سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه بدخو شود، دوست و رفیقش نایاب گردند . [امام علی علیه السلام]
 
یکشنبه 89 آذر 28 , ساعت 12:45 عصر

پرسش از شما:

لطفا در مورد آقای جوزف نای طراح نظریه جنگ نرم توضیحاتی ارائه بفرمائید. اهل کجا هستند. چه سمتهایی دارند و داشته اند. تحصیلات ایشان. الان کجا و چکاره هستند. در آمریکا چه نقش و کاری دارند؟در مورد نظریه ایشان که قدرت هوشمند است توضیحاتی ارائه بفرمایید.

 پاسخ از ما :

«جوزف نای یکی از برجسته‌تری پژوهشگران روابط بین‌الملل است. وی در دانشکده حکومتداری کندی در دانشگاه هاروارد (Kennedy School of Government at Harvard University  )، به عنوان استاد تمام وقت برجسته و پژوهشگر و مؤلفی بسیار پرکار فعالیت می‌کند.

جوزف نای پیش از این ریاست دانشگاه هاروارد را نیز به عهده داشته است. ریاست شورای اطلاعات ملی، دستیار وزیر دفاع و دستیار معاون وزیر خارجه برخی از مناصب دولتی است که پیش از این نای بر عهده داشته است.

از وی آثار برجسته‌ای منتشر شده است، از جمله «قدرت رهبری» (The Powers to Lead  )، «قدرت نرم: ابزار موفقیت در اقتصاد جهانی» (Soft Power: The Means to Success in World Economics  ) و مجموعه «قدرت در عصر اطلاعات جهانی» (Power in the Global Information Age  ). و پارادوکس ابرقدرتی امریکا در جهان و قدرت نرم.

وی در بحث قدرت نرم و دیپلماسی عمومی پیشروی همه محافل و پژوهشگران است و چند دوره، به عنوان یکی از مشاوران برجسته رئیس جمهور آمریکا فعالیت کرده است.»

جوزف نای به عنوان مبدع مفهوم قدرت نرم، منتقد سیاست‌های دوره ریاست‌جمهوری جورج بوش بوده است.

 قدرت هوشمند از دیدگاه جوزف نای

وی در کتاب اخیر خود که رهبران سیاسی: قدرت سخت، نرم و هوشمند نام دارد، انتقادات خود از سیاست‌های دوره ریاست‌جمهوری جورج بوش را در قالب بحث‌های تئوریک مربوط به قدرت نرم، سخت و هوشمند مطرح کرده است.

وی معتقد است که دولت جورج بوش در جنگ علیه تروریسم به دلیل درک نادرست از فضای فرهنگی جهانی گام‌های اشتباهی برداشت.

جوزف نای که در کتاب پیشین خود (قدرت نرم) از مولفه‌های نرم‌افزاری در جهت به دست آوردن اذهان و قلوب و در نتیجه تحقق سیاست‌های مورد نظر سخن گفته است، این بار در کتاب اخیر خود بر به کارگیری آمیزه‌ای از قدرت نرم و قدرت سخت تاکید می‌کند و آن را قدرت هوشمند می‌نامد.

به این معنا که به منظور دستیابی به اهداف و تحقق سیاست‌های مورد نظر، استفاده صرف از قدرت نرم یا قدرت سخت موثر نیست و از این‌رو می‌باید هوشمندانه آمیزه‌ای از این دو قدرت را به کار برد. جوزف نای قدرت نظامی و اقتصادی (سیاست چماق و هویج در برابر دولت‌ها و ملت‌ها) را قدرت سخت و قدرت فرهنگی، ارزشی و سیاست‌ خارجی مشروع (ایجاد جذابیت و دستیابی به قلوب و اذهان دولت‌ها و ملت‌ها) را قدرت نرم تعریف می‌کند.

در واقع، وی ایجاد هوشمندانه توازن میان قدرت نرم و قدرت سخت مطابق بافت منطقه‌ای و جهانی را قدرت هوشمند می‌داند و بر این باور است که راز موفقیت رهبران در آمیختن هوشمندانه قدرت نرم و سخت در بافت‌های مختلف نهفته است و این نوع به کارگیری قدرت، بهینه‌ترین نتیجه را برای رهبران سیاسی در پی خواهد داشت. لازم به ذکر است که این کتاب در پنج فصل تنظیم شده است و فصول آن به ترتیب رهبری، رهبری و قدرت، مهارت‌های رهبری، درک هوشمندانه بافت‌های مختلف و رهبران کارآمد و ناکارآمد نام دارند.

از نظر نای رهبر کسی است که گروهی را در راستای دستیابی به اهداف مشترک هدایت کند و قدرت جهت‌دهی و بسیج دیگران به منظور دستیابی به هدفی خاص را داشته ‌باشد. در عین حال، رهبر کارآمد کسی است که به جای آنکه همانند دیکتاتورها دیگران را ملزم به عملی خاص کند، با دستیابی به قلوب و اذهان آنها در راستای ترغیب آنها گام بردارد.

نای سبک‌های رهبری را به دو گونه رهبری گشتاری یا تحولی و رهبری تبادلی تقسیم‌بندی می‌کند. رهبری گشتاری با توجه به سطح آگاهی پیروان به ارتقا منافع، قدرت‌یابی و تقویت جایگاه اخلاقی گام برمی‌دارد. تجسم قدرت نرم و رهبری گشتاری را می‌توان در ماهاتما گاندی یافت که به مفهوم مدنظر نای در مورد رهبری نزدیک است.

گاندی یکی از استثناهایی بود که رهبری‌اش به واسطه عنوان یا انتصاب رسمی نبود. بلکه جایگاه والای اخلاقی وی در تبدیل شدن وی به رهبری کاریزماتیک نقش داشت. شواهد تجربی نشان می‌دهد که رهبری گشتاری سبب بروز اثرات و نتایج مثبت در سطح عملکرد و رفتار پیروان (اعضای سازمان) و گروه‌ها (سازمان‌ها) می‌شود. به طوری که این سبک رهبری و رضایت پیروان (اعضای سازمان)، ماندگاری و وفاداری پیروان (اعضای سازمانها)، بهره‌وری، کاهش سطح تنش و سرخوردگی را به وجود می‌آورد.

در مقابل، رهبری تبادلی بر مبنای منافع شخصی و احساسات تصنعی شکل گرفته است. رهبران طرفدار این سبک، پیروان خود را با تطمیع و تهدید پیروان خود را تحریک می‌کنند تا به اهداف و مقاصد خود دست یابند. رهبران تبادلی حفظ شرایط موجود را ترجیح می‌دهند و در محیطی باثبات به بهترین شکل عمل می‌کنند. آنها پیروان خود را تنها تا زمان در رسیدن به هدف، به دنبال می‌کشد. این نوع از قدرت، گونه‌ای معامله و قرارداد میان پیروان و رهبران است.

این سبک رهبری بر مبنای مدیریت سنتی و فرمان و کنترل دقیق می باشد. اگرچه این نوع رهبری در روند کاری لازم است، اما اصرار در انجام این نوع سبک رهبری به دلیل ماهیت اقتدارگرایانه آن می تواند خود منبع تولید تنش باشد.

همچنین از نظر نای رهبران کارآمد می‌باید توان درک محیط خود را داشته باشند و مطابق تغییرات محیطی سیاست‌های خود را تنظیم کنند و به این وسیله بقای خویش را تضمین کنند. این توانایی درک هوشمند بافت‌های مختلف است و در فصلی از کتاب به همین نام به تشریح درک هوشمندانه محیط و سازگاری سیاست‌ها با آن پرداخته شده است. مهارت‌های رهبران سبب می‌شود در شرایط مساوی، برخی از آنها نسبت به سایرین بهتر سیاست‌گذاری نمایند.

کارآمدترین رهبران در هنگام تغییر شرایط، ویژگی‌های برجسته خود را نشان می‌دهند. به بیان دیگر، رهبران واقعی در بافت‌های و شرایط مختلف خود را سازگار کرده و موفقیت خود را تضمین می‌کنند.

به طوری که بسته به شرایط قدرت نرم و سخت را با درجات مختلف به کار می‌برند. بنابراین برآورد درست شرایط و در نتیجه سیاست‌گذاری درست را می‌توان ناشی درک هوشمندانه شرایط دانست.

نای در بحث مربوط به قدرت هوشمند به اهمیت به کارگیری متوازن قدرت نرم و قدرت سخت تاکید می‌کند و آن دو را مکمل یکدیگر می‌داند. به ویژه آنکه پس از هشت سال ریاست جمهوری جورج بوش و گرایش شدید دولت وی به قدرت سخت، گرایش به قدرت هوشمند در دولت جدید امریکا کاملا ضروری به نظر می‌رسد و مهم‌تر آنکه در شرایط کنونی امریکا نیازمند بازسازی چهره رهبری خود را جهان است.

جوزف نای در این کتاب با جمع‌آوری مطالعات دانشگاهی مربوط به نظریه‌های رهبری، رهیافت‌های مختلف در مورد رهبری، اخلاق رهبری و نحوه تاثیرگذاری بافت و محیط بر یک رهبر خاص را بررسی می‌کند و در عین حال از طرح حوادث تاریخی به منظور ملموس کردن بحث‌های تئوریک خود استفاده می‌کند.

از نظر نای،‌ در عصر حاضر که انقلاب اطلاعات خوانده می‌شود، فضا تغییر کرده و سلسله مراتب‌های سازمانی قدیم جای خود را به شبکه‌های سیال داده است. از این‌رو، تعریف رهبری باید تغییر کند. در این کتاب نای ماهیت رهبری در عصر کنونی را با بهره‌گیری از رهیافت‌های تاریخی و روانشناسانه تشریح می‌کند. در فصل اول کتاب که رهبری نام دارد، آمده است که انقلاب اطلاعات در دوران مدرنیته ساختارهای سیاست و سازمانی را تغییر داده و چینش سلسله مراتب همانند گذشته از بالا به پایین نیست.

بلکه اعضای یک سازمان یا گروه رهبر را در کنار خود و به عنوان شریک تحقق اهداف سازمان یا گروه می‌دانند. در حال حاضر، حتی طبقه کارگر نیز آگاهی و اطلاعات دارد و نوع مشوق‌های مختلف و جاذبه‌های سیاسی که آنها را جذب می‌کند، نسبت به قرن پیش تغییر کرده است. بررسی‌ها نشان می‌دهد که افراد نسبت به گذشته در برابر ساختارهای اقتدارگرا که به زور از آنها انجام کاری را بخواهند منعطف نیستند و فرمان‌های این ساختارها را محترم نمی‌شمرند.

به طوری که ساختارهایی اعم از سیاسی،‌ اقتصادی، فرهنگی و .... برای سیاستگذاری و تصمیم‌سازی می‌باید اعضای پایین‌دست را نیز به همکاری فراخوانند تا آنها نیز با این احساس که در ساختار تاثیرگذارند، اهداف ساختار را پیش ببرند و در برابر بهینه شدن نتایج گام بردارند.

در چنین شرایطی می‌توان گفت لایه‌های بالادست یک ساختار به جای توسل به دستورات اقتدارگرایانه با سیاست‌های نرم‌‌افزاری خود می‌کوشند اذهان و قلوب لایه‌های پایین‌دست را به دست آورند و به این طریق تحقق سیاست‌های خود را تضمین کنند. حتی در ساختار‌های نظامی نیز چنین شرایطی حکم‌فرماست، زیرا هنگامی که با افراد تحت آموزش نظامی مشورت شود، وظایف خود بهتر انجام می‌دهند.

در بحث جنگ علیه تروریسم نیز که در دستورکار دولت بوش قرار داشت، نیروهای نظامی تنها با پیروزی بر اذهان و قلوب می‌توانستند موفق باشند و توسل به قدرت سخت (ابزارهای نظامی و حتی اقتصادی در شرایطی که به مخاطب احساس فریفته شدن دست دهد) یگانه راه موفقیت محسوب نمی‌شود. به عنوان نمونه، دولت جورج بوش در جنگ عراق نتوانست به طور مطلوب قدرت نرم را در کنار قدرت سخت به کار بگیرد.

از این‌رو، تقویت قدرت نرم (به طوری که مخاطب احساس نکند که فریفته شده است و به لحاظ ذهنی و قلبی به تحقق هدف گرایش پیدا کند و اجباری در کار نباشد) می‌تواند در جنگ علیه تروریسم موثر باشد. اساسا افزایش مشارکت افراد می‌تواند فرماندهی و مدیریت را آسان سازد. به طوری که نظریه‌پردازان رهبری، \رهبری مشترک\ و \تقسیم رهبری\ را اساس قدرت نرم می‌دانند. برخلاف دوره‌های پیش از مدرن که رهبری در نوک هرم ساختاری قرار داشت، نظریه‌پردازان رهبری جایگاه رهبر را در مرکز حلقه‌ای می‌دانند که زیرمجموعه‌های ساختار خود را هم‌سطح و در تعامل با رهبری می‌بینند.

در چنین شرایطی دستورات بیش از آنکه از بالا به پایین منتقل شوند، در سطح و به صورت شبکه‌ای سیال منتقل می‌شوند و حاصل تصمیمات جمعی هستند. در واقع، چنین ساختارهایی بیش از آنکه تهاجمی، رقابتی و اقتدارگرا باشند، بر رفتارشناسی دیگران تمرکز دارند و مشارکت، خرد جمعی،‌ وحدت نظر و هماهنگی رفتاری برخی از ویژگی‌های این ساختارهاست.

در بخش‌های دیگر کتاب، جوزف نای به مباحثی دیگر می‌پردازد که در ادامه به تشریح آنها می‌پردازیم. از نظر نای رهبری روندی سیاسی است که از سه بخش تشکیل شده است: رهبران، پیروان و بافت‌هایی که رهبران و پیروان ‌آنها در آن با یکدیگر تعامل دارند.

بی‌نظمی‌های بافت سیاست‌های بین‌الملل سبب می‌شوند اغلب کشورهایی که به دنبال امنیت هستند،‌ تنها ابزار دستیابی به امنیت را توسل به زور بدانند. اگر‌چه این موضوع تقریبا واقعیت کنونی جهان کنونی است، اما انتظار می‌رود در قرن بیست و یکم تغییراتی به وجود آید. ابعاد تازه‌تری به موضوع امنیت افزوده می‌شود، بازیگران غیردولتی نقش‌های پررنگ‌تری ایفا می‌کنند و در نتیجه بافت قدرت پیچیده‌تر می‌شود.

تمام این عوامل بر کشورهای قدرتمند در ایفای نقش رهبری تاثیر می‌گذارد. اگرچه به لحاظ فرهنگی و ارزشی تفاوت‌های بسیاری میان ملت‌ها وجود دارد، اما اهداف مشترکی به شکل منافع بین‌المللی عمومی نظیر توازن قدرت باثبات، اقتصاد بین‌المللی آزاد و دسترسی به اشتراکات جهانی وجود دارد. قدرت‌های بزرگ به عنوان رهبر تلاش می‌کنند برای ایجاد این منافع عمومی مشترک دسته‌ای از کشورها را به اهدافی مشترک هدایت کنند که این موضوع دقیقا همان تعریف رهبری است.

به عنوان مثال، انگلسیان در قرن نوزدهم همانند آنچه که امریکا در نیمه دوم قرن بیستم انجام داد، چنین نقشی را ایفا کرد. با وجود این، رهبری در قرن بیست ‌و یکم به مراتب پیچیده‌تر از رهبری انگلستان در قرن نوزدهم و رهبری امریکا در قرن بیستم است.

در بخش دیگری از کتاب، نای در تشریح قدرت امریکا می‌نویسد که تحلیل‌گران و مفسران سیاسی اغلب درک درستی از قدرت امریکا ندارند. به طوری که در اواخر دهه 90 عموما اعتقاد بر این بود که قدرت امریکا رو به افول است. به طوری که در بیشتر کتاب‌ها امریکا را قدرتی رو به افول توصیف و پیش‌بینی می‌کردند که ژاپن به زودی به قدرت برتر جهانی بدل خواهد شد. در حال حاضر نیز برخی تحلیل‌گران بر این باورند که امریکا پس از جنگ عراق به سیاست‌های داخلی گرایش بیشتری پیدا خواهد کرد.

همچنین برخی واقع‌گرایان تردید خود نسبت به باقی ماندن امریکا به عنوان ابرقدرت جهانی را ابراز کرده‌اند و خیزش ائتلاف روسیه، چین و هند را خطری بزرگ برای ابرقدرتی امریکا می‌دانند. اما باید گفت چالش‌های پیش‌روی این کشورها تبدیل شدن آنها به قدرت‌های برتر جهانی را با مانع روبرو می‌کند.

در بخش دیگری از کتاب‌، نای به موضوع قدرت در قرن بیست‌ و یکم و برخی توانمندی‌های نظامی منحصر به فرد امریکا از جمله داشتن تسلیحات هسته‌ای قاره‌پیما و نیروهای هوایی، دریایی و زمینی قدرتمند، قدرت اقتصادی و فرهنگی می‌پردازد. نای می‌نویسد که نمی‌توان گفت که امریکا در تمام زمینه‌ها ابرقدرتی بی‌رقیب است. زیرا به عنوان نمونه در زمینه اقتصادی قدرت‌هایی جدی وجود دارند و بنابراین باید گفت که امریکا هژمون اقتصادی نیست و در این امور نباید اقتدارگرایانه برخورد کند.

بلکه می‌باید در جایگاهی مساوی چانه‌زنی کند. در سطحی دیگر که به روابط فراملی مربوط می‌شود، برخی امور خارج از کنترل ابرقدرتی نظامی مانند امریکاست و در این موارد قدرت نظامی نمی‌تواند کارساز باشد. به عنوان مثال، هکرهای بانک‌ها، تروریست‌هایی که به قاچاق تسلیحات در بازار سیاه می‌پردازند، تهدیدات زیست‌محیطی، بیماری‌های واگیر و تغییرات آب‌وهوایی همگی عواملی هستند که حتی یک ابرقدرت را به زانو درمی‌آورند. به طوری که آمار تلفات بیماری واگیر طب آنفولانزا در سال 1918 بیشتر از تلفات جنگ جهانی اول بود.

در بخش دیگری از کتاب، نای به تحلیل آینده قدرت و رهبری امریکا می‌پردازد و تشریح می‌کند که در حال حاضر شرایط امریکا برای حفظ ابرقدرتی خود در قرن بیست و یکم فراهم است. اما این موضوع به بقای برخی مسائل کلیدی نظیر دوام قدرت اقتصادی و اجتماعی امریکا بستگی دارد. همچنین امریکا نباید از قدرت نظامی خود بیش از اندازه استفاده کند و به اقدامات قلدرمآبانه و تهاجمی دست بزند.

زیرا این مسائل همگی امریکا را به انزوا می‌کشانند. در عوض امریکا باید تلاش کند در تمام امور مشارکت و چندجانبه‌گرایی را مدنظر قرار دهد و رهبری خود را تقسیم کند. در صورتی که امریکا راهبردی هوشمندانه را در پیش بگیرد و به نوعی در امور جهانی نقش مدیریتی ایفا کند، رهبری و ابرقدرتی امریکا تضمین خواهد شد.

به بیان دیگر امریکا باید قدرت نرم و قدرت سخت خود را در هم بیامیزد و با به‌کارگیری هوشمندانه آنها استراتژی هوشمند خود را به اجرا درآورد. پارادوکس قدرت امریکا در قرن بیست و یکم این است که بزرگ‌ترین قدرت‌ها نمی‌توانند به تنهایی به اهداف خود دست یابند. انقلاب اطلاعات، پیشرفت‌های تکنولوژیک و جهانی شدن دولت‌-ملت‌ها را از بین نمی‌برد.

بلکه این موارد سیاست‌های جهانی را برای تمام کشورها پیچیده‌تر می‌کند. تنها به دلیل اینکه رهبری مشترک و مشارکتی در مدیریت سازمان‌ها و ساختارهای مدرن رواج بیشتری یافته‌اند، روابط بین‌الملل نیز به افزایش رهبری مشارکتی نیاز پیدا خواهد کرد.

نظریات جوزف نای مبنایی برای فعالیت های گروهها و احزاب وسیاست مداران در بحث جنگ نرم (موافقان و مخالفان ) قرار میگیرد و اکثرکتب ومقالات در جنگ نرم برگرفته از آثار جوزف نای می باشد .

منابع:

- قدرت نرم نوشته «جوزف نای» با ترجمه سید‌محسن روحانی و مهدی ذوالفقاری ، انتشارات دانشگاه امام صادق(ع)

- سایت پارسینه، مقاله جنگ نرم؛ آسیب‌شناسی یک باور، سید کمال‌الدین دعائی

- باشگاه اندیشه، تقسیم بندی قدرت از نگاه جوزف نای ، حمید - نیکو

- پایگاه خبری تحلیلی مشرق  



لیست کل یادداشت های این وبلاگ