حجتالاسلام مسعود شفیعیکیا
رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیداری که اخیراً با عده ای از اهل قلم در حوزه دفاع مقدس داشتند، از اینکه تاریخ مکتوبی ازانقلاب اسلامی تدوین نشده، ابراز نارضایتی کردند. اینکه ایشان این گله را در میان نویسندگان جنگ بیان داشتند، دلیل بر ثبت نشدن بسیاری از زوایای آشکار و نهان جنگ به عنوان بخش مهم تاریخ انقلاب اسلامی نیز می باشد.
ناچاری ایران برای تنبیه متجاوز و تعقیب آن
در تاریخ جنگ تحمیلی ودفاع مقدس کشورمان آنچه که هیچ تردیدی در آن نیست، لزوم ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر است، چرا که برای باز پس گیری نزدیک هفت هزار کیلومتر از خاک کشورمان و رسمیت مجدد یافتن مرزهای قرارداد 1975 الجزایر که صدام تا سال 1369 آنرا یکطرفه ملغی اعلام کرده و مدعی بود که مرزکشورش تا سه جزیره (ابوموسی، تنب بزرگ و کوچک) در خلیج فارس گسترش دارد، چاره ای نبود جز اینکه در شرایط ناعادلانهای که سازمان ها و مجامع بین المللی طرف عراق را گرفته بودند، خود پیگیر سیاست "تنبیه و تعقیب متجاوز" باشیم. این رویکرد از سوی امام خمینی با همت مجاهدان خستگی ناپذیر انقلاب اسلامی چون باکری ها و همت ها و خرازی ها و هزاران مجاهد گمنام تا سال 65 و بهخصوص تاعملیات بزرگ کربلای 5 با اُفت و خیزهای ناچیز بهطور جدی ادامه پیدا کرد و ثمره آن تصویب قطعنامه 598 در شورای امنیت بود که برخی از حقوق کشورمان را پس از سال ها سکوت و مواضع دوپهلو لحاظ کرده بود.
تنها ایراد جدی آن قطعنامه، چینش بندهای آن بود که با تقدم آتش بس عملاً با ایستایی دو طرف در جایگاه خود هزاران کیلومتر از خاک کشورمان بدون تضمین بین المللی و تعیین متجاوز و بهرسمیت شناخته شدن مرزهای قرارداد الجزایر، ما را نیز چون کشور های عربی که به دلخوشی قطعنامه شورای امنیت به آتش بس با رژیم صهیونیستی تن دادند و ذره ای از خاک خود را پس نگرفتند، زیان کار می کرد. بنابراین، جنگ برای جابهجایی بندهای عقب نشینی به مرزها و تعیین متجاوز ادامه پیدا کرد ولی آنچه بیشتر رزمندگان و فرماندهان میانی و مستقیم جنگ را که از نزدیک با ماشین جنگی عراق دست و پنجه نرم می کردند، آزار داد، سال پایانی جنگ و سیاست های سؤال برانگیز برخی مسئولان عالی جنگ بود که منجر به پذیرش قطعنامه 598 در حالت ضعف و عقب نشینی در اکثر جبهه ها شد.
ماجرای جام زهر؛ داستانی که میخواهند پنهان بماند
اگر چه برخی فرماندهان سیاسی و ستادی جنگ بر آن هستند که رویدادهای این مقطع را عادی جلوه دهند ولی تعبیر امام راحل از آن به "نوشیدن جام زهر" و "از زهر کشنده تر" اشاره به مطالب مگویی است که امام در آن مقطع به دلیل حفظ انسجام مردم و مسئولین و مصلحت کشور، آشکار شدنش را برای آیندگان گذاشتند و فرمودند: «و اما در مورد قبول قطعنامه که حقیقتا ً مسئله بسیار تلخ و ناگواری برای همه خصوصا ً برای من بود، این است که من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن می دیدم؛ ولی به واسطه حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلا ً خودداری می کنم، و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور، که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم...» (29/4/67) (صحیفه امام ج 21 ص92)
این در صورتی است که برخی مسئولان جنگ مانند آقای محسن رضایی در مصاحبه با هفته نامه "میهن" در هفته دفاع مقدس سال گذشته پیشنهاد برگزاری جشن پیروزی در سالگرد آتش بس را می دهند و مدعی می شوند که «احتمالاً خود امام هم نمی دانست تصمیمش چه پیامدی دارد و چه اتفاقی رخ می دهد» و یا آقای هاشمی رفسنجانی در برنامه زنده شبکه سه سیما به صراحت تعبیر "نوشیدن جام زهر" از طرف امام راحل را تعبیری نسنجیده خواند که منجر به یورش همه جانبه عراق به کشور پس از پذیرش قطعنامه شد و حتی "خاتمی" که آن زمان مسئولیت هماهنگی تبلیغات جنگ را داشت، در پاسخ خبرنگار سیما در زمان ریاستش بر دولت، بهترین خاطره جنگ را پذیرش قطعنامه می داند.
این نقطه نظرات مسئولان فعال جنگ در کنار تعبیر نوشیدن جام زهر از طرف امام(ره) وحرکت نمادین ایشان در ترک سخنرانی تا رحلت جانگدازشان بر خلاف اصرار اکثر مسئولان ستادی جنگ چون مصاحبه اخیر آقای شمخانی با « دیروز، امروز، فردا » که می کوشند آن شرایط را عادی جلوه دهند، حاوی تناقضاتی است که گویای پیچیده بودن شرایط سال پایانی جنگ است.
اما مشکل از نوع وقایع نگاری جنگ ناشی می شود که مناسبت ها و روایتگری ها ی سیاسی جنگ را منحصر به گفته های مسئولان ستادی جنگ کرده ایم که در ساختمان وزارت در سید خندان تهران غبار جنگ بر رویشان نشست و خط مقدمشان در اعماق جانپناههای قرارگاه بود و کمتر پیش آمده که از فرماندهان و مسئولان مستقیم جنگ و رزمندگان آن که با پوست و گوشت خود بار جنگ را متحمل بودند، سؤال شود.
مذاکرات غیر رسمی و خلاف دیدگاه امام و فرماندهان جنگ
سؤال اصلی این است که چرا فرماندهی جنگ بر خلاف نظر اکثر فرماندهان در سال سرنوشت ساز پایانی آن با ایجاد جبهه سومی در انسجام جبهه تزلزل ایجاد کردند و با اطلاع داشتن از افزایش توان نظامی عراق از 16 لشگر به 60 لشگر و حضور 600 گردان پای کار و پشتیبان با تجهیزات کامل و یگان زره ای تقویت شده که در منطقه بی نظیر بود، با چه توجیه نظامی، دست آوردهای خیبر، والفجر 8، کربلای 5 و حتی بیتالمقدس را رها کرده و نیروها را در جنگ فرسایشی قرار دادند؟ و چرا بر خلاف نظر اکثر فرماندهان جنگ مانند سردار صفوی و فرماندهان یگانها، جبهه سوم را در سلیمانیه عراق شکل دادند؟ در صورتی که استراتژی دولت بعث را هر بسیجی نیز می دانست که تمرکز ماشین جنگی عراق که مستکبرین فربه اش کرده بودند، در استان بصره بود و صدام اگر تمام شمال را هم از دست می داد، منطقه استراتژیک جنوب را رها نمی کرد و به هیچ وجه حلبچه و سلیمانیه برایش به اندازه شهر کوچکی در استان بصره ارزش نداشت ولی هنوز نمی دانیم با چه تضمینی فرماندهی جنگ مناطق مهمی چون فاو و شلمچه و مجنون را در کنار ماشین جنگی عراق بی دفاع گذاشت تا یکی پس از دیگری در خوش باوری ـ و یا هر چیز دیگر به عنوان برگی برنده در مذاکرات پس از پذیرش قطعنامه از دستمان برود؟
اخیراً آقای رضایی از پذیرش غیر رسمی قطعنامه یکسال پیش از پذیرش آن از طرف امام راحل سخن گفته است: «خیلی ها فکر می کنند ایران در سال 1367، قطعنامه 598 را پذیرفت اما ایران یک سال قبلش قطعنامه را پذیرفته بود اما بنا نبود کهاین موضوع افشا شود تا مذاکرات پیش رود و مانعی برای ادامه مذاکرات پیش نیاید.» (تابناک ـ هفته دفاع مقدس 1388 ـ مصاحبه هفته نامه « میهن »)
این سخن پرده از ماجرای پنهانی در یکسال پایان جنگ کنار می زند که نمی توان تضعیف جبهه ها را در آن سال بی ارتباط با آن دانست. این در حالی است که امام(ره) در طی این یک سالی که رضایی از آن یاد کرده، بارها مردم را به مقاومتی عاشورایی دعوت می کند که نتیجه جنگ را به دور از میز مذاکره بلکه در میدان نبرد رقم خواهد زد: «رزمندگان عزیز و دلاور ما اعم از ارتش و سپاه و بسیج با تکیه بر ایمان و سلاح امید به نصرت حق و با حمایت بی شائبهی مردم، به نبرد و دفاع ادامه دهند و عزمها را جزم کنند و بر دشمن زبون بتازند و با همت خود، افتخار نصرت و پیروزی را به ارمغان آورند که سرنوشت جنگ در جبههها رقم می خورد، نه در میدان مذاکرهها و به یاری خدا وند و دعای خیر حضرت بقیة الله -ارواحنا فداه- حرف آخرمان را با صدامیان و جهانخواران در صحنهی حماسهی جهاد و شهادت می زنیم. (7/3/67 ـ صحیفه امام ج21 ص 52)
و این سؤال پرسشی است که بسیاری از کارشناسان جنگ را به خود مشغول کرده است، بهعنوان نمونه، دو تن از پژوهشگران معتبر جنگ در کتاب "جنگ از نگاهی دیگر" به خوبی این مقطع را باز گو می کنند: «باید این نکته به خوبی برای نسل امروز و نسل های آینده تبیین شود که چرا ایشان (اما م) چند صباحی قبل از پذیرش قطعنامه، صلح را با خیانت به رسول الله صلی الله علیه و آله برابر می دانستند اما چند روز بعد خود زیر پای قطعنامه را امضا کردند؟! آیا غیر از این بود که عامل اصلی این پذیرش، ضعف ما در مقدورات انسانی جنگ بود؟ به تعبیر بهتر زمانی جنگ می توانست ادامه پیدا کند که تمام نیروی انسانی و لااقل اکثریت آنها با اندیشه "پیروزی خون بر شمشیر" کماکان همراه باشند اما زمانی که احساس شد درصد قابل توجهی از مسئولین و بدنه انسانی جنگ تداوم نبرد را در گرو داشتن شمشیر و سلاح کارآمد می دانند آنگاه چگونه می توان به عنوان رهبر جنگ به ایشان حکم کرد که باید در این راه خون داد تا پیروز شد؟!» («جنگ از نگاهی دیگر » ص 479 / حجت الاسلام بهداروندـ سردار سوداگر)
پراکنده کردن نیروها و از دست دادن فاو
سخنی که بیشتر فرماندهان یگان های عمل کننده داشتند، این بود که چرا عراقِ تا دندان مسلح تحرک کمی تا ابتدای سال 67 داشت ولی ما به جای عملیات سرنوشت سازی که وعده آن را فرماندهی جنگ می داد، به عملیات های پراکنده که تلفات و هدر امکانات و نیرو داشت، می پرداختیم.
آنان که از نزدیک با جنگ در تماس بودند، اذعان می کنند که یکی از ایرادات فرماندهان گردان ها و لشکرهای سپاه به فرماندهی جنگ، فرسایشی شدن جنگ و تحمیل نقل وانتقالاتی بود که جز تحلیل نیرو و امکانات اثری نداشت ولی از سر اطاعت از فرماندهی هیچگاه این اختلافها بروز نکرد. انتقال جنگ به شمالغرب یکی از این مناقشات بود که فرماندهی جنگ به نظر عناصر اصلی جنگ که بیشترین غبار جنگ بر چهره آنان نشسته بود، توجهی نکرد. در کتاب "تبیه متجاوز" که کاری از مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ ستاد فرماندهی کل قوا ست و از کتاب های مرجع تحقیقات جنگ بهشمار می آید، می خوانیم: «با وجود درک مشترک فرماندهان نسبت به بن بست جنوب... جنگ در جبهه شمال، تا حد زیادی راهگشای وضعیت موجود بود. اما در این باره فرماندهان اجماع نظر نداشتند و نظر بسیاری از آنها مخالف بود. این مخالفت در سطح فرماندهان عالی و یگان ها بیشتر به چشم می خورد... مهمترین عامل بر سر راه اجرای استراتژی شمال، آماده نکردن عقبه های مناطق عملیاتی، نداشتن تجربه عملیات بزرگ زمستانی در شمال و عدم اعتقاد و باور فرماندهان نسبت به انجام عملیات اصلی در شمال غرب بود.» (تنبیه متجاوز ص315-318)
اگر این اشتباه استراتژیک را فرماندهی عالی جنگ در ابتدای جنگ می کرد، می شد به بی تجربگی آنان ربط داد ولی کسانی که ادعای گرداندن کشور در آن مقطع را دارند، چرا؟ اوج این معضل را در سقوط فاو می بینیم که "حسن روحانی" از نزدیکان آقای رفسنجانی و از مسئولان وقت قرارگاه خاتم الانبیاء درباره آن چنین حکایت می کند: «وقتی که فاو سقوط کرد، سپاه سمیناری در کرمانشاه داشت و عمده فرماندهان در غرب بودند. روزی که فاو سقوط کرد، روزی بود که آیت الله موسوی اردبیلی برای آنها در سمینار سخنرانی داشت. اولین خبر این که "فاو در حال سقوط است" من به آقای هاشمیرفسنجانی دادم و آن هم یک روز صبح خیلی زود فرمانده نیروی هوایی به نقل از یکی از خلبانان پایگاه امیدیه تماس گرفت و گفت، سپاه از ما تقاضای بمباران کرده و ما برای پشتیبانی در فاو پرواز میکنیم، نیروهای ما در حال عقبنشینی از فاو هستند. صبح زود به آقای هاشمی اطلاع دادم که وضعیت فاو خراب است. ایشان گفت که بعید است خبر درست باشد. ایشان یک ساعت بعد تماس گرفت و گفت خبر شما درست نبوده. با آقای محسن رضایی صحبت کردم، ایشان گفت فاو سقوط نخواهد کرد، مگر اینکه عراق بمب اتمی به کار ببرد. نیم ساعت بعد که خلبانها برای بمباران رفته بودند، دوباره تماس گرفته بودند و گفته بودند فاو از نظر ما سقوط کرده است. برای اینکه همه نیروها دارند به این طرف میآیند و سپاه خطی برای بمباران به ما میدهد که قبلاً خط مقدم آنها بوده، معلوم است که خط اول را خالی کرده است. دوباره به آقای هاشمی گفتم که فاو در حال سقوط است و ایشان گفت که اشتباه میکنید. یعنی گزارش سپاه ایشان را مطمئن کرده بود. وقتی آقای رضایی میگفت مگر اینکه عراق بمب اتم بزند، معنایش این بود که خیلی مطمئن به دفاع فاو بودند. البته بعد از آن خیلی تلاش شد که بازپس بگیریم که نشد.» (مصاحبه همشهری 4/7/87)
اگر چه در این مطلب روحانی می خواهد توپ را به زمین رضایی بیاندازد و مقصر سقوط فاو را وی بداند و خود و آقای هاشمی را تبرئه کند ولی عدم پاسخ رضایی و جریانش که کوچکترین مطلبی را بی پاسخ نمی گذارند، نشان از صحت این سخن دارد و خاطرات و مشاهدات رزمندگان و فرماندهان مستقیم را هم اگر کنار آن بگذاریم، زوایای بیشتری آشکار می شود. آیا از دست دادن فاو و مجنون و شلمچه، جزو توافقات آن مذاکرات پنهانی بوده است که آقای رضایی از آن سخن گفته است؟ و اگر آری به چه قیمت، به قیمت زیرسؤال رفتن رویکرد آرمانی امام راحل در جنگ و شهادت دهها تن از بهترینهای کشور و از دست دادن نقاطی که دسترنج هزاران مجاهد و شهید بود؟ و اگر اینطور است با وجود بند اوّل قطعنامه که تحقق آتش بس بود، با از دست دادن مناطق مهمی که جزو افتخارات جنگ تحمیلی بود، ما ذره ای از خاک عراق در دستمان نبود ولی عراق با بیش از پنج هزار کیلومتر در دست داشتن خاک ایران برنده ظاهری جنگ به شمار نمی آمد؟!
علت ریزش نیروها در جبههها
سؤالات دیگری چون؛ چرا دولت وقت و نیروهای مسلح برنامه های همزمان را اجرا کردند که بازخورد آن خالی شدن جبهه ها بود؟ مثل قانون خدمت وظیفه برای رزمندگان بسیجی مشمولی که کارکُشته جنگ بودند و بهکار گیری آنان در محل خدمتی خارج از جبهه، بهکارگیری مشمولان وظیفه به عنوان پاسدار وظیفه که عموماً انگیزه بسیجیان را نداشتند در جبهه ها، نقل و انتقال نیروهای رسمی و فراخوان فرماندهان دسته و گروهان ها به بهانه تداوم آموزش به پشت جبهه، دادن سهمیه رزمندگان کنکور و کشاندن اکثر بسیجیان به شهرها برای کنکور در بحبوحه ای که ماشین جنگی عراق برای دومین بار در طول جنگ برخواسته بود و مناطقی چون فاو و مجنون و شلمچه را تسخیر کرده بود، بازی های سیاسی مجلس سوم، لو رفتن ماجرای "مک فارلین" و ارتباط مخفی مسئولان جنگ با امریکایی ها، انگیزه آرمانی بسیجیان در جنگ را تضعیف کرده بود و انجام عملیات های فرسایشی که به گواه فرماندهان مستقیم جنگ توان نیروها را برای ادامه حضور در جبهه ها بریده بود و عدم حمایت و تبلیغ همه گیر نسبت به آخرین اعزام "سپاهیان مهدی علیه السلام" که قراربود مانند اعزام سپاهیان محمد صلی الله علیه و آله صدهزار نفری باشد، همه در کنار هم ریزش چشمگیری از نیروهای مردمی که بدنه اصلی جنگ را تشکیل می دادند، نتیجه داد.
با این حال، اصرار فرماندهی عالی در ایجاد جبهه سوم جای تعجب بیشتری دارد. ولی گزارش دولت وقت به امام که جوانان را خالی از انگیزه حضور در جبهه می دانست، با پذیرش قطعنامه دروغ از آب در آمد چرا که هزاران جوان پس از پذیرش قطعنامه که با کاری انجام شده، مواجه شده بودند به جبهه ها سرازیر شدند و مکان هایی مانند دوکوهه نیز برای اسکان نیروها مجبور به زدن چادر در صحراهای اطراف شدند.
از مرحوم حاج "سید احمد آقای خمینی" نقل است که امام فرموده بودند: «اگر می دانستم این همه جوان هنوز برای دفاع حاضرند، قطعنامه را نمی پذیرفتم.» ولی به هر حال هنوز هم مسئولان عالی جنگ از پاسخ اینکه "چرا امام جام زهر نوشید؟" طفره می روند و بر آن هستند آن را توجیه کنند ولی امام راحل در پذیرش قطعنامه فرمودند: «و به یارى خداوند بزرگ در هیچ زمینهاى مغلوب و شکست خورده نیستیم، حتى در جنگ پیروزى از آن ملت ما گردید و دشمنان در تحمیل آنهمه خسارات چیزى به دست نیاوردند. البته اگر همه علل و اسباب را در اختیار داشتیم، در جنگ به اهداف بلندتر و بالاترى مىنگریستیم و مىرسیدیم ولى این بدان معنا نیست که در هدف اساسى خود که همان دفع تجاوز و اثبات صلابت اسلام بود مغلوب خصم شدهایم.» (صحیفه نور ج21 283 « منشور روحانیت »)
ولی عملکرد عناصر مؤثر در تحمیل قطعنامه به امام راحل در سال های گذشته به خصوص در فتنه های سال گذشته و آشکار شدن خیانت برخی از آنان، جای ذره ای خوش گمانی به عملکردشان در سال پایان جنگ نیز باقی نمی گذارد.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
اربعین
شاخصههای اندیشه سیاسی شهید بهشتی
آل خلیفه و حامیانش باید پاسخگوی تداوم فشارها بر شیخ عیسی قاسم با
جوانان پس از پیروزی انقلاب اسلامی دین گریز شده اند یا دین گرا؟
فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 7
فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 6
فقه سیاسی/ استاد لیالی/ مصاحبه 5
سند 2030 - بخش چهرام
سند 2030 - بخش سوم
[عناوین آرشیوشده]