پرسش از شما :
دکتر سروش چه کسی است و دارای چه عقایدی بوده و چرا از ایران خارج شد؟
پاسخ از ما:
= عبدالکریم سروش کیست؟
حسین حاج فرج دبّاغ (متولد 1324) ؛ مشهور به عبدالکریم سروش،( دکتر سروش )
وی در شهر تهران، میدان خراسان به دنیا آمد. پدرش کاسب بود. تحصیلات متوسطه خود را در دبیرستان علوی گذراند و در این دبیرستان به واسطه دکتر روزبه با فلسفه و شخصیتهایی همچون شهید مرتضی مطهری، علامه طباطبایی، مهدی بازرگان، علی شریعتی و....آشنا شد.
سروش به دلیل حضور در دبیرستان علوی، به نحله فکری انجمن حجتیه نزدیک گردید ، اما بعدها به دلیل اینکه این نحله نتوانست پاسخگوی دغدغهها ی فکری او باشد، آن را رها کرد گر چه در سالهای اخیر مجددا به آن تفکر و گرایش نزدیک شد !!!
سروش به صورت شخصی به تحقیق درمطالعات اسلامی و متون دینی و فلسفه و کلام اسلامی روی آورد.
او سپس در دانشگاه تهران به تحصیل در رشته داروسازی پرداخت. در اوایل دهه 50 شمسی عازم لندن شد . در هنگام اقامت در انگلستان در رشته کارشناسی ارشد شیمی تحلیلی در دانشگاه لندن و سپس کالج چلسی در تاریخ و فلسفه علم دکترا گرفت . و همراه با ادامه تحصیل در رشته شیمی به مطالعه فلسفه غرب پرداخت .
سروش در ایام اقامت در لندن به نمایندگی از آیتالله بهشتی به فعالیت در مراکز اسلامی شیعیان در لندن از جمله مرکز «امام باره» ـ که بعد از انقلاب توسط دولت ایران خریداری شده و به کانون توحید تغییر نام داد پرداخت.
= پیش از انقلاب
در سالهای آخر حکومت پهلوی بود که کتاب «تضاد دیالکتیکی» را نوشت . این کتاب بر ضدّ ماتریالیسم نگاشته شده بود . سروش کتاب دیگری نیز با عنوان «نهاد نا آرام جهان» در باره حرکت جوهری ملاصدرا تالیف کرد که هر دو کتاب مورد تحسین شهید مرتضی مطهری قرار گرفت.
= پس از پیروزی انقلاب اسلامی
در دهه 60 نوشتههای او و دکتر غلامعلی حدّادعادل به عنوان کتاب درسی «بینش اسلامی» در دبیرستان تدریس میشد و صدا و سیما سخنرانیهای او را پخش میکرد.
در آثاری که او در این دوره منتشر ساخت، اثرپذیری های آشکارش از فلسفه علم و فلسفه سیاسی کارل پوپر نمایان بود؛ و انتقادات او از مارکسیسم نیز بیشتر از این ناحیه بود.
در سال های 60 سروش کوشید با بهرهگیری از فلسفه آنالیتیک، مقولاتی را در نقد مارکسیسم طرح کند. این مقولات به تدریج در کتاب «دانش و ارزش» به سوی نقد ایدئولوژی اسلامی کشیده شد.
در کتاب تفرّج صنع، وی کوشید از حیثیت اجتماعی و موقعیت معرفتشناختی علوم انسانی دفاع کند و در گفتاری، از «وحشی و بیوطن بودن علم» سخن گفت و بیان کرد که علم ایرانی و غربی یا اسلامی و مسیحی نداریم.
وی میخواست با این باور علمای دین که معتقد بودند علوم انسانی غربی ـ که مبتنی بر فلسفه مادّی گرایی اند ـ رقیب دین هستند و باید اسلامی شوند، مقابله کند. همچنین سروش از انقلاب آموزشی سخن به میان میآورد و میگفت انقلابها به اراده و اختیار نیستند و از همینروی، انقلاب نمیتوان کرد بلکه انقلاب میشود. سخنان او باعث شد که نشریه دانشگاه انقلاب و دانشجویان انقلابی در نقد او مقاله نوشته و منتشر کردند و از «علم انسانی – اسلامی» به دفاع برخاستند.
سروش فلسفه علم و فلسفه تاریخ را در دانشگاه تهران، دانشگاه بینالمللی قزوین، دانشگاه مشهد، دانشگاه شیراز، دانشگاه تربیت مدرس و موسساتی چون «انجمن حکمت و فلسفه» تدریس کردهاست. او در فلسفه ی علم، شدیداً تحت تأثیر استادش « کارل ریموند پوپر » می باشد. اکثر نظریّات او نیز در حقیقت نظریّات خود او نیستند ؛ بلکه وی نظریّات غربی ها را به زبان ایرانی بازتولید کرد .
وی تلاش می کرد از دین در جامعه ایرانِ بعد از انقلاب ایدئولوژیزدایی کند و با باور به عقلِ مستقلّ از وحی، عقل و تجربه را با رهیافتی معرفتشناسانه در کنار وحی بنشاند و با به میان کشیدن کلام، اخلاق و عرفان، فقه شیعی را از متن جامعه و حکومت به کنار براند؛ که نتیجه ی آن، کنار نهاده شدن ولایت فقیه بود . وی به این منظور، نظریّه ی «قبض و بسط تئوریک شریعت» را مطرح ساخت.
مقالات عبدالکریم سروش با عنوان «قبض و بسط تئوریک شریعت» در نشریه «کیهان فرهنگی» از اردیبهشت 67 تا خرداد 69 منتشر شد.
در این مقالات او نظریاتی در مورد «معرفتشناسی دین» مطرح کرد که بر پایه آن دین از معرفت دینی جداست. او معتقد است دین اگرچه الهی و کامل است ولی معرفت دینی را همانند دیگر معرفتهای آدمی میداند که در معرض خظا هستند. این نظریه که شناخت سنتی از دین را منسوخ اعلام میکرد، مخالفتهای گسترده علمای صاحب اندیشه را دربرانگیخت . تا آنجا که بزر گانی مثل آیة الله جوادی آملی در ردّ این نظریّه دست به قلم برده و کتاب سنگین «شریعت در آیینه ی معرفت» را نگاشت. و آقای صادق لاریجانی دو کتاب با عنوانهای «معرفت دینی» و « قبض و بسط در قبض و بسطی دیگر» را در نقد نظریه او به رشته ی تحریر درآورد و دهها کتاب و مقاله ی دیگر نیز درتایید یا نقد آثار او نوشته شد.
= محرومیت از تدریس و خروج از ایران
وی در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی احساس نمود تا برای مطرح شدن در سطح جامعه نیاز به یک فضا سازی سیاسی دارد؛ لذا در نامهای خطاب به هاشمی رفسنجانی، به وی هشدار داد که دانشگاهها در فشار شدید هستند و از این دانشگاهها انتظار عالمان بزرگ نداشته باشید. از آن پس او برای اینکه سخن خود را اثبات نماید، به ایراد سخنرانی های تند و تحریک کننده بر علیه حکومت و مبانی نظری حاکمیت پرداخت. در مهرماه سال 74، هنگام سخنرانی در دانشکده فنی دانشگاه تهران، عدّه ای دانشجویان بر او شوریده و وی را مروج فرهنگ لیبرال و هموارکننده راه بیدینی جوانان خواندند. از آن پس، تدریس و سخنرانیهای عبدالکریم سروش تعلیق شد واو پس از مدّتی راهی آمریکا شد.
او سپس در دانشگاههای آمریکا، آلمان، هلند و... در زمینههای مولویشناسی ، اسلامشناسی و فلسفه علم به تدریس پرداخت. همچنین او در موسسه آیاسآیام هلند (موسسه تحقیق در اسلام معاصر)، تحقیقاتی شخصی روی کتابهای خود انجام داد و در دانشگاه آمستردام فلسفه سیاست در اسلام را تدریس کرد. سپس به آمریکا رفت و در دانشگاه کلمبیا کار تحقیقی کرد و بعد از آن برای تدریس به دانشگاه جرج تاون در واشنگتن رفت. وی از سال های اخیر به تدریس در دانشگاههایی مانند دانشگاه هاروارد و دانشگاه پرینستون مشغول است.
سروش و آثار او به خاطر این که با تعالیم دینی و سنتی فرهنگ اسلامی در تعارض بود در میان غربیان با استقبال جدّی رو به رو شد؛ تا آنجا که در سال 2004 در آمستردام، جایزه اراسموس را به وی هدیه دادند؛ در سال 2009، مجله «فارین پالیسی» وی را جزء ده روشنفکر برتر جهان معرفی کرد. این در حالی بود که نام نوام چامسکی، ال گور، برنارد لوئیس، اومبرتو اکو، آمارتیا سن، فرید زکریا، گری کاسپاروف و ماریو بارگاس یوسا در ردههای پایینتر از او قرار گرفتهاند.
= سروش و امام خمینی
سروش در کتاب «قصه ارباب معرفت» زبان تحسین از امام خمینی(ره) گشود و نوشت «امام خمینی را پیش از شریعتی شناختم. وقتی دانش آموز دبیرستان بودم، پس از رهایی امام از زندان در خیل مشتاقان و هواداران بسیار او به خانه او رفتم و این نخستین بار بود که او را از نزدیک می دیدم. سالیان بعد در دوران دانشجویی کتاب مخفی حکومت اسلامی او را خواندم و در سلک مقلّدان او درآمدم. در فرنگ او را بهتر و بیشتر شناختم.»
وی بعدها در مورد امام خمینی گفت:« او شخصاً آدم خوبی بود، اما نظریات نادرستی داشت. به علاوه او از سرکوب مخالفان خود ابایی نداشت. همچنین او برای زندگی فردی انسانها ارزشی قائل نبود، زیرا آن را منبعث از اراده پروردگار میدانست.»
پس از انقلاب و تعطیلی دانشگاهها با معرفی دکتر بهشتی و تائید امام خمینی به عضویت در ستاد انقلاب فرهنگی درآمد و تا سال 1364 که این ستاد منحل شد عضو آن ماند. او در دهه 60به صورت غیر رسمی از اندیشه های امام دور گردید و در دهه 70از منتقدان و در دهه 80 از مخالفان اندیشه های امام خمینی (ره)گردید .
= سروش و سیاست
او در انتخابات 1384 از مصطفی معین و در انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 از مهدی کروبی به صورت بیانیه رسمی حمایت کرد.
- سروش در نامهای تحریک کننده و با لحنی تند پس از انتخابات به حمایت از حوادث پس از انتخابات و تبیین خواستههای جنبش سبز،پرداخت !!!
به دنبال وقایع عاشورای 1388، عبدالکریم سروش به همراه عبدالعلی بازرگان، عطاءالله مهاجرانی، محسن کدیور و اکبر گنجی ـ که همگی لندن نشین !!! هستند ـ در بیانیهای موسوم به «خواستههای بهینه جنبش سبز» خواستههای دهگانه جنبش سبز را ارائه کردند.
ـ پیشنهاد مهاجرت به مراجع
سروش در خرداد 1389 طی نامهای تند و بی ادبانه به مراجع تقلید، آنان را به مهاجرت از قم به نجف دعوت کرد.
= دیدگاهها و باورها
عبدالکریم سروش همواره کوشیده است تا تأویلی جدید از اسلام را ارائه کند؛ تأویلی که دین را بشری و زمینی تعریف می کند.
از جمله عقاید وی:
- اعتقا د به پلورالیسم دینی ، ادعای اینکه قرآن برآمده از «ذهن پیامبر اسلام» ومحدودیتهای بشری اوست
- اعتقاد به اینکه تئوری ولایت فقیه، عین استبداد دینی است و با این تئوری اصولا نمیتوان نظم دموکراتیک به وجود آورد.
- درباره حکومت دینی گفته است شاید بتوان گفت حکومت دینی به دو دلیل نمیتواند بنا شود. یکی اینکه با قدرت نمیتوانید ایمان و عشق بسازید و دوم اینکه اساس حکومت دینی بر تکلیف بنا شده است، در حالی که روزگار ما روزگار حقّ مداری است.
- در مورد دموکراسی سروش معتقد است دموکراسی را نمیتوان از منابع اسلامی همچون قرآن و احادیث استنتاج کرد ولی ساختن مدلهایی از دموکراسی که با ارزشها و ایدهآلهای اسلامی سازگار باشد ناممکن نیست - و در نهایت اندیشه سروش به سکولاریسم ختم می شود.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
اربعین
شاخصههای اندیشه سیاسی شهید بهشتی
آل خلیفه و حامیانش باید پاسخگوی تداوم فشارها بر شیخ عیسی قاسم با
جوانان پس از پیروزی انقلاب اسلامی دین گریز شده اند یا دین گرا؟
فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 7
فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 6
فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 5
سند 2030 - بخش چهرام
سند 2030 - بخش سوم
[عناوین آرشیوشده]