جریان شناسی سیاسی -محسن سازگارا کیست؟4
محسن سازگارا از خرداد 76 تا محکومیت زندان
سازگارا مدیرعامل روزنامه جامعه شد و با بسته شدن جامعه، راهی توس و پس از آن به زندان محکوم شد که به خاطر ناراحتی قلبی به زندان نرفت. بعداً دو بار زندانی شد که بار دوم دست به اعتصاب غذای شصت و پنج روزه زد و به دلیل مشکلات جسمی ناشی از این اقدام آزاد شد. پس از این ماجراها برای معالجه به انگلستان رفت، در حالی که در ایران محکوم به یک سال زندان شده بود. وی اعلام کرد به محض انجام معالجات و عمل جراحی راهی کشور خواهد شد و باز هم در اعتراض به حکم دادگاه دست به اعتصاب غذا و دارو خواهد زد.
خرداد 76 و پروژه جامعه
سازگارا در حالی که همچنان در بخش صنعت فعال بود، در حلقه روشنفکران دینی که پروژه ای برای اسلام-زدایی و در واقع سکولاریزه کردن اسلام انقلابی بود قرار گرفت و با مهندس سحابی همسخن شد. این مواضع را به صورت علنی در اظهارات او در سالهایی که به خارج از کشور رفت، میتوان دید که بعداً به آنها خواهیم پرداخت. اما در اینجا روند شکل گیری یکی از سازمانهای تبلیغاتی این گروه، یعنی شرکت جامعه را مرور میکنیم.
محسن سازگارا شرکت جامعه روز را با حمایت تنی چند از همفکرانش راه انداخت تا از انتشار روزنامه جامعه به شکلی سیستماتیک پشتیبانی کند. این طرز کار کردن در فضای مطبوعاتی ایران و به ویژه در بخش غیردولتی سابقه چندانی نداشت و به همین دلیل به نظر میرسد سازمان دهندگان این تشکیلات پیشبینی میکردند که در انتشار روزنامه با مشکل روبهرو خواهند شد و در صورت نداشتن پشتیبانی سازمان یافته، امکان فعالیت مداوم و بمباران تبلیغاتی جامعه را نخواهند یافت. شرکت جامعه در واقع حلقه اصلی روزنامههای زنجیره ای بود و هم حلقه رابط تولیدات فکری حلقه کیان با این روزنامهها.
تحریریه جامعه در بهمن 76 شکل گرفت و در رأس آن، ماشاءالله شمسالواعظین، سردبیر کیان نشست که دوستانش او را به نام محمود شمس میشناختند. شمسالواعظین با ده سال سابقه سردبیری روزنامه کیهان، حمیدرضا جلاییپور، بدون پیشینهای در مطبوعات که منزل بزرگ پدری اش در قلهک محل جلسات سخنرانی عبدالکریم سروش بود و محمدمحسن سازگارا به عنوان سرمایهگذار اصلی، جامعه را راه انداختند.
سازگارا پیش از انتشار جامعه مؤسسهای مطبوعاتی را اداره میکرد که از جمله نشریات آن، هفتهنامه آینه بود. بدنه و تحریریه جامعه، ترکیبی دوگانه از روزنامهنگارانی بود که بخشی از آنها روزنامهنگار حرفه ای بودند و بخشی دیگر، سیاسی بودنشان بر مطبوعاتی بودنشان میچربید. ترکیب تحریریه جامعه را حسین قندی، استاد روزنامه نگاری در دانشگاه شکل داد که تجربه ای موفق در سردبیری روزنامه اخبار داشت. دوگانگی سیاسی / حرفه ای در تحریریه جامعه، ناشی از اعمال نظرهای شمس الواعظین و تغییراتی بود که او در ترکیب مورد نظر حسین قندی داد.
در اصول ده گانه جامعه که شمسالواعظین به عنوان سرمقاله نخستین شماره نوشت توضیح داده شد که «جامعه بنای آن را ندارد که به روال دیگر روزنامهها اخبار اصلی صفحه نخست خود را از اظهارات رهبر و مقامات بلندپایه مملکتی» برگزیند، و اگر ناچار به سانسور بخشی از مطلبی باشد، عبارت سانسور شده را با علامت [...] مشخص میکند و حاضر است تریبونی برای «همه جریانها و جناحها» باشد که دیدگاههای خود را بیان کنند و اگر کسی حاضر به چاپ مقاله اش با نام خود نباشد، آن را با امضای «با مسئولیت سردبیر» چاپ خواهد کرد. هر چند گردانندگان جامعه مدعی بودند مستقل هستند اما این «اصول» هیچ معنی نداشت جز ایجاد تریبونی علیه نظام و برای رانده شدگان از عرصه سیاست.
ادعای استقلال روزنامه جامعه خیلی زود رنگ باخت و مشخص شد که گردانندگان و سرمایه گذاران آن قصدی غیر از آنچه میگویند دارند. «پس از نوروز 77 و با انتشار خبر بازداشت غلامحسین کرباسچی، شهردار وقت تهران جامعه با اینکه خود را روزنامه ای مستقل میخواند، شیوه پرداختنش به ماجرای کرباسچی و تحلیلها و موضع گیریهای آن در این زمینه به گونه ای بود که از دید خیلی از اهل مطبوعات با موضع مستقل فاصله داشت و حتی در مواردی جامعه را به ارگان هواداران غلامحسین کرباسچی تبدیل کرد». اقدامات بعدی این روزنامه نیز به گونهای بود که منجر به طرح شکایات گوناگون علیه آن در محاکم قضایی شد و سرانجام دادگاه در 30 تیر 1377 رأی به تعطیلی آن داد.
اما سازگارا و حلقه دوستانش بلافاصله روزنامه دیگری با نام توس منتشر کردند که از هر نظر شبیه جامعه بود. این یکی هم مدتی بعد تعطیل شد. وظیفه این روزنامههای زنجیره ای اجرای شکل جدید و پیچیده ای از «ترور» بود. در واقع، روند حذف نیروهای انقلابی که در سالهای اول انقلاب توسط گروهکهای معاند به صورت ترور فیزیکی صورت میگرفت، در دوره جدید به صورت ترور شخصیت و اندیشه دنبال شد. ایراد انواع اتهامات با ابزارهای مختلف (شایعه، طنز، و...) و ترویج اندیشههای غربی ضد دین و ضد ارزشهای انقلابی کلیت این پروژه را شکل میداد. این موضوع را شمسالواعظین نیز در خاطراتش از راهاندازی آن روزنامهها میگوید و یادآوری میکند که «جرقه اولیه انتشار روزنامه جامعه در جلسات چهارشنبههای ماهنامه کیان زده شد که در آنها تعدادی از مولدان اندیشه دینی دور هم جمع میشدند و بحث میکردند؛ مانند آرش نراقی، ابراهیم سلطانی (که پس از شمس سردبیر کیان شد)، حجاریان، دکتر سروش، محسن کدیور، هادی سمتی، مصطفی تاجزاده، اکبر گنجی، حسین قاضیان، علیرضا علویتبار، حمیدرضا جلاییپور، رضا تهرانی و گاهی هم محسن سازگارا».
از این «روشنفکران دینی»، گنجی و نراقی به تأیید همجنسگرایی تحول فکری پیدا کردند؛ حجاریان و تارجزاده و برخی دیگر در فکر براندازی نرم افتادند؛ سازگارا حقوق بگیر صهیونیستها شد و سروش به انکار وحی برآمد. اکنون روشن است که پروژه روشنفکری دینی چه اهدافی را دنبال میکرد و چگونه در صدد زدن ریشه دین و دینداری و ارزشمداری بود. شمس در همان خاطراتی که برای مریم شبانی تعریف کرده ابعاد دیگری از این پروژه را آشکار نموده و توضیح میدهد که در همان جلسات حلقه میان بود که «مسأله امکان حضور یک جریان جدید اصلاحطلب در عرصه سیاست به بحث گذاشته میشد؛ اما بخش چشمگیری از اعضا، نسبت به ورود حلقه کیان به عرصه فعالیت مستقیم سیاسی و جریانهای سیاسی تردیدهای جدی داشتند و صریحاً مخالف بودند.
در این فضا، آقای سازگارا جرقه راهاندازی یک روزنامه را زدند، ولی از آنجایی که بخش قابل توجهی از دوستان حلقه کیان مخالف انتشار یک روزنامه بودند، آرامآرام مباحث مربوط به ورود به عرصه روزنامهنگاری عمومی در خارج از حلقه کیان دنبال شد. این جلسات در دفتری در خیابان کریمخانزند با حضور دکتر سروش، جلاییپور، من و سازگارا برگزار شد تا فضای دمکراتیک جلسات حلقه کیان حفظ شود و این مسئله گسستهایی را دامن نزند». وی اشاره میکند که راهاندازی این روزنامه برای «کامل کردن سازمانها و نهادهاای بود که باید بار اصلاحات را بر دوش میکشیدند» و:
«من با این نگاه راهاندازی روزنامه را ضروری میدانستم و در این ضرورت، یک مشوق خیلی بزرگ داشتم که بسیار برای او احترام قایل بودم: دکتر عبدالکریم سروش و یک مدیر آماده به کار و دارای سابقه مدیریتی به نام آقای سازگارا و یک جلاییپور فارغالتحصیل جامعهشناسی سیاسی از دانشگاه لندن که پای کار بود. من این سه ضلع مهم را به عنوان روزنامهنگاری که در آرزوی انتشار روزنامه به سبک و مدلی آرمانی بود کامل کردم... بدینترتیب طبق گفته هیأت مدیره من لوکوموتیوران این قطار شدم و آقای سازگارا مسئولیت ساختارسازی آن را بر عهده گرفت و آقای جلاییپور، مدیریت مسئول و صاحب امتیاز آن شد و در رأس همه اینها دکتر سروش تئوریپرداز این مجموعه شد.
شمارش معکوس که آغاز شد، به دکتر سروش گفتم خیلی نگران واکنشهای احتمالی دوستان روشنفکری دینی هستم و اگر مصالحهای شود تا ما از آن پتانسیلها در روزنامه جامعه استفاده کنیم، راه این حرکت جدید هموارتر میشود و گامها با اطمینان بیشتر برداشته خواهد شد، اما دکتر سروش تنها یک جمله به من پاسخ دادند و گفتند: بعدها دوستان به دنبال موفقیتهای روزنامه جامعه به این قافله خواهند پیوست و نگران نباشید. اما من خیلی نگران بودم. دکتر سروش حامی ما بود... در این شرایط، آقای گنجی مصاحبهای با دکتر سروش انجام دادند و سئوال محوری این مصاحبه از دکتر سروش این بود که آیا مقتضای روشنفکر دینی بودن، باقی ماندن در محدوده تولید معرفت است یا در صورت نیاز اجتماعی یک روشنفکر میتواند به عرصههای دیگر هم سر بکشد و این عرصهها را مدیریت بکند؟
آقایدکتر سروش اما پای را فراتر گذاشت و گفت که روشنفکری دینی، میتواند عرصههای دیگر را هم مدیریت کند و لازم است تا ایدهها تبدیل به نسخه عملی شوند و مردم و افکار عمومی را نسبت به برتری این ایده مجاب کند.»
شاگردان سروش در پی این «فتوا» برای گرفتن قدرت، یک جنگ روانی وسیع را ترتیب دادند و حتی آن کسانی از حلقه کیان که با فعالیت روزنامه نگاری مخالف بودند به این میدان وارد شدند و آن هم با شدتی تعجب برانگیز:
«به محض انتشار روزنامه جامعه دوستانی که مخالف ورود جریان روشنفکری دینی به عرصه جامعه بودند به چند دسته تقسیم شدند. هم راه نو را منتشر کردند و هم بعدها صبح امروز را. جناح چپ آنها صبحامروز را منتشر کرد و جناح میانه راه نو را... بخشهای مخالف راهاندازی روزنامه جامعه در میان اعضای حلقه کیان و روشنفکری دینی زمانی به ضرورت انتشار مطبوعات عمومی رسیدند که ما به زندان افتاده بودیم و آنها احساس کرده بودند که ظلمی دو چندان به بخشی از پیکرهشان شده است و از موضع پرکردن خلأ که این قافله بیپرچم نماند، به سرعت برای انتشار روزنامههای جایگزین اقدام کردند. انگیزه آنها کاملاً صادقانه و دوستانه بود. ...روزنامه صبحامروز در بستری خاص تعریف شد و به قول آقای عبدی بهعنوان توپخانه اصلاحطلبان شناخته میشد.»
صبح امروز را سعید حجاریان و اکبر گنجی اداره میکردند و حجاریان در آن موقع در مصاحبه ای گفت که هدفشان از راهاندازی صبح امروز، روزنامهنگاری نیست بلکه استفاده از روزنامهنگاری برای مبارزه سیاسی و به دست آوردن قدرت است. در آن زمان، کمتر کسی از مردم میدانست که در پس روزنامههای زنجیره ای، جنگ برای تصاحب قدرت و تداوم این تصاحب در جریان است:
«... من پس از سی شماره از انتشار جامعه یک پیام بسیار محبتآمیز از آقای خاتمی دریافت کردم و یک پیام از عطاءالله مهاجرانی در ستایش این حرکت تازه. حتی آقای مهاجرانی در مقام وزیر ارشاد یک شب به دفتر روزنامه آمد و بدین ترتیب، روزنامه جان گرفت و بدون تبدیل شدن به ارگان روشنفکری دینی به کار خود ادامه داد... مهاجرانی به عنوان وزیر ارشاد و سخنگوی دولت از روزنامه ستایش کرد و گفت که هر کاری درباره روزنامه جامعه دارید مستقیم با شخص من مطرح کنید. احساس ما این بود که در روحیه آقای مهاجرانی آمادگی برای تکفل ریاستجمهوری بعد از خاتمی وجود دارد و ایشان تلاش دارد تا غیرمستقیم از حرکت روزنامه جامعه به مثابه جریان ایدهآل خودش حمایت کند.»
عطاءالله مهاجرانی در پی افشای ماجرای ازدواج پنهانیاش از سیاست کنار کشید و به انگلیس رفت و در یک ویلای پانصد هزار پوندی سکونت گزید و به تدریس و تحقیق در دانشگاه... سرگرم شد. شمس در این خاطرات ذکری هم از وضعیت مالی روزنامه جامعه میکند و مدعی میشود که با سرمایه 27 میلیون تومان آن را راه انداختند. اما در همین مصاحبه میگوید وزیر ارشاد وقت با اختصاص کاغذ دولتی از انتشار روزنامه حمایت میکرد که البته بعداً معلوم شد این کار را احمد بورقانی و عیسی سحرخیز و به ظن قوی با دستور مهاجرانی انجام داده بودند.
احمد بورقانی در اعتراض به توقیف روزنامههای زنجیرهای از سمتش کناره گرفت و سحرخیز در پی ماجرای روزنامه زن و شکایت مدعی العموم، محاکمه و محکوم و منفصل از خدمات دولتی شد و بعدها به صف اپوزیسیون ضد نظام پیوست (سحرخیز یکی از عوامل اجرایی حلقه کیان بوده و گفته میشود نشریه اینترنتی پیک نت را اداره میکند؛ پیک نت یکی از سایتهایی است که در انتشار شایعات ضدنظام کاملاً همسو با سیاستهای مؤسسه امریکن اینترپرایز عمل کرده و از جمله هتاکترین سایتها به دین و به ویژه اسلام و انقلاب به شمار میآید).
این شمایی کلی از وضع افرادی بود که در حلقه کیان حضور داشتند و یا با آن مرتبط بودند. سازگارا در این فضا و با این افراد برای پیاده کردن ایدهها و تزهای روشنفکری دینی همکاری میکرد. شکست این پروژه باعث شد تا این حلقه فروپاشیده و هر یک از اعضای آن در سطحی دیگر برنامههای خود و ایدههای استاد خود را دنبال کنند. در این میان، سازگارا که از طرف دستگاه قضایی بازداشت و محاکمه و زندانی شده بود، دست به اعتصاب غذا زد تا توجه محافل جهانی را به خود جلب کند. پس از این کار و آزادی از زندان، ادامه حضور خود را در کشور امکان پذیر ندید و راهی غرب شد.
. از «شهادت» کشمیری تا جامعه مدنی بدون ولایت فقیه
آیا سازگارا یک اصلاحطلب و خواهان سهمی از قدرت و جایی در حکومت بوده است؟ در فعالیتهای سیاسی قطعاً نخستین هدف، کسب قدرت (مستقیم یا غیرمستقیم) است؛ اما در مورد سازگارا و امثال او، که در چهارچوب پروژه روشنفکری دینی دست به فعالیت سیاسی زده و اشغال بالاترین بخش هرم قدرت را هدف قرار دادهاند، طرح این پرسش جدیتر و پاسخ آن پیچیدهتر است. پیچیدگی موضوع از آنجاست که روشنفکری دینی در پی جداسازی دین از سیاست است تا دین را در محدوده فرد محبوس کرده و عقل را جایگزین شرع نماید. خودِ این فرایند، سیاسی است. اگر روشنفکری دینی را نحلهای فکری در چهارچوب دین بدانیم، نتیجه این خواهد بود که روشنفکران دینی فعالیت سیاسی میکنند و در واقع دین آنها هم از سیاست جدا نیست.
اگر روشنفکری دینی را نحلهای فکری بدانیم که دین را هم به عنوان یک موضوع تفکر شامل میشود، در این صورت روشنفکران دینی فعالانی سیاسی یا اجتماعی هستند که از دین استفاده ابزاری میکنند. این تناقض را تا به حال این گروه نتوانستهاند حل کنند و به طریق اولی، اساساً «روشنفکری دینی» ترکیبی اشتباه است. روشنفکری به معنای خاص آن هیچ قیدی را برنمیتابد. چسباندن قید دینی به آن برای فریب دادن افکار عمومی است تا اندیشههای التقاطی و حتی ضد دین را با برچسب دین ترویج نمایند و از حساسیت اذهان و افکار نسبت به آن اندیشهها بکاهند و این همان ایده «مذهب علیه مذهب» است. بسیار معنادار است که اغلب قریب به اتفاق این «روشنفکران دینی» مورد استقبال غرب و به ویژه انگلیس که سابقه طولانی در اسلام ستیزی و فرقه سازی دارد، میباشند.
حضور همه گروههای سیاسی در کشور و فعالیت سیاسی و نه نظامی، از طرحهایی بود که در اوایل انقلاب ارایه شد، سازگارا در تهیه آن نقش داشت. بنا بر این طرح، گروههای گوناگون، در صورتی که سلاحهای در اختیار خود را تحویل میدادند، میتوانستند به فعالیت و رقابت سیاسی ادامه دهند. هدف این طرح چنان که سازگارا بعدها در خارج کشور گفت، این بود که از برخورد تند میان این گروهها و نیروهای انقلابی مدافع نظام جلوگیری شود. چنین اتفاقی نیفتاد و گروهکهای مزبور دست به سلاح بردند و قصد براندازی مسلحانه کردند و به دنبال آن، نیروهای انقلاب هم با آنها برخورد نمودند که به قلع و قمع و فرار اعضای گروهکها انجامید. سیر وقایع آن روزها نشان داد که اساساً گروهکهای مسلح و غیرمسلحی که نظام جمهوری اسلامی را قبول نداشتند، وابستگی عمیقی به بیگانگان داشته و با جامعه ایران و باورهای اسلامی مردم بسی بیگانه بودند.
گذشته از اینکه سازگارا هیچ گاه حاضر نشده واقعیت آن دوران را بگوید و اعلام کند که آن گروهکها حتی پیش از اقدام مسلحانه علنی برای براندازی نظام چه جنایاتی را مرتکب شده بودند و تحمل وجود آنها خیانت به مردم بود، طرح حضور و فعالیت سیاسی آنها را در کشور در سالهای بعد دنبال کرد. وابستگی او به نهضت آزادی، گرایش به افکار التقاطی و همکاری درازمدت و عمیق با کسانی همچون بهزاد نبوی (که سابقه وابستگی و تعلق خاطر شدید به سازمان مجاهدین خلق دارد) و کشمیری (که عضو منافقین و عامل اصلی انفجار نخست وزیری بود) و یا عطریانفر که سابقه وابستگی او به جریان نفاق هم آشکار است، نشانههایی هستند دالّ بر تمایل به تغییر ساختار نظام جمهوری اسلامی. این تمایل از همان آغاز در وی وجود داشته و بعداً در دوره اصلاحات، تا موقعی که در داخل کشور بود بروز مقطعی و مهارشده داشت و سپس در خارج کشور کاملاً علنی شد.
درباره سازگارا، باید گفت که وی در یک مقطع از ادامه فعالیت سیاسی در حکومت کنار کشید و وارد حوزه صنعت شد. این دوره همزمان بود با حضور و ارتباط او با حلقه کیان. احتمال زیادی میتوان داد که وی با توجه به مظنونیتی که در زمینه دست داشتن در انفجار مقر نخست وزیری به وی وجود داشت، در پی این بود تا فرا رسیدن موقع مناسب در بخشهای کمتر سیاسی حضور داشته باشد و بخش صنعت که با تخصص دانشگاهی او سازگار بود و کسی مانند بهزاد نبوی هم میتوانست حمایتش کند، بهترین گزینه تشخیص داده شد.
در این مقطع بود که زمینه مالی راهاندازی شرکت جامعه روز هم به عنوان بازوی رسانه ای اصلاح طلبان فراهم شد. در واقع، با دقت در فعالیتهای سازگارا و همفکرانش در این مقطع، میتوان دریافت که پروژه اصلاحات اصلاً برای اصلاح ـ به مفهوم درست آن یعنی بهتر کردن وضعیت یا ساختار موجود ـ نبود بلکه هدف آن تغییر ساختار و تعبیه افراد مورد نظر در آن بود. از این زاویه میتوان نتیجه گرفت که هدف سازگارا و همفکران او این نبوده که در نظام و حکومت جایگاه و سهمی داشته باشند بلکه آنها اساساً خواهان تغییر بنیادی نظام بوده و چنان که بارها اعلام کردهاند، در پی تبدیل جمهوری اسلامی به یک جمهوری لیبرالیستی هستند. اینها را میتوان براندازان قدرت طلب عنوان داد که وجود نظام جمهوری اسلامی را برنمیتابند.
در زندان
با روی کار آمدن محمد خاتمی و راه افتادن روزنامههای زنجیرهای، سازگارا مدیرعامل روزنامه جامعه شد و با بسته شدن جامعه، راهی توس و پس از آن به زندان محکوم شد که به خاطر ناراحتی قلبی به زندان نرفت. بعداً دو بار زندانی شد که بار دوم دست به اعتصاب غذای شصت و پنج روزه زد و به دلیل مشکلات جسمی ناشی از این کار، آزاد شد. پس از این ماجراها، برای معالجه به انگلستان رفت در حالی که در ایران محکوم به یک سال زندان شده بود. وی اعلام کرد به محض انجام معالجات و عمل جراحی راهی کشور خواهد شد و باز هم در اعتراض به حکم دادگاه، دست به اعتصاب غذا و دارو خواهد زد.
در سال 84 وکیل مدافع محسن سازگارا اعلام کرد که شعبه 26 دادگاه انقلاب، وی را به شش سال حبس محکوم کرده است. وی گفت که حکم موکلش تاکنون به وی ابلاغ نشده و به گفته مسئولان قضائی به واسطه آنکه سازگارا هماکنون در ایران نیست، حکم صادره به صورت آگهی در روزنامهها منتشر میشود.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
اربعین
شاخصههای اندیشه سیاسی شهید بهشتی
آل خلیفه و حامیانش باید پاسخگوی تداوم فشارها بر شیخ عیسی قاسم با
جوانان پس از پیروزی انقلاب اسلامی دین گریز شده اند یا دین گرا؟
فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 7
فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 6
فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 5
سند 2030 - بخش چهرام
سند 2030 - بخش سوم
[عناوین آرشیوشده]