در میزگردی علمی مطرح شد؛ اشاره؛
جریانهای سیاسی پیش از انقلاب پایگاه مردمی نداشتند (2)
خبرگزاری رسا ـ روحانیت در برخورد با جریانهای سیاسی دو رویکرد همراهی با هدف هدایتگری و مقابله به خاطر انحراف را در پیش گرفته بود.
در جریان انقلاب اسلامی ایران گروهها، احزاب و جریانهای مختلفی شرکت داشتند، این جریانها هر کدام بر اساس اندیشههای مختلف شکل گرفته بودند و شعارها و نظریههای گوناگونی ارائه میکردند، پس از پیروزی انقلاب نیز برخی از این جریانها با سهمخواهی از انقلاب به انحراف کشیده شدند. بررسی جریانهای پس از انقلاب و شناخت دیدگاههای آنان کمک میکند تا ضمن شناخت میزان تاثیر آنها در پیروزی انقلاب بتوانیم مقایسه ای از اندیشههای کنونی موجود در فضای سیاسی با اندیشههای انحرافی پیش از انقلاب داشته باشیم و در این میان به آسیبشناسی انقلاب اسلامی از این جهت بپردازیم. از این رو خبرگزاری رسا با برگزاری میزگردی علمی با حضور حجج اسلام محمد علی لیالی، عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی و محمدجواد نوروزی، عضو هیات علمی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) به بررسی جریانهای پیش از انقلاب پرداخته است.
جریان های سیاسی پیش از انقلاب 2
گفتید سازمان مجاهدین خلق از سال 54 ایدئولوژی خود را رسما اعلام کردند با این حال الآن در فعالیتهایشان هیأت های مذهبی دارند و از نمادهای مذهبی استفاده می کنند آیا این یک تناقض و تضاد در تفکری که مطرح کردند نیست؟
حجتالاسلام لیالی: دین یک مؤلفه هویت بخش است که هم میتواند هویت بخش باشد و هم ابزار خوبی برای استفاده باشد. به تعبیری دین و مؤلفه های دینی برای توجیه جامعه ابزار بسیار خوبی است. کسانی که در حادثه کربلا با حسین بن علی(ع) جنگیدند مسلمان بودند، نماز می خواندند و شعائر دینی را در ظاهر انجام می دادند و حتی در کربلا شعارهای دینی مانند اللهاکبر و بشتابید به سوی بهشت می گفتند. استفاده ابزاری از دین در همه دورانها وجود داشته و دارد، علت پیدایش سازمان مجاهدین خلق در این است که نهضت آزادی گرایش دینی ندارند، این خیلی عجیب است. سازمان مجاهدین خلق و به تعبیر حضرت امام(ره) فرزندان آقای بازرگان برای این از آقای بازرگان جدا می شوند که اولا گروه بازگان شاخه نظامی ندارد و دوم فعالیتهای دینی آنها قوی نیست. اینها در اعتراض به این دو امر در سال 1344 سازمان مجاهدین خلق (منافقان) را تشکیل دادند. بنیانگذاران اولیه سازمان مجاهدین خلق با همه فراز و نشیب، افراد دینداری هستند. حنیف نژاد، سعید محسن ، بدیعزادگان، شریف واقفی افراد بیدینی نبودند، حالا میزان دیانتشان چقدر بود بحث دیگری است، اما وقتی از سال 1344 به 1349، 1352 و 1354 میرسیم دورانهای سه گانه رهبری سازمان مجاهدین خلق اتفاق میافتد. دو پدیده در این دوران اتفاق میافتد؛ یکی حضور ساواک در سازمان مجاهدین خلق پدیده که مهمی است و عملا از سال 1349 اتفاق می افتد و نوعی رهبری پنهان ساواک در سازمان مجاهدین خلق است و دوم حضور جریان مارکسیستی و کمونیستی مانند شهرام، وحید افراخته، آرام و دیگرانی که عملا تفکرات مارکسیستی و کمونیستی داشتند در این گروه است. این تفکر در سال 54 غلبه پیدا میکند و عملا سازمان مجاهدین خلق شعار «فضل الله مجاهدین علی القائدین اجرا عظیما» که نشانه آن بود را حذف و گرایش به مارکسیسم پیدا میکند. اما این جریان تا پایان دهه 50 شعار دین و مذهب میدهد، بعد از این دوره هم هیچ وقت خود را بیدین ندانست. الآن هم اینها مراسمهای مذهبی دارند، اما نوع نگاهشان نسبت به دین با نوع نگاهشان نسبت به حاکمیت دینی متفاوت است. در حقیقت از دین استفاده ابزاری میکنند چرا که اگر اعلام بی دینی کنند جامعه دینی به آنها گرایشی پیدا نمی کند. دین اینها عملا دین سکولاریسم است برای همین شما دین داشته باشید یا نداشته باشید فرقی نمیکند البته اگر دین داشته باشید برای اعمال فردی خوب است و آثار روحی و روانی برای شما خواهد داشت اما نباید دین را در عرصه حاکمیت و روابط و مناسبات اجتماعی دخالت دهید. به طور طبیعی بسیاری از افراد وقتی ظواهر اینها را نگاه میکنند ممکن است گرفتار شوند و بگویند اینها قرآن و نهجالبلاغه میخوانند. جالب است بدانید مسعود رجوی، مسؤول سازمان مجاهدین خلق تفسیر نهج البلاغه میگفت. بعضی از آنها تفسیر قرآن میگویند لکن این تفسیر نهج البلاغه و قرآن هم برای استفاده از مطامع سیاسی، حزبی و گروهی خودشان و به نوعی مقابله با حاکمیت و تفکر دینی است.
حجتالاسلام نوروزی: نگاه به دین می تواند ابزاری یا تعبدی باشد. به نظر می رسد سازمان مجاهدین از آغاز تکوین چنین نگاه ابزاری به دین داشت به این معنا که در ایدهها، تئوریها و راهکارهای خود هیچ وقت سراغ روحانیت و عالمان دینی نرفت و معتقد بود به هر حال دین در عرصه حیات خصوصی چیزهایی برای انسان دارد اما مبارزه و ایدههای اجتماعی را باید از مارکسیسم گرفت، بنابراین این سازمان یک جریان التقاطی بود و از همان آغاز تکوین هیچ اعتقادی به جامعیت اسلام نداشت، منتهی چون در فرایند انجام مبارزه بود به هر حال تلاش می کرد با نشر کتابهایی با نام دین نیروهای مبارز را به طرف خود جذب کند. معمولا در جریان های التقاطی در فرایند تحولشان، جنبه التقاط منفی غلبه پیدا میکند. این جریان التقاط بسته به این که دین در جامعه تا چه اندازه ظهور و بروز دارد به دین نگاه ابزاری خواهد داشت و تلاش خواهد کرد جهت نیل به منویات و اهداف قدرت طلبانه و هوی و هوسش از دین به عنوان یک ابزار استفاده کند و اگر چنین فضایی وجود نداشته باشد موضع گیریاش به گونه دیگری خواهد بود. در روند این جریان شما ظهور و بروزهای متعددی را از چپ به راست یا نوع نگاه به دین خواهید دید که به نظر می رسد معیار مهم آن در واقع مادهگرایی و کسب قدرت و حفظ منزلت اجتماعی است که رهبران این حزب دنبالش بودهاند و هستند.
حضرت امام مدل حکومتی ولایت فقیه را ارائه داد، آیا جریانهای پیش از انقلاب هم مدل حکومتی ارائه میدادند یا صرف ایدئولوژیهای وارداتی بودند. همچنین برخوردشان با مدل حکومتی ولایت فقیه در زمان فعالیت چگونه بوده است؟
حجتالاسلام لیالی: احزاب و گروه های سیاسی به دنبال کسب قدرت هستند، حال یا تمام قدرت یا بخشی از قدرت. طبیعتا هر حزب، گروه و هر جریانی که بخواهد در عرصه تحولات سیاسی حضور پیدا کند یک مدل و الگویی را برای خود مطرح خواهد کرد. اگر فرض کنیم پیش از انقلاب سه جریان عمده گرایش چپ، گرایش راست و جریان تفکر دینی وجود داشت، همه اینها برای خود مدل دارند. مدل جریان چپ مدل اتحاد جماهیر شوروی است، مقصد و مقصود آن هم اتحاد جماهیر شوروی و نوع نگاهش به مارکسیسم، کمونیسم و جامعه موعود آن هم سوسیالیست است. در عرصه سیاست، اجتماع، اقتصاد و فرهنگ نگاه سوسیالیستی حاکم است. اینها عموما با دین و نگاه روحانیت و حاکمیت روحانیت مخالفند. البته درست است اینها در عرصه اقتصاد و اجتماع نوع نگاهشان مارکسیست و کمونیست است اما در عرصه فرهنگ لیبرالیست هستند، این نکته ای است که گاه از آن غفلت میکنیم. جریان چپگرا و جریان راستگرا نقطه اشتراکشان در فرهنگ لیبرالیسم است. اختلافشان در مدل اقتصادی و اجتماعی است. البته جریان چپ هم مدلهای مختلفی دارد. حزب توده مدل اتحاد جماهیر شوروی را دارد و سازمان فدائیان خلق مدل چین و آمریکای لاتین را دارد و نوع نگاهش به کوبا و حکومت فیدل کاسترو و چگوارا است. اما یک نکته درباره جریان چپ این که آنها میخواستند مدل اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی را در ایران احیا و اجرا کنند و به دنبال بومی سازی آن در ایران بودند. جالب این است که قبل از انقلاب سازمانی با عنوان سازمان «خداپرستان سوسیالیسم» وجود داشت، محمد نخشب با هدف بومیسازی سوسیالیسم این سازمان را ایجاد کرد و متأسفانه ریشهها و رگههای این سازمان هنوز هم در عرصه تحولات سیاسی فعال است، به نوعی این تفکر میخواهد خداپرستی را با سوسیالیسم جمع کند. مانند این بحث را در جریان راستگرا، ملیگرای مشروطه خواه و نهضت آزادی هم داریم. نوع تفکر اینها پذیرش مدرنیته، تجدد، لیبرالیسم فرهنگی و در نهایت نظام سیاسی لیبرال دموکراسی غرب است، اما این مدل را نمی خواهند در آمریکا پیاده کنند بلکه میخواهند در ایران پیاده کنند برای همین سعی میکنند آن مدل لیبرال دموکراسی را بومیسازی کنند. مهم ترین مؤلفه اینها عدم اعتقاد به دین و حضور دیانت در عرصه تحولات سیاسی اجتماعی و به تبع آن نفی حاکمیت دینی و همه مشکلشان هم با روحانیت است. در کنار این دو تفکر نظریه امام خمینی(ره) یک مدل کاملا بومی بر اساس اسلام شیعی است. نوع نگاهی که در ساختار و سازمان هویت شیعی وجود دارد، اعتقاد به اصل امامت و سیستم و سازمان وکلا در عصر حضور، اعتقاد به نواب خاص در عصر غیبت کبری و اعتقاد به نواب عام، حکومت فقه و ولایت فقیه در عصر غیبت کبری است و این در مدل حکومتی امام وجود دارد. خلاصه کلام اینکه وقتی انقلاب اسلامی ایران به پیروزی میرسد اوج اختلاف این جریانها با هم مشخص می شود. جریان های چپ به قانون اساسی و به نوع نظام سیاسی جمهوری اسلامی رأی ندادند، جریان ملی گرا، نهضت آزادی به مدل جمهوری اسلامی رأی ندادند و اصرار هم کردند که یک کلمه اضافه شود یعنی جمهوری دموکراتیک اسلامی، از این رو امام گفتند «جمهوری اسلامی؛ نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر» به هر حال اوج اختلاف این جریانهای سیاسی که به نوعی همه مخالف حکومت پهلوی بودند در اینجا مشخص می شود. اینها اعتقادی به اصل حاکمیت فقه و به تبع آن فقها و حکومت ولایت فقیه نداشتند و ندارند از این رو بعد از پیروزی انقلاب از مردم جدا و به نوعی معترض و معارض انقلاب اسلامی می شوند.
حجتالاسلام نوروزی: قاعدتا هر تفکری تلاش میکند برای تثبیت خود و برای اینکه به تفکر خود تحقق عینی ببخشد یک مدل ارائه کند. فکر می کنم یکی از معضلات جریان دینی در روند نهضت مشروطه این بود که در حقیقت برای بعد از خود یک فکر اساسی نکرده بود، در چنین فضایی جریانهای وارداتی چون الگوهایشان از خارج میآید و آماده هست می تواند این خلأ را پر کند و جایگزین شود.
حضرت امام در دهه چهل نظریه ولایت فقیه را ارائه کرد. این نظریه اگر می خواست اعمال شود لازمه اش ایجاد انقلاب بود و بدون انقلاب تحقق عینی آن تئوری امکان پذیر نبود. قاعدتا در هر انقلابی ما با دو مسأله مواجهه هستیم؛ یکی نفی رژیم موجود، تئوریها و ساختارهای آن با این دلیل که نظام موجود به تعبیر حضرت امام(ره) نظامی غاصبانه است که مورد تأیید دین نیست و باید تغییر پیدا کند. دیگر این که چه نظام و چه الگویی جایگزین نظام موجود میشود. تئوری ولایت فقیه این جایگزین را ارائه میکند. اگر در یک انقلاب تنها به دنبال نفی باشیم اما برای ایجاد و جنبه اثباتی فکری نکرده باشیم و اندیشه ای نداشته باشیم معمولا با خلأ مواجه می شویم و این خلأ می تواند زمینه شکست را فراهم کند. با وجود چنین خلائی یا باید یک الگوی وارداتی را پذیرفت یا اینکه از مبارزه دست برداشت. به عبارت دیگر جامعه نمی تواند در خلأ زندگی کند. اگر امروز بحث نهضت نرم افزاری مطرح است، اعتقادمان بر این است که انقلاب اسلامی براساس آن غنای تفکر حضرت امام تا یک فضایی جلو آمده و الآن برای ادامه مسیرش نیازمند ایدههای نو و جدیدی است که بتواند افق پیش رو را روشن کرده و جلو رود.
در اینکه آیا جریان های دیگر پیش از انقلاب هم الگو داشتند یا نه، قطعا داشتند و نمی شود جریان فکری باشد و الگو نداشته باشد. به هر حال جریانهای دیگر را اگر جریان های لیبرالیستی در نظر بگیرید الگویشان مشروطه بود برای همین معتقد بودند رژیم باید باشد اما دنبال ایده انقلاب نبودند دنبال اصلاح بودند. اصلاح وضعیت موجود به نظر آنها یعنی شاه در امور دخالت نکند، به همان شأن و منزلتی که قانون اساسی برایش قائل است پایبند باشد و اعمال دیکتاتوری نکند. به همین خاطر بعد از انقلاب اینها دنبال ساختاری بودند که نام آن در فرهنگ غرب است یعنی تلاش میکند که رقیق یافته آن ساختار را در جامعه ایران محقق کنند، برای همین در نامگذاری مدل حکومت هم با حضرت امام(ره) مشکل پیدا میکنند. همچنین در طراحی قانون اساسی هم مشکل پیدا میکنند و هنگامی که قانون اساسی میخواهد تدوین شود میگویند سراغ مجلس خبرگان نرویم بلکه کار را به دست یک سری حقوقدان بسپاریم که قاعدتا دولت موقت آنها را تعیین کرده و بیشتر ملی مذهبی هستند. در مقام عمل هم تلاش میکنند ایدههایی را محقق کنند که با تئوری حضرت امام(ره) منافات دارد و آبشخور اساسیاش فرهنگ غرب است.
جریانات چپی که الهام گرفته از مارکسیسم بودند به طور طبیعی الگو و مدل آرمانیشان همان مدل مارکسیستی است که در شوروی سابق ظهور و بروز پیدا کرده بود. بعد از انقلاب شوروی سابق هر کشوری که با ایدههای مارکسیستی در آن یک تحولی اتفاق افتاد همان الگو را گرفت؛ کوبا، ویتنام و کشورهای اروپای شرقی در واقع همان الگو را گرفتند منتها برخی کشورها آن را مقداری بومی سازی و تلاش کردند براساس اوضاع و احوال کشورشان در این مدل تغییراتی اعمال کنند.
اقبال مردم که یکی از ارکان انقلاب هستند به این گرایشها چگونه بود؟ آیا این گرایشها توفیقی در بین مردم داشتند؟
حجتالاسلام لیالی: به دو سه نکته در مورد جریان چپ باید اشاره شود. جریان چپ مهم ترین ویژگی اش این است که اعتقادی به هیچ گونه مذهب و دیانتی ندارد و معروف است که سالها در مساجد، کلیساها و کنیسهها را تخته کرده بودند، با این حال جریان چپ، جریانی قوی بود و به نوعی خود را به عنوان جریان روشنفکری مطرح کرد، بخش بزرگی از تحولات فکری و فرهنگی جامعه را در دهه سی، چهل و پنجاه تحت الشعاع خود قرار داد و شمار فراوانی از دانشجویان، دانشگاهیان، جریان های کارگری و بسیاری از روشنفکران را جذب کرد. جالب این که در عرصه مطبوعات بسیار فعال بود و حتی موفق شد نویسندگان بزرگی مثل مرحوم جلال آل احمد و بسیاری از چهرههای دیگر آن دوران مانند صادق هدایت، شاملو، برخی شعرا و نویسندگان و سندیکاهای صنفی را با گرایش به حزب توده جذب کنند. جریان چپ برخلاف محتوای واقعی، خود را بسیار بزرگ جلوه داد به حدی که هرکس در آن دوران می خواست مبارز شود به اندیشه چپ گرایش پیدا میکرد. شاید یکی از دلایلی که سازمان مجاهدین خلق یعنی منافقین تغییر ایدئولوژی داد این بود که باور کرده بودند تفکر رایجی که میتواند علم مبارزه را بردارد تفکر چپگرایی و مبارزه با کاپیتالیسم حاکم و نظام سرمایه داری است و بر همین اساس شعار تودهای دادن و نزدیک شدن به سندیکاهای کارگری، کشاورزی و دهقانی فضای جامعه را پر می کند. اما واقع قضیه این است که برخلاف تبلیغات رایج، جریان چپ فاقد پایگاه مردمی بود یعنی در میان نخبگان و روشنفکران پایگاه خوبی داشت اما در میان توده مردم نتوانست پایگاه چندانی پیدا کند، شاید مهم ترین عاملش این بود که جامعه ایرانی یک جامعه دینی و مذهبی بود و فقدان مذهب و دیانت در اندیشه چپگرا و عدم اعتقاد به مذهب و دیانت سبب شده بود که نتوانند در بین مردم پایگاهی برای خود داشته باشند.
در مقابل جریان لیبرالیسم، جریان ملیگرای مشروطه خواه، جبهه ملی و نهضت آزادی قرار داشت که اساس تفکرشان نفی سلطنت نبود. جالب این است که اولین گروهی که اندیشه اصلاح طلبی را در جامعه ما مطرح کرد به تبع پدیده مشروطیت که تبدیل سلطنت مطلق به سلطنت مشروط است، نهضت آزادی بود و عملا جمله معروف نهضت آزادی این بود که «شاه باید سلطنت کند نه حکومت و حکومت را به وزار، مجلس و دارالشورا واگذار کند». اگر نهضت آزادی و جریان ملیگرا بر هویت ملی تأکید دارد این ملیت به معنای ملت مسلمان ایران نیست. جالب این است که بدانیم خاندان پهلوی بر هویت ملی و ایرانی بسیار تأکید داشتند تا جای که رضاخان به پیشنهاد محمد علی فروغی فامیلی پهلوی را برای خود انتخاب کرد، پهلویون فیلسوفان ایران باستان هستند این یعنی اصرار بر هویت ملی به گونه ای که خاندان پهلوی بتواند خود را به نام خاندان اصیل ایرانی مطرح کند. پدیدههایی با عنوان جشنهای 2500 ساله، تغییر تاریخ از هجری شمسی به تاریخ پادشاهی، احیای سلطنت باستان و تأکید بر هویت ایرانی و مکتب ایرانی پدیده های قابل توجهی است که عین آن را جریان راستگرایی و نهضت آزادی خواهیم دید. بی گمان تأکید بر ملیت چه در جریان راستگرا و نهضت آزادی و چه در جریان سلطنت و حاکمیت، نوعی مقابله و مبارزه با مذهب است و در واقع به دنبال بازگشت به هویت ایرانی نیست، هویت ایرانی بهانهای است برای بازگشت به ایران قبل از اسلام یعنی عملا تمام مشکل اینها اسلام، مؤلفههای اسلامی و دین است.
در نهایت جریان راستگرا هم موفق شد خود را بر فضای روشنفکری کشور تحمیل کند. مرحوم بازرگان و مرحوم سحابی افراد باسواد، تحصیل کرده و دینداری بودند که از گزاره های علمی جدید برای بحث دین و دیانت استفاده میکردند، حتی اگر بتوانیم مرحوم شریعتی را در این حلقه قرار دهیم و حسینیه ارشاد را با همه حواشی و موافقت و مخالفتهایی که وجود دارد به عنوان پایگاه فعالیت اینها قرار دهیم، باید گفت این جریان خود را بر تحولات فکری و فرهنگی قبل از انقلاب در احزاب، گروه ها و جریان های سیاسی تحمیل کرده بود. در مقابل این دو مبنای فکری جریان سوم یعنی جریان تفکر دینی ویژگیاش این بود که نقاط ضعف این دو جریان را نداشت. جریان روحانیت و جریان فقهی و فقاهتی و احزاب و گروه هایی که از دل این جریان برخاسته بود چند اصل را مطرح کرد، اصل اول نقد مشروطیت بود. امام به پدیده مشروطیت نقد داشت و نه آن را پذیرفت و نه ردش کرد. بعد از نقد مشروطیت اساس تفکر امام نفی سلطنت بود. هیچ یک از دو تفکر دیگر اساسا به نفی سلطنت نپرداختند و به نوعی سهیم شدن در بخشی از قدرت را خواستار بودند. تفکر فقهی و فقاهتی حضرت امام و شاگردان ایشان همواره براندازی اصل سلطنت را مطرح کردند. نکته سوم این که این دو تفکر یکی نگاه به چپ داشت و میگفت شوروی و دیگری نگاه به راست داشت و میگفت آمریکا، تفکر و نهضت امام خمینی(ره) هر دو را نفی کرد و گفت نه شرقی، نه غربی و مدل سومی را بر اساس نظریه حاکمیت دینی مطرح کرد، جالب است که اشاره کنم امام اولین بار ولایت فقیه را در 1323 مطرح میکنند و بعد در سال 48 مجددا کتاب حکومت اسلامی و ولایت فقیه را مطرح میکنند، در همه این سالها تأکید امام در استفاده از بحث ولایت فقیه استناد به گذشته فقه و فقها است و عملا نوعی نظریهسازی و نظریه پردازی را مطرح میکنند که از دل دیانت برمیخیزد در حالی که تفکر چپ و راست از این ویژگی برخوردار نبود. ویژگی دیگر جریان فقاهت این بود که پایگاه مردمی داشت. جریان روحانیت صرفا به سراغ روشنفکران و طبقات ممتاز جامعه نرفت. جالب این است که روحانیت با داشتن پایگاه مردمی در کنار تأکید بر مذهب و مخالفت با اصل سلطنت از یک انسجام و سازماندهی تشکیلات و ساختار برخوردار بود، گرچه جریان چپ و راست می خواستند بگویند ما سازمان هستیم و انسجام داریم، اما روحانیت و گروههای تابع گرچه در ظاهر اعلام میکردند که ما حزب، گروه و سازمان نیستیم اما در واقع تشکیلاتیترین سازمان و ساختار را داشتند. مثلا الآن در مناسبتهای مذهبی، جریان روحانیت به دورترین پایگاهها و روستاها اعزام مبلغ دارد، جریان روحانیت، تفکر امام و مبارزانی که از تفکر دینی برخوردار بودند از این پایگاه دینی به بهترین شکل استفاده کردند. وقتی حضرت امام(ره) یک اعلامیهای صادر میکردند این اعلامیه در کمتر از چند روز در دور افتادهترین نقاط کشور پخش میشد و روحانیت از این ساختار خود به زیبایی استفاده میکرد، البته در کنار همه اینها باید از امدادهای الهی یاد کرد و طبیعتا کسانی که با خدا معامله میکنند «الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» خداوند به آنها عزت و اعتبار میدهد، معامله ای که امام با خدا کرده بود، نتیجهاش هم پیدایش و تحقق حاکمیت و حکومت جمهوری اسلامی و احیای تشیع و مکتب امامت و ولایت بود. امیدواریم که بتوانیم از اندیشه و این مکتب به خوبی پاسداری کنیم./916/401/پایان خبر - خبرگزاری رسا دانلود فایل ضمیمه
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
اربعین
شاخصههای اندیشه سیاسی شهید بهشتی
آل خلیفه و حامیانش باید پاسخگوی تداوم فشارها بر شیخ عیسی قاسم با
جوانان پس از پیروزی انقلاب اسلامی دین گریز شده اند یا دین گرا؟
فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 7
فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 6
فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 5
سند 2030 - بخش چهرام
سند 2030 - بخش سوم
[عناوین آرشیوشده]