سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ما تکیه گاه میان راهیم . آن که از پس آمد به ما رسد ، و آن که پیش تاخته به ما بازگردد . [نهج البلاغه]
 
یکشنبه 96 آبان 7 , ساعت 10:44 صبح

 

فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 6

فهم فقه حکومتی و جایگاه ولایت فقیه ناظر به درک نظام وکالت در عصر ائمه اطهار است

وسائل ـ حجت الاسلام لیالی، فهم فقه سیاسی و حکومتی شیعه بدون فهم نظام وکالت در عصر ائمه(ع) را غیر ممکن خواند و گفت: سیستم وکلاء، زمینه سازی برای سیستم ولایت فقیه در عصر غیبت است؛ مفهوم ولایت فقیه بدون فهم جایگاه وکالت در سیستم وکلاء، در فقه سیاسی شیعه، در عصر حضور امام، قابل فهم نیست؛ اصلاً ائمه علیهم السلام سیستم وکلاء را ایجاد کردند برای اینکه مدل موفقی برای ولایت فقیه شود؛ فقهاء در کنار ولایت فقیهشان، وکلای امام برای رفع نیاز مؤمنین در نقاط مختلف دنیا هستند.

فهم فقه حکومتی و جایگاه ولایت فقیه ناظر به درک نظام وکالت در عصر ائمه اطهار است

 

فهم فقه سیاسی و فقه حکومتی شیعه ناظر به فهم کلام شیعه، تاریخ شیعه و اندیشه سیاسی شیعه است؛ بنابراین تا زمانیکه تحولات سیاسی، اجتماعی و تاریخی حاکمیت‌ها و حکومت‌­هایی که در عصر ائمه و پس از عصر ائمه اتفاق افتاد را نفهمیم، نمی‌توانیم فقه سیاسی و فقه حکومتی شیعه را تبیین کنیم؛ در همین زمینه خبرنگار سرویس سیاست پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل گفت‌وگوی تفصیلی با حجت‌الاسلام محمد علی لیالی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی داشته است که اینک بخش ششم آن تقدیم خوانندگان می‌شود.

 

وسائل ـ در جلسات قبل در مورد فقه سیاسی و فقه حکومتی در دنیای اسلام به ویژه اهل سنت بحث کردیم؛ فقه سیاسی و فقه حکومتی در دنیای تشیّع بر چه محوری قرار دارد؟

اساس فقه سیاسی و فقه حکومتی شیعه بر مبنای اندیشه امامت و ولایت است؛ این اندیشه یک وقت در عصر امام حاضر و یک وقت در عصر امام غایب است؛ فقه سیاسی و حکومتی شیعه در عصر امام حاضر، عموماً براساس اندیشه های امیرمؤمنان سلام­ الله علیه مطرح می شود؛ چون هیچکدام از ائمه علیهم السلام حکومت تشکیل ندادند که ما بخواهیم از دل آن فقه سیاسی و حکومتی دربیاوریم؛ البته از روایات آنها می توان اندیشه هایی را در این زمینه درآورد.

 مثلاً عدم همراهی با ظلم، عدم همراهی با حکومت جائر، یا سؤال هایی که پیروان اهل بیت علیهم السلام، نسبت به یک مسئله جزئی در منطقه خودشان می پرسیدند و  امام معصوم یا وکلاء و وابستگان او جواب می دادند – مثلاً می پرسیدند که زکات را به حاکم بدهیم یا نه- و...که بیشتر جنبه سلبی داشته است.

http://vasael.ir/fa/news-details/6523/

حتی امیرمؤمنان سلام الله علیه نیز در دوران بیست و پنج سالی که حکومت نداشتند، نوعی مواجهه سلبی داشتند؛ مواجهه سلبی اهل بیت علیهم السلام به این معنا است که براساس اندیشه امامت و ولایت، غصب خلافت رخ داده است و بنی امیه، بنی مروان و بنی العباس که حاکمیت و حکومت دارند مخالفان اهل بیت علیهم السلام هستند و سختی ها و شهادت هایی که در پی داشت.

 اگر ایجابی بخواهیم بحث کنیم، بیشتر باید براساس اندیشه امیرمؤمنان سلام الله علیه و حکومت تقریباً پنج ساله حضرت گفتگو کنیم؛ یعنی اگر بحث جنگ، جهاد ، دفاع، زکات، خمس، امر به معروف و نهی از منکر، إمارت و ولایت و ...است، باید از اندیشه های ایشان و نامه هایی که حضرت به حُکّام و والیان خودش نوشته است، برداشت کرد.

بهترین سند برای فقه­ سیاسی و حکومتی شیعه در اندیشه امیرمؤمنان سلام الله علیه، نامه معروف حضرت به مالک اشتر – نامه 53 کتاب نهج البلاغه - است؛ یعنی به تعبیر امروزی ها یک بیانیه و آئین نامه ای اجرایی است برای یک والی ای که می خواهد حاکمیت و حکومت کند.

عصر امیرمؤمنان سلام الله علیه – سال 35 تا 40 هجری قمری – و بعد از آن پیدایش قیام ها و نهضت های شیعی تحت عنوان قیام های زیدیان و علویان که به نتیجه نرسیدند و ائمه علیهم السلام نیز با قیام ها موافق نبودند - عموم این جنبش های براندازانه و مسلّحانه، از جانب زید و فرزندان زید که در تاریخ تشیّع، معروف به زیدیه هستند و اسماعیل بن جعفر و فرزندان او که بعدها به اسماعیلیه معروف شدند و حاکمیت ها و حکومت هایی که تشکیل دادند، بوده است که مورد تأیید مستقیم اهل بیت علیهم السلام نبود؛ یعنی با اجازه امام و با محوریت اندیشه امامت و ولایت نبود؛ حالا ممکن است در جاهایی اهل بیت علیهم السلام تأیید می کردند مثلاً فرموده اند که خدا جناب زید را رحمت کند.

چون در مقابل با ظلم به شهادت رسیدند؛ اینها در مواجهه با ظلم است نه برای به دست گرفتن حاکمیت و حکومت براساس اندیشه امامت و ولایت؛ زیدیه و اسماعیلیه و بزرگان آنها با ائمه همراه نبودند و اگر هم به قدرت می رسیدند معلوم نبود که قدرت را تحویل ائمه علیهم السلام بدهند؛ اتفاقاً آنها با معصومین علیهم السلام درگیر بودند که چرا شما سکوت کرده اید و اهل قیام نیستید؛ این حالت تقریباً تا سال 200 هجری قمری، اواخر خلافت هارون عباسی و اوایل خلافت مأمون عباسی ادامه پیدا می کند که نزاع بین مأمون و امین، اتفاق می افتد.

 

وسائل ـ در روایتی داریم که امام معصوم در مورد جناب زید، می فرماید خدارحمت کند او را؛  آیا قیام ایشان مورد تأیید اهل بیت علیهم السلام بود، بنابراین چرا چنین حرفی در مورد جناب زید گفته شده و مظلومیت وی را بیان کردند؟

 چون به شهادت رسیدند؛ در هر حال در راه مبارزه با ظلم و طاغوت کشته شدند؛ از آنجایی که ائمه علیهم السلام می دانستند که جناب زید و فرزندش یحیی و برخی دیگر از فرزندان ائمه علیهم السلام که قیام کردند، موفق نمی شوند، می گفتند که قیام نکنید.

مانند آن را ما در قیام مختار داریم که بحث بسیار مفصّل و مبهمی است؛ اما در هر حال آن چیزی که وجود دارد، ائمه علیهم السلام از قیام او اظهار رضایت کردند و فرمودند: خدا رحمت کند مختار را که دل ما اهل بیت را شاد کرد؛ یعنی تأیید قیام مختار توسط آنها به جهت خونخواهی اهل بیت علیهم السلام و قتله حادثه کربلا است؛ نه اینکه مختار قیام کند و حاکمیت و حکومت به دست بگیرد.

مختار حکومت را به دست هم گرفت؛ اما تحویل اهل بیت علیهم السلام نداد؛ مختار در قیام گفت که می‌خواهم از قاتلین حادثه کربلا انتقام بگیرم؛ انتقام هم گرفت؛ اما بعدش چه مدلی برای حاکمیت و حکومت دارد؟ چه اندیشه ای برای إعمال امامت و ولایت دارد؟ نظریه روشنی ندارد.

 

 وسائل ـ آیا مختار مترصد نبود که پایه های حکومت نوپایش مستحکم شود و بعد آن را تحویل اهل بیت علیهم السلام دهد؟

ممکن است این را امروز از روی حدس و گمان بگوییم؛ اما به طور قطعی نمی دانیم؛ با نگاه تاریخی به این نتیجه می توانیم برسیم که امام سجاد و امام باقر و بعدها سایر ائمه علیهم السلام، مختار را نه به خاطر قیامش بلکه به خاطر خونخواهی تأیید کردند؛ در خود منابع تاریخی داریم که امام سجاد علیه السلام با قیام مختار موافقت نکرد.

امام رضا علیه السلام بعد از شهادت امام موسی بن جعفر سلام الله علیه، ده سال در مدینه هستند و کاری با حکومت ندارند و مانند سایر ائمه مشغول درس و بحث و تربیت شاگردان، به خصوص انتقال روایات پیامبر صلی الله علیه و آله و سایر معصومین ،مخصوصاً امام باقر و امام صادق علیهم السلام - بودند.

به هر دلیلی مأمون عباسی احساس کرد که از امام باید استفاده کند و بحث ولایتعهدی امام رضا علیه السلام را مطرح کرد؛ اینکه انگیزه­های مأمون از طرح ولایتعهدی امام رضا علیه السلام چیست؟ انگیزه های امام از پذیرش ولایتعهدی چیست؟ خودش جای بحث دارد؛ اجمالاً بدانیم که امام رضا علیه السلام از سال 200 تا 203 هجری قمری در ایران و در خراسان، ولایتعهدی را پذیرفت؛ امام ولایتعهدی  را با این شرط پذیرفت  که در هیچ کاری دخالت نکند.

چون مردم با امام رضا علیه السلام بیعت نکرده بودند؛ امام، خلیفه و حاکم نیست؛ و در این سه سال هم حضرت حکم حکومتی إعمال نکرد؛ داستانش معروف است که وقتی ایشان می خواستند نماز بخوانند، فضا به هم ریخت و مردم آمدند؛ مأمون هم وقتی این را دید، احساس خطر کرد و جلوی اقامه نماز امام علیه السلام را هم گرفت؛ بنابراین از امام رضا ع در مورد فقه سیاسی و حکومتی، نظریات کمی داریم؛ چون اجازه نمی دادند که امام علیه السلام اندیشه های خودشان را مطرح کند.

 

وسائل ـ آیا در فقه سیاسی و فقه حکومتی شیعه، إعمال ولایت فقها متفاوت است؟

فهم فقه سیاسی و حکومتی شیعه در عصر غیبت فقط براساس اندیشه امامت و ولایت، ممکن است؛ خلاصه اش این است که الآن هم حاکمیت و حکومت مخصوص امام معصوم است که به دلایلی در پرده غیبت است؛ امام نمی تواند و یا مجاز نیست – براساس فلسفه غیبت – إعمال حاکمیت و حکومت کند؛ در این زمان فقهاء اگر بتوانند از جانب امام – به عنوان نائب عام - إعمال حاکمیت و حکومت می کنند.

همه فقهاء ولایت دارند و همه آنها مدل‌های مختلفی را در طول تاریخ برای إعمال ولایت خودشان مطرح کرده اند؛ اگر فقیهی توانست حکومتی تشکیل دهد، ولایت از سایر فقهاء برداشته می شود؛ یک فقیه در قم است، یک فقیه در بغداد است، یک فقیه در ری است، یک فقیه در خراسان است، یک فقیه در حجاز، یک فقیه در مصر است، یک فقیه در شامات است؛ فقهای مختلفی داریم و نحوه إعمال ولایت نیز توسط این فقهاء مختلف خواهد بود.

چون مقتضیات زمان و مکان، شرایط  تحولات سیاسی، اجتماعی و حاکمیتی و حکومتی متفاوت است؛ یک فقیهی می بیند که حاکم عادلی وجود دارد؛ با او همراهی می کند؛ یک فقیهی می بیند که حاکم عادلی وجود ندارد و لذا چون فقهاء مختلفند و چون تشیّع در جهان اسلام گسترده شده است و سرزمین های مختلفی داریم، نحوه إعمال ولایت فقهاء هم متفاوت خواهد بود؛

 اگر ما در ایران، مثلاً در  قم، خراسان و.. فقهایی داریم، اینها می توانند ولایت خود را به یک فقیه تفویض کنند؛ به همین خاطر ما در تفکر شیعه مفهومی به نام مرجعیت داریم؛ مرجع هم باید اعلم باشد؛ بنابراین همه مراجع مثلاً می گویند به سراغ آیت الله بروجردی یا آقا سید ابوالحسن اصفهانی بروید؛ آیا ما فقط یک مرجع به نام آقا سید ابوالحسن اصفهانی یا آیت الله بروجردی داریم؟ خیر، ممکن است در آن زمان در مناطق مختلف ده ها مرجع وجود داشته باشد.

 

وسائل ـ علت اینکه سایر مراجع بودند و مقلّد هم داشتند چه بود؟ وقتی کسی اعلم باشد آیا می توان از غیراعلم تقلید کرد؟

ببینید ما داریم در مورد فقه سیاسی و حکومتی – نه أعمال فردی – صحبت می کنیم؛ در مورد أعمال فردی من می توانم از امام جماعت مسجد بپرسم و او هم احکام را برایم بگوید؛ اما جایی است که فقط مرجع اعلم باید نظر بدهد؛ امام خمینی با وجود اینکه مرجع و مجتهد بود، اما تا زمانی که آیت الله بروجردی زنده است إعمال ولایت نمی کند؛ حتی اگر در برخی از موارد با آقای بروجردی اختلاف هم داشته است.

 

وسائل ـ آیا امام خمیینی(قدس سره) در آن زمان مقلّد هم داشتند؟

بحث مقلّد نیست، بلکه بحث اجتهاد است؛ ایشان فقیه بود و احتمالاً مقلّدانی هم داشته است. هر استادی شاگردانی دارد که معمولاً در فقه مقلّد او هستند؛ امام خمینی تقریباً جانشین و همچنین مشاور آقای بروجردی بود؛ اما به این معنا که ما امروز می‌گوییم مقلّد و رساله عملیه و ...  نبوده است.

تا زمانی که آقای بروجردی زنده بود، امام رساله عملیه بیرون نداد؛ در بحث اندیشه امام خواهیم رسید که مثلاً در بحث‌های سیاسی بین امام خمینی و آیت الله بروجردی در نحوه مقابله با رژیم اختلافات زیادی وجود داشت؛ مثلاً امام خمینی در مورد فداییان اسلام، خیلی تلاش کرد تا فداییان به خصوص نوّاب صفوی اعدام نشوند؛ با آیت الله بروجردی خیلی گفتگو کرد و اصرار داشت، اما نتوانست.

 

وسائل ـ  در فهم فقه سیاسی و فقه حکومتی شیعه چه عواملی مؤثر و دخیل است؟

فهم فقه سیاسی و حکومتی شیعه در عرصه حاکمیتی و حکومتی منوط به چند امر است:

1ـ ضرورت حاکمیت و حکومت، هیچ فقیهی در فقه شیعه وجود ندارد که بگوید ما نیازی به حاکمیت و حکومت نداریم؛ آن روایت را نیز مطرح می کنند که " لابدّ للناس من امیر ٍبِرٍّ أو فاجرٍ " مردم یک حاکم و سرپرست می خواهند؛ حالا این حاکم می خواهد خیرخواه باشد یا جائر باشد؛ اصلاً بدون حاکمیت و حکومت، زندگی اجتماعی مردم سامان نمی پذیرد؛ یک امر عقلایی است؛ برای اداره یک جلسه و مجموعه هم مدیر نیاز است؛ حالا چه کسی باید حاکم باشد آن بحث دیگری است.

2ـ تفکر شیعه این است که حاکمیت و حکومت از آن خداوند است و خداوند نیز این حاکمیت و حکومت را به پیامبر صلی الله علیه و آله تفویض کرد؛ یعنی پیامبر إعمال ولایت ندارد مگر بإذن الله؛ شیعه معتقد است که حاکمیت و حکومت بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله متعلق به  اولی الأمر است و این اولی الأمر امام معصوم است؛ لذا اگر کسی غیر از ائمه علیهم السلام بیاید حاکمیت و حکومت را به دست بگیرد، در تفکر شیعه مفهومی به نام غصب خلافت و إمارت مطرح می شود که بحث فقهی، کلامی و تاریخی زیادی در این زمینه وجود دارد.

شیعه معتقد است که اولی الأمر هر کسی باشد حاکمیت طاغوت و جائر نیست؛ چون خداوند فرمود : " أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و اولی الأمر منکم "؛ به خلاف اهل سنت که حکومت طاغوت و جائر را می پذیرند؛ برخی از برادران اهل سنت معتقدند که قیام بر علیه حکومت جائر و فاسد جایز نیست؛ در حالیکه حکومت طاغوت یک مفهوم قرآنی است و طاغوت حق حاکمیت وحکومت بر مؤمنان را ندارد.

3- این حاکمیت و حکومتی که وجود دارد کافر هم نباید باشد؛ " لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلاً " کافر حق سلطه و برتری بر مؤمنان را ندارد.

4- یهود و نصاری نیز حق حاکمیت و حکومت ندارند؛ فقط مؤمنین حق حاکمیت و حکومت دارند؛ مؤمنین، "بعضهم أولیاء بعض " و ولی هستند؛ غیرمؤمن ولایت بر مؤمن ندارد.

5- در اصل حاکمیت و حکومت در فقه سیاسی شیعه، ادله عقلی و نقلی داریم؛  ادله عقلی آن که همان ضرورت حاکمیت و حکومت است، مورد اتفاق همه است؛ اینکه می گوییم حاکم جامعه عادل باشد، یک امر عقلی است؛ اگر بگوییم ما یک حاکم عادل داریم و یک حاکم جائر، شما کدام را انتخاب می کنید؟ یک حاکمی داریم که مؤمن است و یک حاکمی داریم که فاسق است، عقل کدام را انتخاب می کند؟ طبیعی است که حاکم عادل و مؤمن را انتخاب می کند.

عدم حاکمیت و حکومت طاغوت و عدم تسلط کفار، جدای از اینکه ادله شرعی و قرآنی دارد، ادله عقلی هم محسوب می گردند.

برخی دیگر از امور عقلانی در باب ضرورت عقلی حاکمیت و حکومت در فقه سیاسی شیعه وجود دارد که در تنافی با ادله شرعی هم نیست، مثلاً توجه به عدل و قسط؛ حاکم باید عادل و به دنبال إحیای قسط باشد؛ اگر از فقیه شیعه سؤال شود نظر شما در مورد ضرورت حاکمیت و حکومت چیست؟ می گوید ما حاکمی می خواهیم که عدالت را در جامعه إحیاء کند؛ اگر حاکم، جائر و فاسق باشد، او ظالم است؛ همه فقهاء می گویند مبارزه با ظلم ضرورت دارد.

امر دیگر که جزو ادله عقلی حاکمیت و حکومت در فقه سیاسی شیعه است، ضرورت حمایت از فقراء و محرومین است؛ طبیعی است که در جامعه دو دسته افراد وجود دارد؛ عده ای به دنبال قدرت و ثروت اند، و اشراف هستند؛ این در همه جوامع بود و در جامعه اسلامی هم خیلی هست.

در همین جامعه کسانی هستند که فقیر و مسکین اند؛ تکلیف اینها چیست؟ فقیه و فقه سیاسی شیعه می گوید حاکم هر کسی است- پیامبر صلی الله علیه و آله ، معصومین علیهم السلام ، کسانی که مأذون از طرف معصوم هستند، حتی اگر از فقهاء هم نباشند – وظیفه حاکمیت و حکومت، دفاع از فقراء و محرومین است؛ ما چه کار کنیم که أشراف در ثروت اندوزی پیشروی نکنند و فقراء به واسطه گرسنگی عقب نمانند و از بین نروند؛ همان روایت امام علی علیه السلام،   

«لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ اللّه على العلماء ألاّ یُقارّوا على کِظّةِ ظالم و لا سَغَبِ مظلوم" اگر خداوند از علماء پیمان نگرفته بود که بر سیری سیران و گرسنگی گرسنگان سکوت نکنند، من هرگز حاکمیت و حکومت را قبول نمی کردم؛ برای چه منِ علی حاکمیت و حکومت را قبول می کنم؟

برای اینکه از فقراء و محرومین دفاع کنم و اجازه ندهم اعیان و اشراف حق فقراء را بخورند؛ اجازه ندهم کسانی از بیت المال مسلمین ثروت هایی را جمع کنند و ثروتشان چندین شتر – حالا امروزه باید بگوییم چندین کامیون، هواپیما، کانتینر،...- باشد، در حالیکه عده ای از مردم محتاج نان شب هستند؛ مگر ممکن است ما حاکمیت و حکومت اسلامی داشته باشیم و عده ای از مردم محتاج نان شب باشند؛ اصلاً پیدایش حاکمیت و حکومت اسلامی برای دفاع از فقراء و مستمندان است؛ عقل حکم می کند که در این حکومت فقراء زیر دست و پای اشراف نباشند.

 

 وسایل ـ إحیای امر به معروف و نهی از منکر، امر عقلی است؛ اگر در جامعه ای امر به معروف و نهی از منکر نباشد، آن جامه گرفتار طغیان و فساد خواهد شد؛ چه کنیم که در جامعه امر به معروف و نهی از منکر وجود داشته باشد؟

 یکی از راه هایش تشکیل حاکمیت و حکومت است؛ اصلاً حاکم اسلامی برای چه می خواهد تشکیل حکومت دهد؟ برای إحیای امر به معروف و نهی از منکر؛ همان حرفی که امام علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام در وصیت نامه خودشان گفتند: " و أرید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر "؛

ممکن است سؤال کنیم که چرا امروز حاکمیت و حکومت اسلامی به دنبال فراموشی  امر به معروف و نهی از منکر است؟ چرا اصل هشتم قانون اساسی اجراء نمی شود؟ چرا لایحه امر به معروف و نهی از منکری که در مجلس تصویب می شود، در دولت های مختلف اجراء نمی شود؟

معروف، شریعت و منکر، ضد شریعت است؛ حرام های الهی منکر و حلال های الهی معروف اند؛ وظیفه حاکمیت و حکومت اسلامی، گسترش حلال های الهی و نهی از حرام های الهی است؛ إحیای سنت منوط به امر به معروف و نهی از منکر است؛ روایت داریم که اگر امر به معروف و نهی از منکر بمیرد تمام سنت ها مرده است؛ اساس و بقای اسلام به بقای امر به معروف و نهی از منکر بستگی دارد.

 

وسائل ـ براساس روایتی که مضمون آن می گوید تمام واجبات در برابر امر به معروف و نهی از منکر مانند قطره ای در برابر دریایی است، می توان گفت که هدف اصلی از حکومت همین امر به معروف و نهی از منکر است؟

امر به معروف و نهی از منکر، کار همه افراد است و کار علماء در این زمینه بیشتر است؛ اگر حاکمیت و حکومت در اختیارشان بود که این مطلوب است و بیایند إحیای امر به معروف و نهی از منکر کنند؛ اما  اگر حاکمیت و حکومت در اختیارشان نبود و حاکم، ظالم و جائر بود، باز هم باید حاکم را امر به معروف و نهی از منکر کنند؛ بالاترین نصیحت، نصیحت حاکم است؛ النصیحة لأئمة المسلمین؛ کاری که امیرمؤمنان علیه السلام نیز در زمانی که حاکمیت و حکومت نداشتند، انجام می دادند، یعنی امر به معروف و نهی از منکر – البته به معنای گسترده اش – می کردند.

 

وسائل ـ  "النصیحة لأئمة المسلمین" شامل امام معصوم و ولی فقیه هم می شود یا فقط در مورد حاکم جائر و امثال او است؟

قطعاً شامل ولی فقیه می شود؛ اما در مورد امام معصوم در جای خودش باید بحث کرد؛ آیا این کسی که می خواهد امام معصوم را نصیحت کند معنای نصیحت را می داند؟ می داند که امام اشتباه نمی کند؟ در عین حال امیر مؤمنان سلام الله علیه می فرماید بیایید از من انتقاد کنید؛ معنی نقد و انتقاد چیست را باید در جای دیگر بحث کرد.

 

وسائل ـ  به ادله نقلی و شرعی حاکمیت و حکومت در فقه شیعه هم اشاره‌ای نمایید؟

اینها بخشی از ادله عقلی در رابطه با ضرورت حاکمیت وحکومت از نگاه فقه سیاسی و حکومتی شیعه بود؛ اما ادله شرعی به دو بخش تقسیم می شود: قرآن و روایات – اعم از پیامبر و ائمه سلام الله علیهم اجمعین – آیاتی که در مورد حاکمیت و حکومت، در قرآن وجود دارد زیاد است؛ مثلاً ضرورت حکومت صالحان که به تفصیل باید بحث کرد؛ "و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر أنّ الأرض یرثها عبادی الصالحون" زمین میراث صالحان خواهد بود؛ بنابراین در آخرالزمان و در عصر منجی موعود این صالحان هستند که شایستگی حکومت دارند.

ضرورت حکومت مستضعفان – البته در مورد اینکه مستضعفان چه کسانی هستند باید بحث کرد – " و نرید أن نمنّ علی الذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم الأئمه و نجعلهم الوارثین " مستضعفان امامان جامعه و وارثان بر روی زمین خواهند شد.

 

وسائل ـ آیا منظور آیه همین افرادی را که ما ضعیف می شمریم، است؟

ضعیفان که نمی توانند حاکمیت و حکومت تشکیل دهند؛ ضعیفان باید قوی شوند؛ مؤمنان باید صالح شوند و صلاحیت تشکیل دادن حاکمیت و حکومت را داشته باشند؛ معنایش این است که اینهایی که استضعاف مالی و فکری دارند، در پایان ما کاری می کنیم که اینها صالح شوند و بیایند ائمه و وارث روی زمین شوند.

 

وسائل ـ آیا چنین چیزی مربوط به زمان حضور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است یا اینکه مربوط به زمان دیگری است؟

عموماً می گویند مربوط به بعد از عصر غیبت است؛ وقتی که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آمد، دیگر مستضعفین پیدا نخواهد شد؛ اینهایی که تا دیروز مستضعف بودند به استغناء می رسند؛ این استغناء در مباحث فکری، علمی، عملی و در همه جهات است، این مستضعفین به آنجا می رسند که می توانند وارث روی زمین شوند؛ به معنای فقری که امروز ما معنا می کنیم نیست.

مورد دیگر، مجموعه آیاتی است که در بحث تمکّن بر روی زمین، وجود دارد؛ " الذین إن مکّناهم فی الأرض أقاموا الصلاة " کسانی که ما به آنها بر روی زمین تمکّن دادیم؛ تمکّن یعنی توانایی و شایستگی؛ یعنی به اینها حاکمیت و حکومت دادیم، تا اینها به دنبال إحیای نماز باشند؛ اولین وظیفه حاکمیت و حکومت دینی اقامه نماز است.

حالا باید ببینیم که حاکمیت و حکومت دینی ما به دنبال اقامه نماز هست یا نیست؟ مسأله اقامه نماز به عنوان چندمین مسأله اش مطرح می شود؟

پیروان پیامبر و اهل بیت علیهم السلام وقتی که ما به اینها تمکّن داده ایم، اینها به دنبال اقامه نماز بر روی زمین خواهند بود؛ پس نتیجه می گیریم برای اقامه نماز، تمکّن لازم است؛ حاکمیت و حکومت لازم است. آیات دیگری نیز درباره حاکمیت و حکومت وجود دارد که بحث مستقلی را می طلبد.

روایات بسیار زیادی درباره حاکمیت و حکومت در فقه سیاسی شیعه وجود دارد؛ بخشی از این روایات، سلبی هستند؛ یعنی در مورد عدم همراهی با حاکمیت و حکومت ظالم و جائر، و کسانی که غصب خلافت کرده اند، کسانی که شایستگی ولایت ندارند، پرداخت مالیات به جائر، پرداخت خراج به ظالم و مانند اینها روایات زیادی داریم؛

بخشی از این روایات، روایاتی است که اختصاصاً در مورد ولایت فقیه در عصر غیبت مطرح می شود که امام " ره " اینها را در کتاب ولایت فقیه آورده است؛ ما در یک جلسه ای به تفصیل در رابطه با ولایت فقیه امام و ادله عقلی و شرعی آن به خصوص روایات پانزده تا بیست گانه که در این باره وجود دارد را مطر ح می کنیم؛ از امام معصوم می پرسند ما در عصر غیبت چه کار کنیم؟ حاکم ما چه کسانی هستند؟ در بحث قضاوت به چه کسانی مراجعه کنیم؟

فهم اندیشه ولایت و فقاهت در عصر غیبت – در مقابل ولایت و امامت در عصر حضور امام معصوم – منوط به چند اصل کلی است:

اول،مفهوم غیبت چیست؟ امام در پرده غیبت به سر می برد یعنی چه؟

 دوم ، فهم مفهوم نیابت است؛ نیابت فقهاء تا کجا از جانب امام معصوم است؟ به عبارت دیگر مفهوم نیابت در عصر غیبت چیست؟ آیا نوّاب از فقهاء بودند؟ از محدّثین بودند؟ از متکلمین بودند؟ از وکلاء بودند؟ یا اینکه هر کسی می توانست نائب باشد؟ در مورد هر یک از نوّاب اربعه و زندگی و شرایط آنها باید بحث کرد؛ اینها تا کجا وکیل امام علیه السلام بودند؟ تا کجا فقیه بودند؟ تا کجا محدّث بودند؟ تا کجا متکلم بودند؟ نقش فقهاء در عصر این چهار وکیل خاص چگونه بود؟ فقهای بزرگی در آن دوران داشتیم.

سوم، مفهوم فقه و فقهاء در عصر غیبت چیست؟ " و أما مَن کان من الفقهاء.... "  این فقهاء چه کسانی هستند؟ شرایط فقه و فقهاء در عصر غیبت کبری چگونه است؟

چهارم، مفهوم نیابت فقیه در عصر غیبت چیست؟ محدوده نیابت کجاست؟ این می شود آن اختلافاتی که در بحث محدوده اختیارات ولی فقیه و ولایت فقیه مطرح می شود .

فرض می گیریم معنای غیبت را پذیرفتیم؛ غیبت امام را پذیرفتیم؛ معنای وکالت خاص را پذیرفتیم؛ این را هم پذیرفتیم که فقهاء در عصر غیبت نیابت دارند؛ معنای نیابت فقیه چیست؟ محدوده نیابت فقیه تا کجاست؟ همه محدوده امامت است؟ همه محدوده فقاهت است؟

 

وسائل ـ اینکه می گوییم ولایت مطلقه و مقیّده نیز ناظر به این است؟

بله، اینجا می بینیم که حداقل ده مرتبه  و مرحله را می توان برای نیابت مطرح کرد؛ این همه اختلافات که فقهاء با هم دارند، در محدوده إعمال ولایت است  نه در اصل ولایت فقیه؛ و این خطای بزرگی است که بگوییم فلان فقیه، ولایت فقیه را قبول ندارد؛ اصلاً محال است که فقیهی ولایت فقیه را قبول نداشته باشد؛ یعنی اینکه آن فقیه، فقیه بودن خودش را قبول ندارد؛ بیان احکام حلال و حرام خودش را قبول ندارد.

همین بیان کردن خودش إعمال ولایت است؛ مثل این است که بگوییم یک پزشکی است جراحی می کند اما نظام پزشکی یا طبابت را قبول ندارد؛ پزشک، پزشک شد چون این سازمان به او مجوّز داد؛ بله ما دعوا داریم  که محدوده إعمال طبابت کجاست؟ مثلاً محدوده إعمال نظام مهندسی در مهندسین کجاست؟ محدوده إعمال فقیه در محدوده إعمال فقاهت کجاست؟

در مراحل فقاهت، نیابت و إعمال ولایت فقیه اختلافاتی وجود دارد؛ مقدمه مهم دیگری در بحث حاکمیت و حکومت فقیه در فقه حکومتی  داریم و آن معنای موعود، منجی و مصلح یا ظهور امام است؛ فقهاء تا چه زمانی إعمال ولایت دارند؛ تا ظهور امام؛

 

وسائل ـ آخرالزمان چه وقت است؟ موعود چه وقت خواهد آمد؟ آیا وقتی امام زمان  عجل الله تعالی فرجه الشریف آمد سیستم وکالت و فقاهت فقها در عصر غیبت تعطیل می شود؟

همه حاکمیت ها و حکومت های شیعه برای مقدمه سازی ظهور است؛ وقتی امام علیه السلام آمد همه چیز تحویل ایشان داده می‌شود؛ إعمال ولایت فقهاء معنایی ندارد، مگر اینکه از جانب امام معصوم علیه السلام باشد؛ دوباره برمی گردیم به زمان امیرمؤمنان علیه السلام که به مالک اشتر نامه می نویسد؛ امام زمان علیه السلام هم که آمد، به فقهایش برای إعمال ولایت در مصر، خراسان، قم، ری و.... نامه می نویسد؛ امام علیه السلام هم برای إعمال ولایت، احتیاج به والیان، فرماندهان، استانداران، بخشداران و دهیارانی – به قول امروزی ها -  دارد.

امام علیه السلام نخواهد آمد مگر اینکه 313 نفر یار ایشان فراهم شود؛ این 313 نفر چه کسانی هستند؟ آیا واقعا امام زمان 313 یار ندارد؟ این همه منتظر، این همه شهید، این همه مؤمن ، 313 نفر نمی شوند ؟

پاسخ این است که از روایات و گزارش های متون دینی این گونه فهمیده می شود که این 313 نفر استاندار، فرماندار، وزیر و وکیل و  بازوان اجرایی امام در إعمال حاکمیت وحکومت اند؛

منظور 313 نفر یار معمولی نیست؛ یعنی313 نفر  از نظر فقاهت، سیاست، جهاد، فرماندهان ارشد امام ، و به تعبیری مالک اشتر برای امیرالمؤمنین علیه السلام هستند؛ از مجموع روایات برمی آید که اینها حلقه اصلی و مشاوران اصلی و به تعبیر امروزی ها وزرای اصلی و هیأت اندیشه ورز امام زمان علیه السلام هستند.

مقدمه دیگر برای فهم فقه سیاسی و حکومتی شیعه در عصر غیبت، فهم اندیشه وکالت و سیستم وکلاء است؛ بعضی ها فکر می‌کنند که در عصر حضور ائمه علیهم السلام، آنها إعمال ولایت نکرده اند؛ اینگونه نیست؛ شیعه به خصوص در زمان امام موسی کاظم علیه السلام سیستمی را به نام سازمان وکالت راه اندازی کرد.

فهم فقه سیاسی و حکومتی شیعه بدون فهم نظام وکالت در عصر ائمه علیهم السلام ممکن نیست؛ ائمه علیهم السلام در محدودیت‌اند یا در زندان و تبعید هستند و یا اینکه حق برگزاری کلاس و جلسه را ندارند؛ تشیّع مخصوصاً در زمان امام باقر و امام صادق علیهما السلام در نقاط مختلف گسترش پیدا کرد.

شیعیانی که در خراسان و ماوراءالنهر – منظور خراسان امروز یعنی نیشابور، بیهق و مرو (مشهد) نیست؛ بلکه مراد خراسان بزرگ (ماواءالنهر) است. – بودند؛ در حالیکه امام باقر و امام صادق علیهما السلام در مدینه اند، چگونه بیایند سؤالشان را بپرسند؟ حتی در مدینه هم نیستند که مردم بیایند از آنها سؤال بپرسند.

بنابراین یک سیستم زیرزمینی پیچیده قوی به نام نظام وکالت انجام شد؛ امام چهار وکیل تعیین می کند؛ مثلاً وکیل امام در خراسان، ایران، یمن، بحرین و ... بودند؛ این وکلاء نیز برای خودشان وکیل معیّن می کنند؛ آنها هم برای خودشان وکلایی تعیین می کنند؛ مردم، وکیل روستا و شهر خودشان را می دیدند.

این وکیل می آمد وکیل منطقه – امروزه مثلاً بگوییم استان – خودش را می دید؛ او هم می آمد وکیل در ایران را می دید؛ وکیل در ایران هم به طور مخفی وجوهات و خمس و زکات را می گرفت و به امام معصوم تحویل می داد؛ یک سیستم بسیار پیچیده که از زمان امام باقر و امام صادق علیهما السلام شروع شد.

ولی عموماً سیستم وکلاء مربوط به امام موسی کاظم علیه السلام است، بعد امام رضا و بعد سایر ائمه علیهم السلام؛ اینها همه زمینه سازی برای سیستم وکلاء در عصر غیبت است؛ اینها زمینه سازی برای سیستم ولایت فقیه در عصر غیبت است؛ مفهوم ولایت فقیه بدون فهم جایگاه وکالت در سیستم وکلاء، در فقه سیاسی شیعه در عصر حضور امام، قابل فهم نیست؛ اصلاً ائمه علیهم السلام سیستم وکلاء را ایجاد کردند برای اینکه مدل موفقی برای ولایت فقیه شود؛ فقهاء در کنار ولایت فقیهشان، وکلای امام  برای رفع نیاز مؤمنین در نقاط مختلف دنیا هستند./825/م

رضا صفری

 

 

 

کد خبرنگار : 39


لیست کل یادداشت های این وبلاگ