هاشمی آگاهی کامل داشت، زد و نقاب از چهرهی خود برداشت تا ماهیت اقدامات وی مشخص شود.[8] باند مهدی هاشمی در ادامهی فعالیتهای خود دست به چند آدمربایی و نیز ترورهایی از جمله ترور حشمت و فرزندانش زدند که در نهایت، در تاریخ 30 مهر 1365، بازداشت شدند و در تاریخهای 20، 22 و 24 مرداد 1366 در دادگاه ویژهی روحانیت به اعدام محکوم شدند و حکم نیز اجرا گشت.[9]
مهدی هاشمی، با ورود به حوزهی مسائل خارجی و ارتباط با کشورهای غربی، ایران را درگیر مسائل امنیتی خطرناکی کرد. در هر صورت یکی از مهمترین مواردی را که دلیل عزل آیتالله منتظری از قائم مقامی رهبری میدانند ارتباط و حمایت از مهدی هاشمی است. این شروعی بود بر اختلافات حضرت امام خمینی (ره) و آیتالله منتظری و در نهایت، کنارگذاری ایشان از فعالیتهای سیاسی.
مخالفت آیتالله منتظری با دستگیری مهدی هاشمی و دادگاهی که حکم اعدام وی را صادر کرده بود باعث شد که ایشان طی نامهای به حضرت امام خمینی (ره) فضای جامعه را وارد مسیر خاصی بکنند که در روند پیش روی انقلاب اختلالاتی به وجود آورد.[10] همزمان، هادی هاشمی برای حمایت از برادر خود دست به فاش کردن اطلاعاتی دربارهی ارتباط هاشمی رفسنجانی با آمریکا زد که با این کار فضای کشور را بیش از پیش متشنج کرد و شرایط حساسی بر کشور حاکم شد. در این شرایط، آیتالله منتظری از روی ناآگاهی به حمایت از این دو برادر اقدام کرد.
حضرت امام (ره)، که شرایط را وخیم احساس کرد، با دعوت کردن سران قوا به خانهی خود تلاش نمود تا شرایط را آرام کند و فضای کشور را از اختناق و دودستگی برهاند، ولی این جلسه به جایی ختم نشد. حضرت امام (ره)، در تاریخ 12 مهر 65، نامهای به آیتالله منتظری نوشت و همزمان به وزارت اطلاعات قم اعلام کرد که به مهدی هاشمی دستور دهند تا خود را به ستاد وزارت اطلاعات در تهران معرفی کند.[11] پس از این ماجرا، آیتالله منتظری دست به اعتصاب سیاسی زد و هیچکس را برای ملاقات خود نپذیرفت و خطاب به حضرت امام عنوان کرد: «اگر امام مرا تحت فشار قرار دهد، حساب خود را از نظام جدا خواهم کرد.»[12] خبر اعتصاب آیتالله منتظری به خبر داغ روز در رسانههای داخلی و خارجی تبدیل شد و این دستآویزی برای سؤاستفادههای کشورها و رسانههای غربی بر ضد ایران شد.
اعتصاب آیتالله منتظری به جایی رسید که حضرت امام برای آرام کردن فضای کشور شخصاً از ایشان خواستند تا به شرایط عادی برگردد و دست از اعتصاب خود بردارد. حضرت امام (ره)، خطاب به آیتالله منتظری، به ایشان متذکر میشود که در انتخاب نزدیکان خود دقت نماید و با افراد صالح و مسلمان واقعی مشورت کند، ولی آیتالله منتظری کماکان روش خود را دنبال میکردند. در نهایت، در جلسهای که برای آرام کردن جو کشور بین سران قوا برگزار شد، آیتالله منتظری توجیه شد و اشتباهات باند جنایتکار مهدی هاشمی را تأیید کرد و این قائله ختم به خیر شد.[13]
انتقاد از طولانی شدن جنگ
پس از پایان ماجرای باند مهدی هاشمی، آنچه مشخص شد تفاوت فکری و روشی عمیقی بود که میان آیتالله منتظری و مسیر انقلاب وجود داشت و این تفاوتِ نظر در ادامه شدیدتر شد که اوج آن در سال 67 و بر سر مسئلهی مجاهدین اتفاق افتاد؛ اما پیش از آن، در دهمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، یعنی در تاریخ 22 بهمن 1367، آیتالله منتظری سخنرانیای کرد که به گفتهی بسیاری از صاحبنظران یکی از بزرگترین اشتباهات خود را در تاریخ انقلاب اسلامی مرتکب شد. وی، در این سخنرانی، از طولانی شدن جنگ تحمیلی بسیار انتقاد کرد و اعلام نمود که دشمنان ما، که این جنگ را بر ما تحمیل کردند، پیروز از کار درآمدند. وی، با بیان اینکه بسیاری از جوانان ما در این جنگ کشته شدند، عظمت و بزرگی و قداست جنگ تحمیلی را که یکی از مهمترین نقطههای عظمت و به عنوان اتکایی برای نظام جمهوری اسلامی و در حقیقت شروعی برای استقلال کامل بود، زیر سؤال برد. این سخنرانی باعث ناراحتی خانوادهی شهدا و نیز بسیاری از مردم شد که حضرت امام (ره)، در یک جوابیهی تند، 11 روز بعد پاسخ ایشان را دادند و نیز دستور عدم پخش سخنرانیهای آیتالله منتظری را در صداوسیما اعلام کردند.[14]
حمایت از منافقین
دیگر موردی که باعث ایجاد اختلاف شدید و عزل آیتالله منتظری از قائم مقامی رهبری شد، مسئلهی منافقین و دستور حضرت امام (ره) در خصوص اعدام این افراد و مخالف آیتالله منتظری بود. یکی از بزرگترین جرائم سیاسی، که در حکومت اسلامی مجازات حداکثری برای آن در نظر گرفته شده، مسئلهی شورش علیه نظام اسلامی است که به «بغی» تعبیر میشود.
پس از عزل بنیصدر از ریاستجمهوری، سازمان مجاهدین خلق کار خود را با ترورهای وحشتناک و جنایات بسیار ادامه داد. در اوایل جنگ، بسیاری از نیروهای منافقین دستگیر شدند یا به عراق فرار کردند و از آنجا به مبارزه علیه ایران پرداختند.[15]حضرت امام اعلام کرده بود کسانی که در زندان هستند، اگر از مواضع خود کوتاه بیایند و اعتراف کنند که اشتباه کردهاند در امان خواهند ماند. با این حال، قسمتی از جریان مجاهدین، که در خارج از کشور علیه نظام جمهوری اسلامی فعالیت میکردند، پس از آنکه قطعنامهی آتشبس بین ایران و عراق امضا شد و جنگ پایان یافت، از آنجایی که در زندانهای ایران جاسوسانی داشتند، عملیاتی را در تابستان 67 طرحریزی کردند که به عملیات فروغ جاویدان معروف شد. منافقین قصد داشتند، طی این عملیات، تهران را تصرف کنند و ضربهی آخر را به جمهوری اسلامی بزنند؛[16] ولی با درایت نیروهای سپاه و ارتش جمهوری اسلامی ایران، این عملیات با شکست مواجه شد و تعداد بسیاری از اعضای منافقین کشته یا زندانی شدند.
از آنجایی که این افراد در زندان نیز بسیار برای نظام خطرناک بودند و از اَعمال خود احساس ندامت نمیکردند، حضرت امام برای حفظ اسلام و نظام اسلامی دستور اعدام آن دسته از افراد را که هنوز بر عقیدهی انحرافی خود باقی بودند، صادر کرد؛ ولی این دستور با واکنش آیتالله منتظری مواجه شد. ایشان با دستور امام مخالفت نمودند و اعدام منافقین را خلاف اسلام و قانون دانستند. این در حالی بود که منافقین به چیزی جز نابودی نظام جمهوری اسلامی راضی نبودند. این مخالفت آیتالله منتظری برای نظام قابل فهم نبود و هنوز نیز جای تأمل دارد. اختلافات آیتالله منتظری با امام و اصول انقلاب به جاهای بسیار باریک و خطرناکی رسید که اگر به همین منوال پیش میرفت، شاید کشور را به تباهی میکشاند.
فرجام کار
با وجود این، آیتالله منتظری در تاریخ 7 فروردین 1368 از مقام خود استعفا داد و در نهایت، حضرت امام (ره) که تمام تلاش خود را برای حفظ وحدت در ایران صرف کرده و از هیچ عملی برای سربلندی و عظمت ایران کوتاهی نکرده بود، مجبور شدند با استعفای ایشان موافقت کنند و در تاریخ 8 فروردین 1368، طی نامهای ایشان را از مقام خود عزل نمودند تا بیش از این خللی در روند رو به رشد انقلاب ایجاد نشود.[17] حضرت امام خطاب به آیتالله منتظری فرمودند که بهتر است اطراف خود را از افراد گمراه پاک کنید و از آنجایی که صلاحیت فعالیت سیاسی را ندارید، بهتر است به حوزه برگردید و به تحصیل مشغول گردید و نیز از گناهان خود توبه نمایید تا آمرزیده شوید. حضرت امام تا آن حد از اتفاقات بهوجودآمده ناراحت و دلگیر بودند که مرگ خود را از خداوند خواستند تا بیشتر از این رنج نکشند.
متن پیام حضرت امام به آیتالله منتظری بدین شرح است: «از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانالهای آنها به منافقین میسپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری نظام را از دست دادهاید.»(*)
پینوشتها:
[1]صحیفه نور، ج 4، ص 27، 23 دی 1357.
[2]همان، ص 25.
[3]همان، ج 20، صص 130 تا 138.
[4]صحیفه نور، ج 4، 23 دی 1357، صص 216 تا 219.
[5]همان، ص 9.
[6]داستان یک مرداب، محمدرضا سرابندی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385، ص 17.
[7]بنبست، ریشههای انحراف ، ج 1، ادارهی کل اطلاعات تهران، صص 86 تا 80.
[8] همان، صص 230 تا 239.
[9]همان، صص 182 تا 185.
[10]محمدی ریشهری، خاطرات سیاسی، تهران، مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص50.
[11]همان، صص 45 تا 47.
[12]همان، ص 51.
[13]همان، ص 102.
[14]صحیفه امام، ج 21، صص 354 تا 359.
[15]جمعی از پژوهشگران، سازمان مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام، تهران، انتشارات سازمان مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1385، ص 350.
[16]یحی فوزی، استراتژی و عملکرد سازمان مجاهدین خلق در برخورد با جمهوری اسلامی، پژوهشنامهی متین، 1386، شمارهی 35، ص 14.
[17]صحیفه امام، ج 21، ص 330 تا 332.
علیاکبر نودهی
در حاشیه سخنان رییس جمهور محترم :
"اگر در گوشهای چند نفر حقوق بالاتری را برداشت کردند، آن را تبدیل به مساله ملی نکنیم"
چند سوال :
آگر حقوق های نجومی و فیش های حقوقی رسمی ( بماند از دریافت های غیر رسمی مدیران دولتی و بخش ها نیمه دولتی و خصوصی مثل مدیران بانک ها ، مدیران گمرکات و مدیران بیمه ها و مدیران شرکتها و موسسات و.....) مساله ملی نیست پس چه مساله ایی ملی است ؟
آگر حقوق های نجومی و فیش های حقوقی رسمی مساله ملی نیست پس چرا رییس جمهور دومین مقام رسمی و مسئول کشور در نامه به معاون اول دستور رسیدگی و ارائه گزارش به رییس جمهوری را داد ؟
آگر حقوق های نجومی و فیش های حقوقی رسمی مساله ملی نیست پس چرا رییس جمهور دومین مقام رسمی و مسئول کشور دستورپیگیری و عزل ! متخلفان را صادر کرد ؟
آگر حقوق های نجومی و فیش های حقوقی رسمی مساله ملی نیست پس چرا روسای قوا نمایندگان مجلس و مطبوعات به آن حساسیت نشان دادند ؟
و اگر و اگر .....
واقعیت قضیه چیست ؟
واقعیت این است که ؛
قرار بود دولت روحانی دولت راستگویان و درستکاران باشد «من دولت راستگویان و درستکاران را تشکیل می دهم.»
اما دولت روحانی با مردم صادق نیست زیرا :
- دستور رسیدگی و پیگیری آقای رییس جمهور را جدی نگیرید !!!! زیرا اگر قرار است که مست گیرند هرآن جه در دولت هستند گیرند !
- دولت روحانی ادامه دهنده دولت اشرافی آقای هاشمی رفسنجانی است
- در دولت روحانی وزرای میلیاردی به تعداد انگشتان یک یا دو دست می رسد !!!
- همین میلیاردرها هزینه های انتخاباتی روحانی را تامین کردند
- اگر دولت هاشمی یکی دو کرباسچی داشت دولت روحانی چندین کرباسچی دارد
- برخی از این مدیران نجومی شرکای تجاری آنها به زبان سرخه ایی سخن می گویند !!!!
- اشرافی گری و تجمل بخشی از ذات دولت تکنو کراتها است و دولت روحانی دولت تکنو کراسی است .
- دولت روحانی برای پرداخت یارانه 45 هزارتومانی اعلام عزای عمومی (مصیبت عظمای دولت در شب پرداخت یارانه ها ) می کند نه فیشها ی چند ده و چند صد میلیونی !
- اگر خزانه خالی است ( دولت خزانه خالی را تحویل گرفت ) پس فیش های چند صد میلیونی چه توجیهی دارد ؟
- آیا هدف از انتشار فیشهای حقوقی مدیران بانکها و مدیران دولتی، زمین زدن روحانی از دل دولت روحانی است !
- روزی نامه ها و اصلاحاتی ها در این قضیه گیج و منگ شدند ظاهرا دیگر دانستن حق مردم نیست !!
- فیش های حقوقی یعنی حقوق عالی از خزانه خالی؟!
- فیش های حقوقی یعنی دولت میلیاردرها و مصیبت عظمای 45 هزار تومانی ها
- و.....
-
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
اربعین
شاخصههای اندیشه سیاسی شهید بهشتی
آل خلیفه و حامیانش باید پاسخگوی تداوم فشارها بر شیخ عیسی قاسم با
جوانان پس از پیروزی انقلاب اسلامی دین گریز شده اند یا دین گرا؟
فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 7
فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 6
فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 5
سند 2030 - بخش چهرام
سند 2030 - بخش سوم
[عناوین آرشیوشده]