تحرکات جدید محمد خاتمی در فاصله یک سال مانده تا انتخابات مجلس نهم برای جلوگیری از فروپاشی کامل جریان سیاسی این طیف در اثر رفتارهای ساختارشکنانه سال 88، با واکنش شدید افکار عمومی و بخشی از فعالان سیاسی مواجه و تأکید شد که پیشنیاز هرگونه تحرک جدید، اعلام برائت و توبه از رفتارهای قبلی است.
به گزارش رجانیوز، خاتمی برای ادامه حیات سیاسی خود و بخشی از متعلقینش بر سر دو راهی "اعلام برائت از جریان فتنه و توبه" و "ماندن در جمع سران فتنه و حبس در افکار عمومی" قرار دارد. این در حالی است که بهزعم او، این بازی برایش دو سر باخت خواهد بود، چرا که در صورت برائت از فتنه و توبه، وی دیگر ظرفیت محدود فتنهگری و ساختارشکنی خود و یا حداقل ژست آن را نیز از دست خواهد داد و عملاً بیخاصیتتر خواهد شد و در صورت ادامه روند یک سال و نیم قبل و همراهی با جریان فتنه نیز همچنان روند انزوای سیاسی او و دوستانش ادامه خواهد داشت و برای همیشه از صحنه مشارکت سیاسی کشور حذف میشوند.
در عین حال، برخی ناظران سیاسی نیز معتقدند حتی طیفهای میانهروتر نزدیک به جریان فتنه نیز تمایلی به اینکه خاتمی بخواهد رهبری جریان جدید را برعهده بگیرد، ندارند و در جلسه اخیر با اعضای فراکسیون اقلیت مجلس نیز تعدادی از حاضران این موضوع را مطرح کردهاند. این طیف برای صلاحیت نداشتن خاتمی، به عملکرد او در دوره مسئولیتش اشاره میکنند.
دوم خرداد سوار شدن بستنشینان حلقه کیان و آئین بود بر موج نارضایتی از عملکرد دولت سازندگی و فضای بستهای که غیرسیاسیشدن جامعه و دانشگاه را تعقیب میکرد. آن روزها ناطق نوری یک چهره جامعه روحانیت مبارز و ادامهدهنده راه هاشمی به شمار میآمد؛ اما تصور از خاتمی این گونه بود که او وضعیت موجود و حکمرانی تمام عیار طبقه برخوردار و اشرافیت سامانیافته را به هم خواهد ریخت و فضای بسته گذشته را تغییر خواهد داد؛ تصوری که هرگز واقعیت نداشت.
به عبارت کاملتر عملکرد رقیب و کارنامه دولت سازندگی موجی را ایجاد کرده بود که خاتمی توانست بر روی آن سوار شود و زمینهای برای فتنه فراهم آورد. خاتمی برای هاشمی احترام قائل بود و میخواست این موضوع را علنی کند اما تیم هدایت کننده او، بر اساس سناریوی تبلیغاتیاشان که نمادسازی از ناطق نوری بهعنوان ادامه دهنده راه هاشمی و تصویرسازی از خاتمی بهعنوان نماد تغییر بود، وی را از این کار برحذر داشت.
سعید حجاریان در این زمینه میگوید: «اول کار آقای خاتمی آمد و گفت من مشاور هاشمی بودم، من وزیر هاشمی بودم و... من مخالفت کردم، گفتم این حرفها بد است! مردم به تو رأی نمیدهند! خیلی بود!» ناطق نوری نیز این موضوع را به گونهای دیگر در کتاب خاطرات خود بیان کرده است: «مسئله دیگر این بود که وقتی من از سیاستهای اقتصادی دولت و شخص ایشان دفاع کردم، میگفتند پس ناطق که شقالقمری نمیکند و تحولی در کشور ایجاد نمیشود؛ او هم راه رفسنجانی را ادامه میدهد. طبیعتا این جریان اثر خود را روی آرا میگذاشت. در واقع یکی از عواملی که سبب شد من رای نیاوردم، حمایت من از آقای هاشمی، به این بیانی که عرض کردم، بود و حمایت از آقای هاشمی چوب خوردن داشت.»
خاتمی اگر چه با وجههای منتقدانه نسبت به وضع موجود رأی آورد، اما حمایت رسمی کارگزاران سازندگی و بعد نیز حضور قابل توجه چهرههای این جریان در درون دولت نشان داد ماجرا چیز دیگری بوده است. انگار در این میان ناطق باید قربانی میشد. سخنان فائزه هاشمی قبل از انتخابات 88 در ورزشگاه آزادی که در آن، دوران اصلاحات ادامه راه دوره سازندگی تلقی میشد نیز در واقع تبیینی از همین واقعیت بود؛ واقعیتی که یک پشت پرده داشت با دو جریان هم راستا.
توصیف محمد علی ابطحی از این مسئله جالب است. او با یادآوری احزابی مانند کارگزاران سازندگی میگوید: «اینها مجموعههایی در داخل حکومت و چارچوب انقلاب بودند و همان وضعیت آن روز را داشتند و دنبال آلترناتیوی میگشتند، کسی که جزء مجموعه خودشان باشد و متفاوت با آنها و فکر دیگری داشته باشد، به سراغ آقای موسوی رفتند و ایشان نپذیرفتند. بعد به سراغ آقای خاتمی آمدند.» کارگزارانیها دنبال کسی میگشتند که موجسوار خوبی باشد و بقای آنها در شریانهای حکومتی را نیز تضمین کند. این گونه بود که سازندگی در اصلاحات ادامه پیدا کرد و اشرافیت بورژوا به حیات خود ادامه داد!
خاتمی ایجاد کننده دوم خرداد یا لیدر یک جنبش نبود؛ بلکه به جلودار موج نارضایتی مردم تبدیل شده بود. محسن میردامادی در این زمینه میگوید: «هیچ وقت آقای خاتمی لیدر اصلاحات نبود و حتی ادعای آن را هم نداشت، در حقیقت دوم خرداد پدیدهای بود که در جامعه بالقوه وجود داشت و آقای خاتمی آمد و جلودار آن شد.»
خاتمی حتی برای رئیسجمهور شدن هم نیامده بود و فکر نمیکرد نام او از صندوقها بیرون بیاید. او تنها به دنبال مطرح کردن تفکرات حلقه آئین در جمعی عمومیتر بود. محمد رضا خاتمی در این خصوص اذعان میکند: «علت اصلی آقای خاتمی برای حضور در صحنه، رئیسجمهور شدن نبود. علت اصلی فضایی بود که انتخابات در اختیار این جمع میگذارد.»
شاید یک علت موافقت برخی اطرافیان خاتمی با کاندیداتوری او نیز همین بود. یعنی آنها خاتمی را برای انتقال این پیام مناسب میدیدند، نه برای ریاست جمهوری. خاتمی هم درست با همین ذهنیت کاندیداتوری را پذیرفت. عباس عبدی میگوید: «خاتمی در نهایت پذیرفت که نامزد شود و علت آن نیز این بود که فرض قطعی بر انتخاب نشدن بود... پذیرفت به این دلیل شرکت کند که اولا مسائلی را مطرح کند، ثانیا هر چقدر رأی آورد پس از آن به حکومت باید گفت که رأی ما علی رغم خواست شما این مقدار است و باید با این مقدار رأی با ما تعامل صورت گیرد. ثالثا این مشارکت بهترین زمینه بود برای برنامهای که جمع منتهی به آیین مدنظر داشتند.»
در دور دوم نیز تردیدهای خاتمی نشان از آن داشت که او مرد این میدان نیست. هادی خانیکی در این مورد میگوید: «تفکری که آقای خاتمی به خاطر آن به میدان آمد، به خصوص در دور دوم، نه تنها تمایل به ادامه کار اجرایی نداشت، بلکه معکوس هم بود و اصرار داشت که نیاید و وقتی هم که ثبت نام کرد بغضش ترکید، نوع تفألی هم که به حافظ زد، از ناپیدا بودن سرنوشت این کار سخن میگفت.»
خاتمی بر موجی سوار شد که به لحاظ شخصیتی و مدیریتی هرگز توان پیشبرد و جلوداری آن را نداشت. همین مسئله خیلی زود انتقادات و نهیب همراهان او را موجب شد. در واقع همان روزهای نخست نیز برخی همراهان خاتمی او را مرد این میدان نمیدانستند و کمی که گذشت، این تلقی تسری بیشتری یافت و برداشت کاملتری از توانمندیهای او بهدست آمد. شاید بهتر باشد در این مورد، تریبون سخن به دست یاران خاتمی سپرده شود تا این تلقی مستندتر به تصویر درآید.
محسن کدیور معتقد است خاتمی از همان نخست اهل کیاست نبود. او میگوید: «آقای خاتمی یک حسنی دارد و آن اینکه انسان صادقی هستند، هنوز هم صادق هستند. اما در عرصه سیاست، صداقت کافی نیست، بلکه کیاست نیز لازم است... خاتمی هیچگاه نخواست رهبر اصلاحات باشد، نماد اصلاحات بود اما رهبر اصلاحات نبود... شما یک مورد را نشان دهید که سران محافظهکاران از مواضع خودشان عقب نشسته باشد و یک مورد هم نشان دهید که آقای خاتمی در موضع خود ایستاده باشد. موارد متعددی میتوان ذکر کرد که ایشان گفتهاند که فلان کار را میکنند و بعد هم عقب نشستند. من همیشه در چندین صحبت خود گفتهام که خط قرمز ایشان کجاست؟»
او معتقد است ظرفیتی که در اختیار خاتمی قرار گرفت، ظرفیتی تاریخی بود که کارهای مهمی میشد با اتکای به آن کرد که البته خاتمی ناتوان بود: «شما پتانسیل جوانان ما در سال 76، 77 و 78 در نظر بگیرید، چقدر میشد از آن استفاده بهینه کرد؟... چیزهایی که ما از دست دادیم مثل کارت اعتباری بوده. دیگر میتوان این کارت اعتباری را به دست آورد؟»
عباس عبدی نیز نظر مشابهی دارد. او میگوید: «خاتمی از صفت تدارکچی برای خود نام برد که فکر میکنم جایگاه والایی برای خود قایل شده است! زیرا وی در شرایط کنونی تنها تدارکچی نیست، بلکه وظیفه مالهکشی بر چالهچولههای حکومت را هم به حکم اجبار دارد و مسئولیت پاسخ در برابر قدرت نداشته یا غصب شده را هم عهدهدار است. شاید گفته شود خاتمی از اول هم همین طور بود. حتی اگر این نظر درست باشد، باید بگویم که من و خیلیهای دیگر در این مورد اشتباه کردیم. من دو مسئله را با هم جمع کردم و به این نتیجه رسیدم که خاتمی در یک خط قرمزی عقبنشینی میکند و هر بار که عقبنشینی کرد گفتم خط قرمز بعدی قطعاً میایستد ولی چنین نشد و دیگر خطی باقی نمانده است که بخواهد از آن دفاع کند.»
در سالهایی که عملکرد خاتمی موج انتقادات را در میان همراهان او در پی داشت، او دست به قلم شد تا به جای پاسخگویی در مورد عملکرد خود و شرایط آن روز با آیندگان سخن بگوید! عباس عبدی با طعنه در این مورد میگوید: «خاتمی بیشترین مشکلش این بود که رأی و اعتماد را که باارزشتر از نفت، معادن طلا و جان انسانهاست، بیهیچ مابهازایی قربانی کرد و چه بد معاملهای کرد. خداوند ببخشایدش. او نباید در دور دوم نامزد میشد... تحلیل سخنان و رفتار خاتمی در چند سال اخیر به خوبی نشان میدهد که تا چه حد عقبگرد داشته ولی چون هنوز هم میخواهد به رسم دیرینه، خویش را مبرا کند و تقصیر را به عهده دیگران بیندازد به انشانویسی روی آورد. او که نمیتواند با مردم امروز سخن بگوید، برای آیندگان انشا مینویسد. او که بیش از هر کس دیگر از ابعاد ظلم و ستم در جامعه آگاه است و بیش از هر کس مسئول جلوگیری از آن است، فعلا سکوت و حتی تأیید میکند و مشغول سفر و مصاحبه و خوشوبش است و من اگر جای مخالفان اصلاحات بودم حتما راهی پیدا میکردم که وی را رئیسجمهور مادامالعمر کنم چرا که بهتر از او وجود ندارد!»
اما مشکل خاتمی و آن چیز که همراهان او را به انتقاد واداشت تنها اختلاف سلیقه نبود بلکه حرف در ناتوانی خاتمی بود و اینکه او توانایی مدیریتی کافی برای پذیرش این مسئولیت نداشته است. محمد رضا خاتمی برادر او به همین مسئله اشاره دارد: «دشواری در تصمیمگیری نهایی، تردید در تصمیمگیری از جمله مسائلی است که ابهت یا کاریزمای رهبر یک جریان را دچار خدشه میکند. کسانی منتظر هستند یک تصمیمی بعد از یک اتفاق گرفته شود، ولی گرفته نمیشود.»
محمد علی ابطحی هم که از نزدیکان خاتمی بود، میگوید: «در بسیاری از موارد که باید به تغییرات و تحولات روزمره سیاسی دست بزند، نمیتوانست... در بسیاری از پینوشتهایی که در حاشیه نامههای مهم و رسمی خطاب به رقبای سیاسی، زیردستان و با همکاران خود مینوشت، بیش از آنکه آنها را به اطاعت وادارد، با آنها استدلال میکرد و سعی میکرد به آنها نشان دهد که غلط فکر میکنند. در میدان سیاست، غالباً این شیوه به قاطعیت نداشتن تعبیر میشود.»
عباس عبدی بحث را خیلی جدیتر از این حرفها میداند. او حتی انتقاداتی را که در مورد خاتمی مطرح کرده، نسبت به واقعیتها و حقایق ناچیز قلمداد میکند و با یادآوری انتقادهای خود ادامه میدهد: «باید بگویم که این تحلیلها، مربوط به قبل از زندان است و اگر بخواهم آنچه را که در جریان این زندان متوجه شدهام، بنویسم و این بخش از نگرش خود را عنوان کنم، مطمئناً امکان چاپ نخواهید داشت! بنابراین بهتر است این بخش از مسایل بماند برای بعد.»
کدیور نیز میگوید: «معتقدم که ایشان در همان چهار سال اول دورهاش تمام شده بود و باید خیلی عاقلانه خودش کنار میرفت... البته کارهایی صورت گرفت که البته به میلیمتر هم نمیرسد. در مورد قانونگرایی هم جو جامعه به این سمت رفت؛ در آن موقع در خیابان ما را میزدند الان با قانون فیتیلهپیچ میکنند، یا به عبارت دیگر با ظاهر قانونی عمل میکنند. آن وقت ما میگوییم موفقیت است! بله!... آیا 8 سال زحمت کشیدیم که به همین جا برسیم؟»
شاید از همین رو بود که وقتی در آستانه انتخابات 88 خاتمی عزم میدان کرد تا خود داعیهدار فتنهگران باشد، یاران او به اصلیترین و جدیترین منتقدان حضورش تبدیل شدند. همان کسانی که سالها پیش در حلقه آئین گرد او حلقه میزدند و او را شمع محفل خود میدانستند این بار به میدان آمدند تا بگویند که اگر نظر ما را میخواهید خاتمی مرد این میدان نیست. این همه در موضعگیری صریح نشریه شهروند نیز بروز پیدا کرد.
درست از همین روست که فتنهگران دیگر مثل گذشته حاضر نیستند روی خاتمی حساب باز کنند و تخممرغهایشان را در سبد او بگذارند. آنها خاتمی را همفکر و هم عقیده خود میبینند اما او را چهرهای میدانند که داشتههای دوم خرداد را به واسطه عملکرد نادرستش به باد داده است و بزرگترین فرصت تاریخی اعضای حلقه آئین را سوزانده است. از نظر اینان خاتمی اگر چه زمینهساز خوبی برای فتنه بود؛ اما رهبر نالایقی برای آن قلمداد شده و میشود. با این حال، طیفی از محافظه کاران جریان دوم خردادی برای ماندن در حاکمیت ممکن است به دنبال احیای خاتمی بهعنوان سر یک جریان میانهروتر نسبت به فتنهگران باشند.
این در حالی است که افکار عمومی از خاتمی پیش از هرگونه تحرک جدید انتظار اعلام برائت و توبه نسبت به رفتارهای گذشته را دارند و معتقدند حتی در صورت توبه و جبران، افرادی که قرار است گرد او جمع شوند، چنانچه از بعد از نمازجمعه رهبر انقلاب در تاریخ 29 خرداد، اظهارات و رفتارهایی به نفع جریان فتنه داشتهاند، ابتدا باید آنها نیز به جمع توابین اضافه شوند وگرنه مردم زمینه تحرک سیاسی جدید را به آنها چه در قالب انتخاباتهایی مانند مجلس و چه حتی تشکلهای سیاسی را نخواهند داد.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
اربعین
شاخصههای اندیشه سیاسی شهید بهشتی
آل خلیفه و حامیانش باید پاسخگوی تداوم فشارها بر شیخ عیسی قاسم با
جوانان پس از پیروزی انقلاب اسلامی دین گریز شده اند یا دین گرا؟
فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 7
فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 6
فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 5
سند 2030 - بخش چهرام
سند 2030 - بخش سوم
[عناوین آرشیوشده]