پرسش از شما:
لطفا اطلاعات کامل و جامعی را به همراه معرفی منبع درباره جنبش حزب الله برایم بیان نمایید؟
پاسخ ازما:
«حزب الله لبنان»
یکی از مشهورترین و تأثیرگذارترین گروههای اسلامگرا که در دهه هشتاد میلادی در جهان عرب ظهور و رشد پیدا کرد، جنبش انقلابی «حزب الله لبنان» میباشد. در شرایطی که لبنان در آتش جنگ داخلی میسوخت، در خرداد سال 1361، ارتش اسرائیل تهاجم گستردهای را به این کشور آغاز نمود و نیمی خاک آن را به اشغال خود درآورد. در واقع، شکست گروههای فلسطینی و احزاب چپ لبنان در مقابله با این تهاجم، به منزله شکست نظریههای «ملیگرایی عربی» و ایدئولوژیهای چپ (کمونیسم، بعث، ناصریسم و ...) بود و این امر و زمینه را برای ظهور گروههای اسلامگرا، در میان اهل تشیع و تسنن لبنان ـ به عنوان تنها گزینهای که توان مقابله با این تجاوز را داشت ـ آماده نمود.
این حرکت جدید که نام «حزبالله لبنان» به خود گرفت، تدریجاً به یکی از انقلابیترین تشکلهای سیاسی در جهان اسلام تبدیل شد. حزبالله، از ابتدای تأسیس خود در سه جبهة مختلف اعلان جنگ داد: «جنگ علیه اشغالگران اسرائیل؛ جنگ علیه حضور نیروهای نظامی غرب (به ویژه آمریکا و فرانسه) در لبنان؛ و جنگ علیه دولت امین جمیل، که با فشار اسرائیل بر سر کار آمده بود.
در این جنگ سه گانه، جنبش حزبالله با توجه به عملکردهای نظامی و خشن دشمنان سه گانه فوقالذکر؛ کاربرد روشهای قهرآمیز را پیشه کرد و سعی نمود با متجاوزان با زبان خودشان سخن بگوید و دستاوردهای قابل توجهی نیز کسب کرد. ضربات این حزب منجر به «خروج نیروهای غربی از لبنان، عقبنشینی اسرائیل از بخش اعظم خاک لبنان در دهة هشتاد و لغو پیمان منعقده میان دولت امین جمیل و اسرائیل گردید.( اسد اللهی ، مسعود ، جنبش حزب الله لبنان ، گذشته و حال ، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی ، 1382 ،ص 15-18)
حزب الله در اولین بیانیهای که به منزله معرفی این گروه و تبیین اهداف آن بود، مشخصاً از اسرائیل به عنوان «دشمن» یاد کرده و نه تنها نجات لبنان از شر آن بلکه نابودی این دشمن را آرمان خود قرار داده است. در این نامه که در بهمن 1363 تحت عنوان «نامه سرگشاده حزبالله» منتشر شد، آمده است:
«اسرائیل را سرنیزة آمریکا در جهان اسلام میدانیم. باید با این دشمن غاصب جنگید تا حقوق غصب شده به صاحبان اصلیاش بازگردد. این دشمن، خطری بزرگ برای آیندة فرزندان ما و سرنوشت امت ما میباشد. به ویژه آن که از اندیشههای توسعهطلبانه در سرزمینهای اشغالی پیروی میکند و به دنبال تأسیس اسرائیل بزرگ، از فرات تا نیل میباشد. مبارزه ما با این رژیم، تا نابودی کامل آن ادامه پیدا کند. بنابراین، امضای هرگونه توافقنامة آتشبس، توقف عملیات مسلحانه بر ضد اسرائیل و یا امضای قرارداد صلح یک جانبه و چند جانبه با این رژیم را به رسمیت نمیشناسیم... در راستای این دیدگاه، تلاش تمامی کشورها و سازمانهای منحرف را که شتابان به دنبال راهحلهای تسلیمطلبانه با دشمن میباشند و پذیرای طرح «زمین در برابر صلح» هستند را به شدت محکوم کرده و آن را خیانت به خون مردم مسلمان فلسطین و آرمان مقدس فلسطین میدانیم.» (همان ، 122)
مواضع سیاسی حزبالله در دهة هشتاد میلادی به علت خشونت بیش از حد اسراییل و حمایت صریح قدرتهای خارجی از آن، بر بسیج مردمی و نظامی مبتنی بود و روشهای قهر امیز را شامل میشد. هرگونه شکلی از اشکال رفتار سیاسی مستقل از جنگ با اسرائیل را مردود میدانست. حتی در سال 1364 که اشغال لبنان توسط اسرائیل به منطقة کوچکی در مناطق مرزی جنوب این کشور محدود شد، حزب الله همچنان روشهای مبارزه جویانه خود را رها نکرد. با توجه به استراتژی توسعهطلبانه اسراییل، حزبالله تنها هدفی که دنبال میکرد، به اوج رساندن حالت بسیج مردمی و باقی ماندن در موضع استقامت و مقابله با متجاوز بود؛ تا بدین وسیله، کلیه بازیگران سیاسی در قبال طرحهای سیاسی داخلی و یا در خصوص جنوب لبنان، احساس آسودگی خاطر و یا بیتفاوتی نکنند. بدین ترتیب، با غلبة جنبة نظامی بر فعالیتهای حزب، موضوعات داخلی لبنان فرع بر مبارزه با تعرض خارجی قرار گرفت اعتقاد راسخ حزب در آن مرحله، این بود که «تغییر و اصلاح، در درجة اول با خاتمه دادن به اشغال حاصل خواهد شد.»
این رویکرد نتیجه مستقیم اقدامات تجاوزکارانه و جنایتبار اسرائیل در لبنان بود. با این همه عملکرد و مبارزات مسلحانه حزبالله لبنان با خشونت طلبیهای سایر گروههای مسلح لبنانی تفاوتی فاحش داشت.
تا قبل از دهة نود میلادی، خشونت در لبنان به صورت موضوعی شناخته شده و رایج درآمده بود. لبنان بر اثر جنگ داخلی به سرزمینی تبدیل شده بود که صدای گلولهها همواره در آن به گوش میرسید. خشونتهای لبنان این کشور را به «بهشتگروههای رادیکال» تبدیل کرده بود. آدمربایی، ترور، بمبگذاریهای کور و بیهدف در مناطق مسکونی پرجمعیت،از معروفترین جلوههای خشونت در لبنان به شمار میرفت.
جنبش حزبالله لبنان نیز که پس از تجاوز نظامی اسرائیل به لبنان و در بحبوحه جنگ داخلی این کشور به وجود آمد، نمیتوانست دامن خود را از این دریای خشونت دور نگه دارد. اما روش حزبالله در به کار بردن خشونت سیاسی، از سایر گروهها و احزاب لبنان کاملاً متفاوت بود. این حزب، اعمال قهرآمیز را کاملاً به صورت هدفمند، مبتکرانه و برنامهریزی شده علیه تعرض خارجی به کار میگرفت و از کار برد روشهای قهرآمیز کور، کاملاً اجتناب میورزید. اما عدم توجه برخی از تحلیلگران خارجی به این تفاوتها، منجر بدان شد تا به غلط آنها را با سایر فعالیتهای خشن، یکسان ارزیابی نمایند.
در اواخر دهة هشتاد و اوایل دهة نود میلادی، تحولات بینالمللی و منطقهای مهمی در جهان رخ داد. تحولاتی که همزمان با تحولات مهم داخلی در کشور لبنان بود. مهمترین این تحولات، بدین شرح است:
1ـ پایان جنگ ایران و عراق در تیرماه 1367؛
2ـ رحلت امام خمینی(ره) در خرداد ماه 1368؛
3ـ امضای پیمان طائف (منشور آشتی ملی لبنان) در آبان 1368؛
4ـ تجاوز نظامی عراق به کویت در مرداد 1369؛
5ـ احیای مذاکرات اعراب و اسرائیل در کنفرانس مادرید در آبان 1370؛
6ـ فروپاشی شوروی در سال 1370.
مجموعه این تحولات چهرة خاورمیانه را دستخوش تغییرات بسیار گستردهای نمود و تأثیرات مستقیم یا غیر مستقیمی بر کشور لبنان (به عنوان بخشی از خاورمیانه) بر جای گذارد. برآیند این تأثیرات باعث شد که نقطة عطفی در تاریخ کشور لبنان و جامعه این کشور پدید آید. جنبش حزبالله لبنان، به عنوان یکی از مهمترین گروههای شبه نظامی این کشور نیز، تحت تأثیر این تحولات قرار گرفت. به طوری که در عملکردها و مواضع این حزب در دهة نود میلادی، به تدریج تغییراتی حادث شد. به گونهای که حزبالله لبنان در پایان دهة نود میلادی و شروع هزاره جدید، چهرهای متفاوت از دهه هشتاد پیدا کرد.
حزبالله تلاش کرد تا در مقابل پیمان صلح طائف که درصد بازگرداندن آرامش به لبنان بود نایستد و خود را در برابر افکار عمومی قرار ندهد. سپس تصمیم گرفت با حفظ اقتدار نظامی خود رویکرد تازهای را به سوی فعالیتهای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی لبنان بگشاید. بدین ترتیب بود که گروه سری و مخفی حزب الله در نظام سیاسی حاکم بر لبنان مشارکت کرد، در انتخابات مجلس، و انتخابات شوراهای شهر و روستائی شرکت نمود و با سایر گروههای سیاسی دست به ائتلافهای انتخاباتی نیز زد. حزبالله در حقیقت با حفظ وجهة شبه نظامی خود، وارد نظام سیاسی لبنان شد و کلیه قواعد بازی سیاسی را رعایت کرد.
این رویکرد در داخل رهبری حزبالله نیز بدون تأثیر نبود. جنبش حزبالله لبنان به مانند هر گروه و حزبی، دارای جناحهای مختلفی در درون خود بوده است. به طوری که رهبران و کادرهای آن در سطوح عملیاتی و اجرایی ـ و نه اهداف کلان و استراتژیک ـ دارای دیدگاهها و سلیقههای گوناگونی میباشند. به خصوص این که، این حزب از ادغام مجموعههای متعدد و مختلفی به وجود آمده است و کادرهای اصلی آن از سوابق و پیشینة متفاوتی برخوردار هستند. بنابراین، میتوان دستهبندیهای مختلفی را همچون: «اعضای سابق حزبالدعوة»، «اعضای سابق گروههای فلسطینی»، «اعضای سابق انجمنهای دانشجویی مسلمان و ...» را در این حزب مشاهده نمود. با اجرای پیمان طائف و بروز تحولات بنیادین در اوضاع داخلی لبنان، به تدریج مشخص شد که یک رویکرد استراتژیک که با رهبری شیخ صبحی طفیلی (اولین دبیر کل این حزب) شناخته میشد و مایل به تطبیق خود با اوضاع و احوال جدید نبود؛ به نفع رویکرد مطرح شده به رهبری سیدعباس موسوی و سیدحسن نصرالله، کنار میگیرد و بدین ترتیب زمینه مناسب برای تحصیل اهداف حزب الله در شرایط تازه، با روشهای نوین، فراهم میآید. در کنگرة دوم حزبالله که در اردیبهشت سال 1370 برگزار گردید، شیخ صبحی طفیلی از پست دبیرکلی و از شورای رهبری حزب نیز خارج گردید. بدین ترتیب، به جای وی، سیدعباس موسوی به دبیر کلی حزب و سیدحسن نصرالله به ریاست شورای اجرایی انتخاب گشتند و حزبالله به آرامی پای در مرحلة تازهای گذاشت. در این مرحله بود که برخورد باز با نظام سیاسی لبنان (از سوی حزبالله) آغاز شد.
ویژگی این برخورد، پذیرش رویکرد آرام سیاسی تا زمانی بود که لبنان مورد تعرض خارجی قرار نگیرد.
سید عباس موسوی، دومین دبیر کل حزبالله، در شیوة برخورد با مسائل و نحوة نگرش به موضوعات، تفاوتهای روشیای با شیخ صبحی طفیلی داشت. در مسائل داخلی لبنان، موسوی تا حد ممکن به «دوری گزیدن از درگیری» گرایش داشت و عموماً سعی داشت تا مشکلات را از طریق روشهای مسالمتآمیز حل و فصل کند. اما شیخ صبحی طفیلی، با همان دیدی که به موضوع مبارزه با اسرائیل مینگریست، به مسائل داخلی نگاه میکرد و خواهان کاربرد همان روشها بود. او بین رقبای داخلی و دشمن خارجی تفاوتی قائل نبود. این تفاوت دیدگاه، در عمل به صورت بارزی خود را نشان داد. زیرا در دورة دبیرکلی سیدعباس موسوی، تمامی گروگانهای غربی آزاد شدند و پرونده گروگانگیری اتباع غربی در لبنان بسته شد. در حالی که تحت رهبری شیخ صبحی طفیلی، ممکن نبود که حزبالله، اقدام به آزادسازی گروگانها نماید.
اما مهمترین نقش موسوی، خود را در موضوع تعدیل استراتژی حزبالله نشان داد. زیرا وی توانست که این استراتژی را از «تلاش بیوقفه برای برپایی جمهوری اسلامی در لبنان از طریق مبارزة مسلحانه» به «آمادگی برای مشارکت در نظام سیاسی لبنان» تغییر دهد. این تغییر استراتژی از سوی سیدعباس موسوی، در واقع بازتاب تلاشهای واقعگرایانهای بود، که حزبالله جهت رویارویی با واقعیتهای سیاسی صحنة لبنان ـ پس از انحلال گروههای شبه نظامی ـ به خرج میداد. دورة دبیر کلی سید عباس موسوی بسیار کوتاه بود، زیرا او به اتفاق همسر و فرزند خردسالش در 28 بهمن سال 1370 در حملة تروریستی بالگردهای اسرائیلی به خودروی حامل آنها به شهادت رسید. با شهادت سیدعباس موسوی ، «سیدحسن نصرالله» جایگزین وی شد . سیدحسن نصرالله، خط مشیهای موسوی را با قدرت دنبال کرد. به همین جهت، شیخ صبحی طفیلی و جناح طرفدار وی به مخالفت با نصرالله پرداختند و او را به انحراف از جهاد علیه اسرائیل و اهتمام ورزیدن به بازیهای سیاسی متهم کردند.اما سید حسن نصرالله با تشکیل «شورای جهادی»، پایبندی خود را به مبارزه علیه اشغالگری اسرائیل به اثبات رساند و با مهارتی چشمگیر، جناح طفیلی را تحت سیطرة خود درآورد. وی ضمن منزوی ساختن طفیلی، اجازه نداد که واحدهای مقاومت اسلامی به عملیات خودسرانه و بدون نظم علیه اسرائیل مبادرت ورزند.
با تضعیف جناح طفیلی در حزبالله کاربرد روشهای قهرآمیز از دستور کار حزب خارج نشد این حزب حتی بعد از آنکه تمامی گروگانهای غربی در فاصله زمانی بین مرداد تا آذر سال 1370 آزاد شدند، به دستاورد مهمی نیز نائل شد و آن «به رسمیت شناخته شدن مقاومت حزبالله از سوی دولت لبنان» بود.
به دنبال این توفیق، حزبالله رسماً مجاز شد اسلحه خود را در جنوب لبنان برای مقابله با اسرائیل حفظ کند. از این پس هر بار صهیونیستها اقدام به حملهای به جنوب لبنان میکردند، حزبالله دست به حمله متقابل میزد و در عین حال می کوشید رابطه خود را با دولت مرکزی لبنان حفظ کند و به قانون اساسی و مقررات حکومت بیروت احترام بگذارد. در سالهای دهه نود میلادی سیاست حزبالله، فعالیت فرهنگی و اجتماعی و پارلمانی در جامعه و مبارزه مسلحانه در صورت لزوم با اسرائیل بود. صهیونیستها در این دهه تلاش فراوانی کردند تا از یکسو جامعه جهانی را علیه حزبالله بسیج کنند و از جانب دیگر دولتهای سوریه و لبنان را بر ضد فعالیتهای این حزب بدبین سازند. ولی این تلاش بیحاصل بود و در نتیجه در سال 1378 رژیم صهیونیستی تحت تأثیر ادامه مقاومت حزبالله در جنوب لبنان از یکسو و هزینههای سنگین نگاهداری نیروهایش در این منطقه از جانب دیگر، دست به یک عقبنشینی عمده درجنوب زد و هزاران نظامی خود را در نخستین روزهای خرداد آن سال از لبنان خارج کرد. این عقبنشینی که بعضی محافل خبری و سیاسی جهان از آن به عنوان «فرار» یاد کردند، واقعهای بود که منزلت و اعتبار و جایگاه حزب الله را در جامعه لبنان افزایش داد. برنامهریزی موفق حزبالله در معاوضه اسرای لبنانی با اجساد نظامیان صهیونیست و اقدام حزبالله در آزادسازی چهرههائی چون شیخ عبدالکریم عبید امام جماعت جبشیت لبنان و مصطفی دیرانی رهبر «جنبش مقاومت مؤمنه» موقعیت حزبالله را در جامعه لبنان و در میان شخصیتهای سیاسی و نظامی این کشور بیش از گذشته تثبیت کرد.
مقاومتی که حزبالله در دور جدید حملات رژیم صهیونیستی به لبنان از خود نشان داده، نیز برگ دیگری بر پرونده مبارزات این حزب به عنوان مدافع استقلال، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی لبنان افزوده است به قول «ماگنوس رانستروپ» پژوهشگر مرکز مطالعات جنگ و تروریسم در انگلستان «حزبالله لبنان نشانه بارزی از قدرت تحول و پختگی حرکتهای اسلامی مبارز بر اثر گذشت زمان است» و به قول نیکلاس بلاندفورد خبرنگار غربی مقیم لبنان «حزب الله لبنان توانسته است نسبت به سایر احزاب سیاسی در جامعه طایفهای لبنان، احترام و همدلی قابل توجه و برجستگی خاصی کسب کند.
» ( www.rasekhoon.net/Article/Show-37319.aspk
معرفی منابع جهت آشنایی بیشتر :
- حزب الله خط مشی ، گذشته و آینده آن ، نعیم قاسم ، ترجمه محمد مهدی شریعتمدار ، تهران، اطلاعات ، 1383
- جنبش حزب الله لبنان گذشته و حال ، مسعود اسد اللهی ، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی ، 1382
- دین وسیاست در حزب الله ، امل سعد غریب، ترجمه غلامرضا تهامی ، تهران، اندیشه سازان نور ، 1384
- از مقاومت تا پیروزی ، تاریخچه حزب الله لبنان ، مسعود اسد اللهی ، تهران، اندیشه سازان نور ، 1379
- جنبش های اسلامی معاصر، مجید مرادی ،تهران، باشگاه اندیشه -
جنبشهای اسلامی در جهان عرب ، هرایرد کمجیان ، ترجمه حمید احمدی ، تهران، کیهان ،
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
اربعین
شاخصههای اندیشه سیاسی شهید بهشتی
آل خلیفه و حامیانش باید پاسخگوی تداوم فشارها بر شیخ عیسی قاسم با
جوانان پس از پیروزی انقلاب اسلامی دین گریز شده اند یا دین گرا؟
فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 7
فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 6
فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 5
سند 2030 - بخش چهرام
سند 2030 - بخش سوم
[عناوین آرشیوشده]