جریان شناسی سیاسی -محسن سازگارا کیست؟3
انفجار مقر نخست وزیری و اتهام پاک نشده
سازگارا توسط قطب زاده به سرپرستی رادیو منصوب شد و بعد در زمان نخست وزیری شهید رجایی به این نهاد پیوست و در سمت مشاور سیاسی بهزاد نبوی فعالیت کرد. در روز انفجار دفتر نخست وزیری در سالن نبود و مانند فرد دیگر در معرض اتهام قرار گرفت و هیچ گاه توضیح قانع کننده ای در این زمینه ارائه نکرد که چه رابطه ای با کشمیری داشتهاست.
نویسنده «شنود اشباح» در کتابش آورده است که بعد از انفجار نخست وزیری در حالی که هیچ نشانه ای از مجروح شدن کشمیری نبود، بهزاد نبوی، بهزاد باستانی، محسن سازگارا (معاون سیاسی اجتماعی بهزاد نبوی)، بیژن تاجیک، علی اکبر تهرانی و محمد رضوی، هسته اصلی «شهیدسازی» از کشمیری و انتشار خبر «شهادت» او را شکل دادند. مخصوصاً سازگارا محکم روی این قضیه مانور داده و در جمع آوری مقداری خاکستر از محل انفجار و قرار دادن آن در تابوت کشمیری سعی زیادی داشت و از یک زن به عنوان همسر کشمیری دعوت کرده بود تا در مراسم ختم او شرکت کند، در حالی که خانواده کشمیری قبلاً به خارج از کشور فرستاده شده بودند. وی دو بار در سال های 63 و 65 به اتهام همکاری با منافقین و دست داشتن در انفجار نخست وزیری بازداشت شد و هر دو بار به دلیل کمبود مدارک و نیز اعمال نفوذ حامیانش از مجازات در امان ماند؛ هر چند اتهامات او هیچ وقت پاک نشدند و بخصوص در سالیان اخیر و در پی مواضع او علیه انقلاب و نظام به نوعی تأیید هم شده اند. تلاش های وی برای تعییر ساختار نظام بی تردید در راستای همان اقدامات وی در سال های اول پیروزی انقلاب است؛ سال هایی که او مدعی است در تأسیس سپاه «پاسداران انقلاب اسلامی» مشارکت داشته؛ همان انقلاب اسلامی که بعداً آن را همچون گروه های چپ با حذف پسوند اسلامی، انقلاب 57 عنوان داد.
سازگارا در سال های اول پیروزی انقلاب اسلامی تلاش زیادی به عمل آورده بود تا حضور گروهک های ضد انقلاب در داخل کشور تثبیت و به رسمیت شناخته شود، اما با طغیان مسلحانه این گروهک ها و به ویژه منافقین، و قاطعیت شهید لاجوردی در مقابله با آنها، پروژه سازگارا ناموفق ماند و این یکی از مواردی بود که وی بابت آن به شدت از شهید لاجوردی کینه به دل گرفت و در موارد مختلف هم گفته که طرح ده ماده ای دادستانی - تهیه شده توسط او و همفکرانش- در اوایل انقلاب که متضمن عدم برخورد مسلحانه طرف های درگیر بود و در مقابل، از فعالیت سیاسی همه آنها حمایت می کرد، شکست خورد و یکی از دلایل این امر، کوتاه نیامدن لاجوردی از مواضع خود بود.از همان آغاز نشانه های ناهمسویی سازگارا و امثال او با انقلاب آشکار شده بود و این وضعیت با گذشت زمان نمود بارزتری می یافت.
صنعت و سیاست
پس از مختومه شدن پرونده انفجار مقر نخست وزیری، سازگارا به وزارت صنایع تحت مدیریت بهزاد نبوی رفت و مدتی رئیس سازمان گسترش و نوسازی صنایع شد. در سال 68 و در روزهایی که سخن از رفتن او به ریاست سازمان برنامه بود از فعالیت های حکومتی جدا شد و ترجیح داد در بخش صنعت فعالیت نماید. سازگارا تا سال 80 در مشاغل مختلف اجرایی و صنعتی در ایران مشغول به کار و عضو هیئت مدیره برخی از شرکت های بزرگ کشور، مانند ایران خودرو، تراکتورسازی و داده پردازی بود و به نظر می رسد در همین سال-ها توانست توان مالی خوبی پیدا کند و به مانند سایر همفکرانش که بعداً مدعی اصلاحات شدند، ابتدا بر منابع مالی مطمئن بخصوص در صنعت و ساختمان مسلط شده و سپس برنامه های خود را در چهارچوب اصلاحات و روشنفکری دینی پی بگیرد.
تمایل به حضور در ساختار قدرت و داشتن سمت همواره از خصلت های سازگارا بوده و بسا که هدف او از فعالیت تحت عنوان روشنفکر دینی هم همین بوده باشد. او در انتخابات هشتم ریاست جمهوری برای شرکت در انتخابات ثبت نام کرد اما از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت شد و همین باعث گردید این شورا را هم به عنوان یکی از موانع عملی شدن منویات خود و همفکرانش مورد حمله و تخطئه قرار دهد.
در مقطعی دیگر، او برای نفوذ در ساختار حاکمیت به شورای شهر روی آورد و از جمله نامزدهای اصلاح طلبان برای شهرداری تهران شد اما با پیروزی محافظه کاران در انتخابات اسفندماه سال 81 این موضوع منتفی گردید.
به طور کلی، مقاطع فعالیت فکری و عملی وی را می توان چنین در نظر گرفت: تا مقطع انقلاب (نزدیک شدن به مرکزیت نهضت اسلامی)؛ تا تأسیس سپاه پاسداران (نفوذ در ارگان های انقلابی)؛ تا انفجار نخست وزیری (همکاری پنهان با گروهک ها)؛ تا ورود به بخش صنعت (حفظ حضور و نفوذ در حاکمیت)؛ تا خرداد 76 (زمینه سازی تغییر نرم نظام)؛ تا تعطیلی و توقیف روزنامه های زنجیره ای (ترویج افکار التقاطی و ایجاد شکاف فکری و نظری میان مردم و نظام)؛ تا خروج از کشور (حمله آشکار به ارکان نظام)؛ بعد از خروج از کشور (تشکیل حلقه کیان خارجی و سازماندهی اپوزیسیون فکری علیه نظام).
چنان که در مقدمه اشاره شد، چنین روندی را نمی توان به سادگی یک استحاله عنوان داد. آیا می توان تصور کرد که دولت آمریکا به فردی که عضو کشور دشمن است چنان اعتماد کند که به او امکانات متعدد ارائه کرده و به حرفش اعتماد نماید و دستگاه های تبلیغاتی خود را ملزم نماید از او به عنوان تحلیلگر استفاده کنند؟ سابقه قبل از انقلاب سازگارا در آمریکا شاید تا اندازه ای روشن کند که آیا وی از ابتدا یک عنصر تربیت شده برای نفوذ در میان انقلابیون نبوده است؟ این موضوع را بعداً بیشتر بررسی خواهیم کرد؛ هرچند برای اثبات وابستگی و سرسپردگی آگاهانه یا ناآگاهانه سازگارا به بیگانگان باید به مدارک و اسناد پنهان دسترس داشت. با این وجود، بر اساس اظهارات وی دست کم می توان انحراف فکری او را نشان داد. شاید بتوان گفت که مهمترین مقطع این انحراف در او، حضورش در حلقه کیان بوده است. کیان مجله ای بود که برای ترویج اندیشه های سکولاریستی منتشر می شد و پایگاه سروش و برخی از روشنفکران دینی بود که بعداً علیه نظریه ولایت فقیه موضع گرفتند و به ارکان و مبانی اسلام، از جمله قرآن و سیره پیامبر (ص)، شبهاتی وارد ساخته و برداشت های انحرافی از اسلام ارائه کردند. بسیاری از این افراد بعداً به غرب، بخصوص انگلیس و آمریکا، پناه بردند و مورد حمایت دستگاه های اطلاعاتی آنها قرار گرفتند.
حلقه کیان داخلی
از مهمترین فعالیت های فکری سازگارا باید به حضورش در حلقه کیان و نشستن پای درس عبدالکریم سروش اشاره کرد. او به همراه کسانی مانند اکبر گنجی، آرش نراقی، و علی افشاری در حلقه کیان جمع شده و با ایجاد فضایی گرد عبدالکریم سروش به آموختن دیدگاه ها و ترویج تفکرات او پرداختند. این حلقه پایگاه توسعه فعالیت های مطبوعاتی بعدی اصلاح طلبان شد و مخصوصاً سازگارا با راه انداختن شرکت جامعه روز به پشتیبانی گسترده از این جریان پرداخت. یک نکته جالب توجه آنکه در روزنامه جامعه، از اولین روزنامه های این جریان، علاوه بر انتشار نظرات سروش، به بهانه چندصدایی بودن روزنامه، به انتشار نظرات حسین باقرزاده نیز رعبت نشان داده شد که از اعضای مرکزیت سازمان منافقین بود. به این نکته هم کمتر کسی توجه کرد که نظرات سروش و باقرزاده تا چه اندازه شبیه و نزدیک به هم بود. همچنین از دیگر نزدیکان این حلقه باید به عمادالدین باقی هم اشاره کرد که از قضا نظرات مشابهی با باقرزاده داشت؛ به ویژه در خصوص موضوع قصاص.
یکی از برنامه هایی که مجریان پروژه دین زدایی و سکولاریزم - به عنوان اقدام بنیادی برای تغییر نظام- دنبال کردند، ترویج شبهات و اندیشه های لیبرالیسم دینی بود. این پروژه را عبدالکریم سروش از اواسط دهه 60 شمسی به طور جدی آغاز کرد و کسانی همچون اکبر گنجی و محسن سازگارا امکانات لازم را برای او مهیا می کردند. مقالات اولیه سروش درباره قبض و بسط تئوریک شریعت در ماهنامه کیهان فرهنگی چاپ شد و حساسیت هایی را برانگیخت. در آن سال ها کیهان فرهنگی در اختیار اکبر گنجی و کسانی همچون آرش نراقی، رخ صفت، رضا تهرانی، و هادی خانیکی بود. چاپ این مقالات باعث شد تا گروه گنجی از کیهان فرهنگی رانده شوند. اما آنها به پشتیبانی برخی افراد و از جمله سازگارا ماهنامه کیان را راه انداختند که توسط سروش و مجتهد شبستری تغذیه فکری می شد. این ماهنامه همان افکار لیبرالیستی و سکولاریستی را تبلیغ می کرد که بعداً مبنای نقد اسلام و نفی ولایت فقیه شد. همچنین جریان روشنفکری دینی هم در این زمان و با همین برنامه ها شکل گرفت و به تدریج حلقه کیان مرکزیت معنوی آن شد. شاید از این جهت است که سازگارا هم یک روشنفکر دینی برشمرده شده است در حالی که او بیشتر یک فعال سیاسی با مرام لیبرالیستی است.
چند ماه از انتخاب محمد خاتمی به ریاست جمهوری نگذشته بود که قرار شد ماهنامه کیان به صورت روزنامه در آید. این اقدام در واقع ادامه پروژه حلقه کیان بود برای تبلیغ گسترده ایده های دین زدا و شبهه برانگیز. به راحتی می توان دریافت که آن طرح ده ماده ای که می توانست به بقای سازمان های التقاطی و وابسته ای همچون مجاهدین خلق در داخل کشور کمک کند و لیبرالیسم مورد نظر سازگارا را برآورده سازد، اکنون در قالب حلقه کیان و به شکلی بسیار خطرناک تر دنبال و اجرا می شد. اگر در مقطع سال 60 حامیان کشمیری به هر ریسمانی می آویختند تا از عرصه سیاست کشور حذف نشوند، اکنون ته مانده های آن جریان فضایی پیدا کرده بودند که انتقام خود را بگیرند.
به هر دلیلی کیان روزنامه نشد و مدتی بعد حتی از انتشار بازماند. اما «در زمستان 76 در محافل مطبوعاتی پیچید که نخستین روزنامه جامعه مدنی ایران با عنوان جامعه به زودی منتشر می شود و گفته شد این روزنامه را همان کسانی منتشر خواهند کرد که کیان را انتشار میدادند، کسانی که بعدها در مطبوعات به حلقه کیان مشهور شدند». این حلقه ادامه التقاط بود.
بررسی محتوای کیان و سوابق گردانندگان آن و روابط اعضای تحریریه و سرمایه گذاران آن و سرانجامِ آنان می تواند ابعاد گوناگون این جریان خزنده را روشن تر نماید؛ جریانی که از دل آن کسانی همچون اکبر گنجی و آرش نراقی سربرآوردند که بعدها بر مبنای همین روشنفکری دینی (یا به اصطلاح یکی از مخالفان آنها که البته دین دار هم نیست، روشنفکری دِیمی) همجنس گرایی را طبیعی و منطبق بر دین دانستند! بی تردید سازگارا هم در چهارچوب لیبرالیسمی که بدان باور دارد و از آن ارتزاق می کند همین مواضع را ابراز نموده است. وی نیز معتقد به برابری حقوق زن و مرد و رعایت کامل حقوق اقلیت های جنسی (که منظور از آن منحرفین جنسی است) می باشد.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
اربعین
شاخصههای اندیشه سیاسی شهید بهشتی
آل خلیفه و حامیانش باید پاسخگوی تداوم فشارها بر شیخ عیسی قاسم با
جوانان پس از پیروزی انقلاب اسلامی دین گریز شده اند یا دین گرا؟
فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 7
فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 6
فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 5
سند 2030 - بخش چهرام
سند 2030 - بخش سوم
[عناوین آرشیوشده]