جریان شناسی سیاسی – اشرافیت – کارگزاران سازندگی
مدیریت کرباسچی فساد زاست
چکیده گفتوگوی سردار نقدی
پیگیری تخلفات شهرداری تهران در سالهای 75-77 جنجالهای زیادی را در کشور به وجود آورد. سردار نقدی رئیس وقت حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی به عنوان ضابط قضایی پرونده شهردار تهران حضور داشت. هواداران غلامحسین کرباسچی در آن سالها حملات زیادی به سردار نقدی کردند و او با اصرار هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی در دادگاه نظامی محاکمه شد که دادگاه تجدید نظر حکم برائت او را داد. غلامحسین الهام وکیل نقدی در دادگاه نظامی بود. نقدی همچنین از فائزه هاشمی به دلیل درج اخبار جعلی در روزنامه زن شکایت کرد. آنچه در ادامه میخوانید گفت و گویی است که در سال 77 پس از صدور حکم بدوی غلامحسین کرباسچی، با محمدرضا نقدی انجام شده است. کرباسچی در دادگاه بدوی به 5 سال حبس و 60 ضربه شلاق تعلیقی و 10 سال انفصال از خدمات دولتی محکوم شده بود. این مصاحبه در ویژه نامه روزنامه ایران به چاپ رسید.
به اعتقاد عدهای اینها خدمات زیادی کردند و بسیاری اینها را سمبل سازندگی نامیدهاند؟
<**ادامه مطلب...**>
اولین بار رسانههای صهیونیستی اینها را سمبل سازندگی نامیدند. همان رسانههایی که به اندازه سر سوزن هم به سازندگی کشور ما راضی نیستند. حالا چطور دلشان اینطور برای سازندگی میتپد و از اینها به عنوان سمبل سازندگی ایران دفاع میکنند؟ معمایی است که حل آن را بر عهده خود شما میگذارم. واقعاً اسرائیل غاصب و امریکا که حاضر نیستند یک آجر روی آجر سازندگی گذاشته شود. چرا اینها را سمبل سازندگی میخوانند و از آنها دفاع میکنند؟
امریکاییها برای اینکه خط لوله گاز فلان کشور از ایران رد نشود وزیر خارجهشان را از آن طرف دنیا به یک سفر دورهای طولانی در همه کشورهای منطقه میفرستند و به کشورهای منطقه باج و سرانه میدهند و آنها را وادار میکنند لوله ها را از جاهای دورتر و سختتر بگذرانند تا مبادا از اجاره ترانزیت این گاز پولی هم نصیب کشور ما شود و سازندگی و رونق در ایران ایجاد شود. اینها که اینقدر با پیشرفت ما مخالفند چطور در دستگیری این آقایان برای سازندگی نوحهسرایی میکنند و برای اینکه این دستگیریها موجب توقف سازندگی در ایران میشود دل میسوزانند؟ این را خودتان حلاجی کنید. اما اگر کسی که از خودیها بخواهد اینها را سمبل سازندگی معرفی کند بزرگترین ظلم را در حق ملت ایران و تلاشگران سازندگی کشور کرده است. در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی تحولات چشمگیری در عرصه سازندگی کشور ایجاد شده است که عمران شهری کوچکترین بخش آنست و عمران شهری هم فقط مربوط به تهران نیست بلکه همه شهرها متحول شدهاند.
خیلیها هم به این خلافکاریها که شده معترفند ولی میگویند صرفنظر از خلافکاریها به خاطر مدیریت برجسته باید ستایش کرد؟
آقایی که بیخ گوش خودش را هم نمیتوانسته کنترل کند چه مدیر موفقی است؟ شما ببینید دو بازرس ویژه نصب میکند برای خودش یکی پس از دیگری با برداشتهای کلان از بیتالمال فرار میکنند. یکی به لندن میگریزد دیگری به سنگاپور. شما میدانید بازرس ویژه یعنی چشم یک مدیر؟ وقتی یک مدیر دو تا بازرس ویژهاش پشت سر هم به خارج فرار کنند، چه مدیریتی دارد. مگر اینکه مدعی باشیم خودش دستور داده فرار کنند تا حقایق پروندهاش برملا نشود که این موضوع دیگری است. آیا مدیری که در طول 5/1سال از 75 الی 76 نیمی از مدیران بلاواسطهاش به خاطر فساد اخلاقی و فساد مالی در دادگاههایی با قضات مختلف محاکمه و محکوم میشوند یعنی در اولین قدم کار مدیریت که گزینش عناصر صالح و خادم مردم است اینطور میلنگد این کجایش مدیریت برجسته است؟ کسی که پس از یک مدیریت طولانی 8ساله هنوز نتوانسته یک طرح جامع برای شهر درست کند و کاربری زمینها را به روزمرگی کشانده و خسارات سنگینی را از این جهت بر ملت وارد آورده و صدها و هزاران میلیارد ثروت باد آورده نصیب عده معدودی کرده این موفق است؟ اگر افراد کماطلاع از چند و چون کار، چنین حرفی بزنند بحثی نیست، نمیدانند. اما از مسئول و مطلع چنین ادعایی پذیرفته نیست. اول باید معلوم کنیم از لحاظ علمی مدیر موفق چه کسی است؟ اساساً باید معلوم شود تعریف ما از مدیریت برجسته چیست؟ الگوی مدیریت کیست؟ ظاهراً در نظام ما قرار است شهید رجایی الگوی مدیریت باشد، به همین علت هم هفته دولت را سالگرد شهادت ایشان قرار دادهاند. اگر اینچنین است پس اینها چه میگویند؟ شهید رجایی وقتی دفتر کارش را که در اثر حوادث و درگیریهای انقلاب قدری خراب شده بود رئیس دفترش آنجا را کاغذ دیواری ساده کرد آن رئیس دفتر را توبیخ کرد و گفت با اجازه چه کسی این کار را کردهای؟ بعد هم نصف هزینه را خودشان پرداختند و نصف دیگر را هم به گردن رئیس دفتر گذاشتند تا دیگر از این کارها نکند.
این آقا با وجود اینکه دفتر کار برای خودش و معاونین داشت و ساختمانی مجلل در اختیار داشت، دستور میدهد که ساختمان دیگری به عنوان دفتر مخصوص شهرداری برای استقرار شهردار و مشاورین و معاونین و دفاتر مربوط بنا کنند که از حیث تشریفات و تجملات و اسرافکاری پس از انقلاب بینظیر است. از پوششهای مرمرین دیوارها تا دستگیرههای دربها، از سنگهای گرانیت گرانقیمت تا مبلهای مدل لویی چندم و چندم و فرشهای آنچنانی و لوسترها و کاشیهای بسیار گرانقیمت و همهچیز در اوج ولخرجی و تشریفات. به جز قیمت زمین، قریب به دو میلیارد تومان برای دفتر مخصوص ایشان خرج میکنند. آن هم نه دومیلیاردتومان سال77 دو میلیاردتومان سالهای 72 و 73 و در سال74 که ساختمان تمام میشود آنقدر تجملاتی و تشریفاتی بوده که بجز ملاقاتی که با شهردار کویت در این ساختمان میشود، جرأت نمیکنند آن را استفاده کنند که مبادا سر و صدای مردم و مطبوعات از این ریخت و پاشها بلند شود. به دیگران هم تعارف میکنند که بیایند از اینجا استفاده کنند، هیچ مسئولی حاضر نمیشود چون میدانند که متهم به طاغوتیگری میشود. به این ترتیب میلیاردها ثروت مردم که باید برای اشتغال جوانان و خدمات شهر و بهبود معیشت مردم هزینه میشد سه سال است بدون استفاده خاک میخورد و بلااستفاده مانده است.
آدرس، خیابان بهشت در جنوب پارک شهر تهران جنب ساختمان شهرداری تشریف ببرید تماشا کنید. اینها کدامش سیره مدیریت صحیح و موفق است؟ به خاطر روشن بودن چند لامپ اضافی مسئولین بیت و دفتر را تنبیه کردن و بخاطر رنگآمیزی دفتر کار نخست وزیر، رئیس دفتر را تنبیه کردن و یا دستور ساختن ساختمان چند میلیاردی و بلااستفاده گذاشتن؟
مدیری که میتواند با بدون تحمیل کمترین هزینه اضافی بر مردم، زیردستان خودش را به کارهای فوقالعاده وا دارد و از آنان خدمتگزارانی صادق و بیمنت برای مردم بسازد مدیر برجسته است نه مدیری که عرضه دمیدن انگیزههای والا در افرادش نداشته باشد و با تحمیل هزینههای سنگین به مردم مرتب متوسل به پخش پول و سکه و زمین به یک عده قلیل شود تا از او تمکین کنند و تورم و گرانیاش هم بر دوش توده مردم بیفتد.
البته منظور این نیست که هیچ تشویقی در کار نباشد به هرحال هرکسی ظرفیتی دارد ولی این اشرافیگریها و ولخرجیها کجا و مدیریت موفق و برجسته کجا؟
چرا با آمدن افراد تجملپرست و اشرافیصفت در رأس مدیریتها کار خراب میشود؟ معلوم است چون آن آقا درد مردم را دیگر نمیفهمد.
درد مردم این است که بوی گند جوی آب کوچه آزارشان می دهد. او می آید با تخلفات عدیده از قانون و توسل به قاچاق کالا و نقض مقررات تربیت بدنی و گمرک و هزینهکردن چندصدهزار دلار ارز کشور آن هم در شرایط اقتصادی کشور از امریکا وسایل پاتیناژ میآورد و یک میلیارد تومان هم برای ساختمان آن هزینه میکند. مردم دردشان این است که یک ساعت منتظر آمدن اتوبوس نمانند بعد هم وقتی اتوبوس از راه میرسد آن طور در آن جمعیت پرس نشوند. آقا می رود در ونک و شمیران استخر سرپوشیده میسازد که سقفش با برق باز و بسته شود که روزها آفتاب اذیتشان نکند و شبها هم بتوانند از شنا زیر ستارگان و نور مهتاب لذت ببرند. با سونا و آبشار و چه چیزهای دیگر که جماعت زراندوزان مترفین بیایند کیف کنند و مردم هم در اتوبوسها سونای بخار بگیرند البته با بوی عرق. مردم از مدرسه سهشیفته و دوشیفته مینالند تا جایی که رهبر انقلاب رأساً دخالت میکنند و از وجوهات یا اعتبارات دیگری که دارند برای حل این مشکل مردم به آموزش و پرورش کمک می کنند. این آقا میرود صدها میلیون سرمایه مردم را معطل میکند و در اختیار یک سرمایهدار آنچنانی میگذارد و روی آن هم به او پول گزافی میدهد و امتیازهای غیرقانونی دیگر تا میدان اسبدوانی درست کند که اگر خیری هم دارد به 200-300 نفر از صاحبان پول و قدرت برسد و اسبهای 6-5 میلیون تومانی خودشان را آنجا نگه دارند مبادا اسبها بچایند. با این پولها چند تا از آن باقلافروشهایی که یکیشان چندوقت پیش در حین فرار از دست مأموران سدمعبر شهرداری سرش به پل خورد و کشته شد را میشد شغل آبرومندانه داد و زندگیشان را سامان داد.
چند مورد از این اسرافکاریها را میخواهید مثال بزنم. اگر بخواهم بگویم چندساعتی طول میکشد آیا واقعاً اینها را نشنیدهاید؟
در شرایطی که مشکل مسکن مسئله حاد بسیاری از جوانان است و خیلی جوانها برای وام مختصری جهت ازدواج و تأمین وسایل اولیه زندگی در تنگنا هستند و شهر از لحاظ بسیاری امکانات اولیه خدمات شهری کمبود جدی دارد و همه کمبود اعتبارات را دلیل میآورند که در ستونهای مردمی همه روزنامه ها کمبودها منعکس است وقتی کسی وارد فضای اشرافیگری می شوددیگر اولویت او با اولویت مردم فرق اساسی دارد.
وقتی مسئولی خانه چندصدمیلیون تومانی شخصی با سونای اختصاصی برای خودش میسازد دیگر صلاحیت تصمیمگیری برای مردمی که گرفتار حوائج روزانهاند را ندارد و این یک مدیر شکستخورده است نه یک مدیر موفق. حالا اگر اینها را از مال حرام تدارک دیده باشد که متأسفانه اغلب هم همین طور است دیگر صلاحیت شهروند معمولی را هم ندارد باید برود به نزد قاضی حساب پس بدهد. خدا را باید هزار بار شکر کنیم که دولت عزیز بالاخره تصمیم ارزشی و انقلابی خودش را گرفت و با اعلام استراتژی ارجحیت عدالت اجتماعی بر توسعه که همان استراتژی اصیل اداره نظام ما در راستای خواست امام و شهیدان است میدان را به روی این گونه بیبندو باریها که از معدود مدیران متخلف سر زده است بست و جا دارد که همه از این هدیه بزرگ دولت جمهوری اسلامی به ملت ایران تشکر کنیم و اقدامات ما هم که با این عناصر متخلف برخورد شده است در راستای همین سیاست خوب نظام و دولت است. اسلام اجازه نمی دهد که سرمایههای ملت را خرج تشریفات و تجملات و ریختوپاشهای غیرضروری کنیم. از یک طرف فقیر بتراشیم و از طرف دیگر شیشه بنزمان را پائین بکشیم چند تومان پول کف دست همان فقیری بگذاریم که خودمان ساختهایم. این مردمی بودن نیست که خودمان هر شب کباب بخوریم سالی یک بار هم به کارگرها بدهیم که حسرت آن را تا سال دیگر به دل داشته باشند. اگر راست می گوییم مثل آنها زندگی کنیم. وقتی دم از شهید رجایی می زنیم بهتر است عمل خودمان را هم با معیارهای شهید رجایی محک بزنیم فقط حرف نباشد. اگر شهید رجایی می شنید که مدیر زیردستش خانه با زیربنای 1500متری لوکس در گرانقیمتترین نقطه شهر آن هم با امکانات بیتالمال برای خودش ساخته است و در آن سکنی گزیده با این مدیر چه میکرد؟ حمایت میکرد یا او را همان روز اخراج میکرد. اگر شهید رجایی میشنید که یک مدیر مثل خلفای جور کیسه مخمل پر از سکه طلا از پول بیتالمال برای رئیس دفتر این و آن فرستاده. با این آقای مدیر چه میکرد؟ توی سرش میزد یا او را بالا میبرد و تقدیر میکرد؟ اگر شهید رجایی میفهمید یک مدیر با تبانی تنها در یک پروژه به یک سرمایهدار معلومالحال بدون هیچ سرمایهگذاری سیزده میلیارد تومان سود بادآورده رسانده است با این معامله چه میکرد؟
اگر شهید رجایی گزارش مستند دریافت میکرد که در شرایطی که دولت در سال 76 سی هزار تومان به کارمندان عیدی میداد و به خاطر کمی مبلغ متواضعانه عذرخواهی میکرد، آقای شهردار چکهای 5/1 میلیون تومانی میکشد و به متخلفانی که تمام سال 76 کاری نکردهاند و به خاطر تخلفات عدیده تحت تعقیب و پیگرد قانونی بودهاند، پاداشهای 5/1 میلیون تومانی میدهد آن شهردار را چه میکرد؟
اگر ایشان میفهمید که شهردارش 60 سکه بهار آزادی به بالادست خودش آن هم از بیتالمال هدیه داده است، راجع به آن شهردار و آن بالادستی که سکهها را گرفته است چه تصمیمی میگرفت؟
شهید رجایی سمبل سادهزیستی و سختگیری در بیتالمال، مطیع محض ولایت فقیه و متعبد محض در مقابل اسلام و فقاهت، عاشق به حزبالله و متنفر از امریکا و منافقین و مظهر ظلم ستیزی و استکبارستیزی بود و هر کسی میخواهد از رجایی حرف بزند خود را با این ملاکها بسنجد.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
اربعین
شاخصههای اندیشه سیاسی شهید بهشتی
آل خلیفه و حامیانش باید پاسخگوی تداوم فشارها بر شیخ عیسی قاسم با
جوانان پس از پیروزی انقلاب اسلامی دین گریز شده اند یا دین گرا؟
فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 7
فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 6
فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 5
سند 2030 - بخش چهرام
سند 2030 - بخش سوم
[عناوین آرشیوشده]