سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه خداوند متعال، بنده ای را دوست بدارد، نقطه ای سپید در قلبش پدید می آورد، گوش های قلبش را می گشاید و فرشته ای بر او می گمارد، تا بر راه راستْ استوارش دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
یکشنبه 89 خرداد 2 , ساعت 6:6 عصر

خلاصه وتلخیص مقاله

تناقض عرفان کیهانی با آیات قرآن4

 تهیه و تنظیم: علی ناصری راد

منبع: جام جم آنلاین

نمونه هشتم: صراط مستقیم همگانی

در اصل 35 آمده:

هر انسانی صرف نظر از نژاد، دین و ملت،تحول خواه و کمال پذیر بوده می‌تواند در صراط مستقیم قراربگیرد.63

اگر معنای عبارت این است که برای هر کسی این امکان وجود دارد که در صراط مستقیم قرار بگیرد این معنا درست خواهد بود ولی چرا در این صورت عبارت « صرف نظر از نژاد، دین و ملت» آورده شده که عبارت را ابهام آمیز نماید و اگر منظور این است که صراط مستقیم ربطی به دین انسان ندارد و هر کس با هر دینی می‌تواند در صراط مستقیم باشد این معنا درست نبوده به معنای پلورالیسم دینی است و با قرآن تعارض خواهد داشت؛ زیرا صراط مستقیم یک اصطلاح قرآنی است و قرآن برای آن شرایطی را بیان نموده است و اصطلاح قرآنی را باید به همان معنایی که در قرآن آمده به کار برد.

واژه صراط در قرآن کریم 45 بار آمده است که 33 مورد آن با صفت مستقیم همراه است. تأکید قرآن کریم این است که صراط مستقیم راه عبادت پروردگار و اطاعت از اوست.

 به این آیات توجه کنید:<**ادامه مطلب...**>

«اهْدِنَا الصِّراطَ المُسْتَقیمَ صِراطَ الذینَ أنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ المَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لا الضَّالینَ».64

«وَأنِ اعْبُدُونِی هذا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ».65

«إِنَّ اللهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ».66

«فَاسْتَمْسِکْ بِالذِی اُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ».67

«وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ».68

نمونه نهم: قداست انسان

در اصل 54 آمده:

جهان هستی تجلی الهی و ناشی از شعور و آگاهی خداوند است، لذا کلیه‌ی اجزای آن باید مورد احترام انسان قرار داشته باشد. هتک حرمت و پوشاندن تقدس هر جزء از جهان هستی، کفر محسوب می‌شود.69

در اصل 67 آمده:

بیت الله فقط به انسان اطلاق می‌شود، زیرا تنها مکانی است که خداوند از روح خود در آن دمیده است (نَفَخَتُ فیه مَن رُوحی) لذا نزدیک شدن به حریم انسان ها، باید با تقدس کامل صورت گیرد و هیچ انسانی حق تجاوز به حریم دیگران را نخواهد داشت.70

اصل 42:

فرا کل نگری، نگرشی است نسبت به انسان که در آن به انسان به عظمت و وسعت جهان هستی دیده می‌شود. در این دیدگاه، انسان متشکل است از کالبدهای مختلف، مبدل‌ها‌ی انرژی، کانال‌های انرژی،حوزه‌های انرژی، شعورسلولی، فرکانس ملکولی و... و بی نهایت اجزای متشکل ناشناخته دیگر.71

 

در این اصل‌ها جایگاه جهان و انسان بازگو شده و با استناد به تجلی و نفخ روح، هم جهان و هم انسان دارای تقدس شمرده شده‌اند و سپس به تشکیل شدن انسان از کالبدها و اجزای ناشناخته اشاره کرده است(که در مقالات‌ بعدی پیرامون آنها سخن خواهم گفت).

در قرآن نیز به کرامت انسان‌ها تصریح شده می‌فرماید:

«وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلنَاهُمْ فِی البَرِّ وَالبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلا».72

نویسنده بر پایه این نگاه به انسان، در این مکتب عرفانی از جنبه دیگر انسان غفلت نموده است. جنبه دیگر یعنی باورها و عملکرد انسان. درست است که خدا انسان را آفریده و از روح خود در او دمیده اما قضیه کرامت و تقدس انسان به اینجا پایان نمی‌یابد این گونه تقدس، تقدسی تکوینی بر اساس وابستگی تکوینی به خدای متعال است. برای انسان لایه دیگری از احترام و تکریم و تقدس نیز وجود دارد و آن، باورهای ناب و پایبندی به دستوراتی است که از سوی همان خالق متعالی رسیده است. به بیان دیگر حوزه احترام و تقدس را نباید در اصل آفرینش خلاصه نمود بلکه به تمام آنچه از جانب خدا رسیده باید سرایت داد.

غرض از بیان این نکته این است که وقتی حوزه تقدس و حریم احترام انسان در جنبه تکوینی خلاصه شود لازمه‌اش این است که در مکتب عرفانی، باورهای افراد و دین و مذهب و پایبندی‌های آنان برای ارتباط با شعور الهی(به تعبیر نویسنده) مهم نباشد و « هر انسانی صرف نظر از نژاد، دین و ملت،تحول خواه و کمال پذیر بوده،می‌تواند در صراط مستقیم قراربگیرد»73

می‌توان نگاه اول را نگاه به انسان دانست و نگاه دوم را نگاه به انسانیت. یک وقت ما به جنبه خلقت انسان به عنوان مکانی که خداوند از روح خود در آن دمیده است توجه می‌کنیم و برای او تقدس قائل می‌شویم و یک وقت به جنبه‌های انسانی یعنی باورها و عملکردهای او نظر می‌کنیم. از نگاه اول انسان‌ها یک صنف‌اند و فرقی بین خوب و بد مثلا امام حسین علیه السلام و یزید نیست و عرفان کیهانی هر دو را شامل می‌شود ولی از نگاه دوم انسان‌ها دو دسته‌اند که در آیات مختلف قرآنی از این تقسیم یاد شده است؛ از جمله:

«أفَمَنْ کَانَ مُؤْمِنًا کَمَنْ کَانَ فَاسِقًا لا یَسْتَوُونَ».74

 «مَثَلُ الفَرِیقَیْنِ کَالأعْمَى وَالأصَمِّ وَالبَصِیرِ وَالسَّمِیعِ هَل یَسْتَوِیَانِ مَثَلًا أفَلا تَذَکَّرُونَ».75

«أفَمَنْ کَانَ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ کَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَاتَّبَعُوا أهْوَاءَهُمْ».76

«أفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللهِ کَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ المَصِیرُ».77

به همین جهت برخی انسان‌ها اوج می‌گیرند و برخی به حضیض می‌افتند؛ در سوره طین فرمود:

«لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنْسَانَ فِی أحْسَنِ تَقْوِیمٍ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أسْفَلَ سَافِلِینَ إِلا الذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ».78

در باره برخی انسان‌ها فرمود:

«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الجِنِّ وَالإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لا یَسْمَعُونَ بِهَا اُولَئِکَ کَالأنْعَامِ بَل هُمْ أضَل اُولَئِکَ هُمُ الغَافِلُونَ».79

اما چگونه است که یک مکتب عرفانی به این جنبه و دو سویگی انسان توجه نمی‌کند(مگر عرفان نباشد).

 شهید مطهری در اینجا سخنی جامع داشته می‌گوید:

انسان دوستى و فلسفه بشردوستانه یعنى چه؟ آیا معنى انسان دوستى، شخص انسان دوستى است؟ پس هر عاشقى که معشوق خود را دوست دارد انسان دوست است. و یا اینکه همه انسانها را اعم از خوب و بد، صالح و طالح، ستمگر و عادل، عفیف و ناپاک همه را یکسان [دوست‏] داشته باشیم؟ و یا انسان دوستى یعنى انسانیت دوستى و انسانیت دوستى یعنى راه انسانیت و هدف انسانیت را در خلقت، و کمال انسانیت را دوست داشته باشیم؟ على دوستى انسان دوستى است، زیرا هیچ کس على را به خاطر شخصش دوست نمى‏دارد، به این جهت دوست مى‏دارد که او تجسمى بود از انسانیت. او عالم بود، حق پرست بود، پاک بود، شجاع بود، حرّ بود، خصم ظالم و عون مظلوم بود، عادل بود، از خود گذشته بود، پرهیزکار بود، بنده حق بود، دوست حق بود، استثمارگر نبود، تنبل نبود، راحت طلب نبود، مجاهد بود.

یا باید انسان دوست بود و یا انسانیت دوست. لومومبا و چومبه هر دو انسانند، یزید و امام حسین هر دو انسانند، ولى در دو قطب مخالف قرار گرفته‏اند. اگر این دو قطب را دوست [داشته‏] باشیم معنى‏اش این است: ما نسبت به انسانیت و ضدانسانیت بى‏تفاوتیم، پس انسانیت دوست نیستیم. اسلام انسانیت‌دوستى دارد نه انسان دوستى.

 یک نکته اساسى در اسلام این است که مکتب انسانیت دوستى است نه مکتب انسان دوستى. هومانیسم انسان دوستى است و صلح کل است و این ضد انسانیت دوستى است.

و لهذا در اسلام نوع پرستى وجود ندارد، فضیلت پرستى وجود دارد. نوع پرستى انسان پرستى است، و فضیلت و کمال پرستى انسانیت پرستى است. اصل در انسانها انسانیت است.

البته یک نکته هست در مکتب اسلام که از نظر اسلام هر انسانى بالفطره داراى انسانیت و فضیلت است و انحراف از انسانیت و فضیلت تحت تأثیر عوامل خارجى [پدید مى‏آید.] «کل مولود یولد على الفطرة ...». به عبارت دیگر اصل در انسانها انسانیت است.

راز تفاوت انسان دوستى و انسانیت- دوستى در فرض لطیفه قدسى و عدم آن است:

راز تفاوت میان انسان دوستى و انسانیت دوستى در مسأله سرشت انسانى نهفته است که آیا انسان همین پیکر است و تنها یک ماشین است و آثار و اعمالش نتیجه یک جبر ماشینى است و یا آنکه حقیقتى مقدس در او نهفته است که نور الهى و روح الهى است؟ بنا بر فرض اول، انسان دوستى صحیح است نه انسانیت دوستى، زیرا انسانیت از خصایص این ماشین است و خصیصه جبرى ماشینى است و علت ندارد که کار ماشینها به آنها قداست بدهد. ولى بنا بر نظر دوم، انسانیت عبارت است از بروز و ظهور و تجلى همان حقیقت قدسى. دین انسانیت نمى‏تواند صلح کل باشد، به خلاف دین انسان.

این تفاوت میان انسان و انسانیت از مختصات انسان است. در حیوان فرقى میان فرس و فرسیّت نیست، میان غنم و غنمیّت، سگ و سگى، الاغ و الاغى، گربه و گربه‏اى نیست، زیرا آنها بالفعل به دنیا مى‏آیند و قضا و قدر آنها به دست خودشان نیست. ولى انسان موجودى است که بالقوة والفطرة انسان است و خود باید خود را انسان بالفعل‏ بسازد.80

سخن مفید دیگری شهید مطهری دارد:

مسئله آزادى عقیده، امروز به عنوان حقى از حقوق بشر شناخته شده. مى‏گویند حقى است طبیعى و فطرى که هرکسى اختیار دارد هر عقیده‏اى که دلش مى‏خواهد انتخاب کند. اگر کسى بخواهد به خاطر عقیده شخص دیگر متعرض او بشود، با حقى که طبیعت و به اصطلاح خلقت به بشر داده است مبارزه کرده و در واقع ظلم کرده است. 

ولى اساس این حرف دروغ است. بشر حق فطرى و حق طبیعى دارد ولى حق‏ طبیعى و فطرى بشر این نیست که هر عقیده‏اى را که انتخاب کرد، به موجب این حق محترم است. مى‏گویند انسان از آن جهت که انسان است محترم است، پس اراده و انتخاب انسان هم محترم است. هرچه را انسان خودش براى خودش انتخاب کرده، چون انسان است و به اراده خودش انتخاب کرده کسى حق تعرض به او را ندارد.

 ولى از نظر اسلام این حرف درست نیست. اسلام مى‏گوید انسان محترم است ولى آیا لازمه احترام انسان این است که انتخاب او محترم باشد؟! یا لازمه آن این است که استعدادها و کمالات انسانى محترم باشد؟ لازمه احترام انسان این است که استعدادها و کمالات انسان محترم باشد یعنى انسانیت محترم باشد. 

 خداوند همه اسماء و شئون خودش را به آدم آموخت. و..... انسان را در مسیر انسانیت باید آزاد گذاشت نه انسان را در هر چه خودش انتخاب کرده باید آزاد گذاشت ولو اینکه آنچه انتخاب مى‏کند برضد انسانیت باشد. کسانى که اساس فکرشان در آزادى انسان آزادى خواست انسان است یعنى هرچه انسان بخواهد در آن آزاد باشد، گفته‏اند: «انسان در انتخاب عقیده آزاد است.» بسا عقیده‏اى که انسان انتخاب مى‏کند بر ضد انسان و بر ضد خودش است.‏81

 نمونه دهم: فقط انسان، بیت الله است

 در اصل 67 آمده:

بیت الله فقط به انسان اطلاق می‌شود، زیرا تنها مکانی است که خداوند از روح خود در آن دمیده است (نَفَخَتُ فیه مَن رُوحی) لذا نزدیک شدن به حریم انسان ها، باید با تقدس کامل صورت گیرد و هیچ انسانی حق تجاوز به حریم دیگران را نخواهد داشت.82 

انتساب به خدا اختصاص به انسان ندارد؛ مکان، زمان، کتاب، و غیره نیز به خدا انتسای پیدا می‌کنند. در آیات قرآن موارد زیادی از انتساب را مشاهده می‌کنیم؛ از جمله «بیت الله» بر خانه کعبه اطلاق شده:

«وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِیمَ مَکَانَ البَیْتِ أنْ لا تُشْرِکْ بِی شَیْئًا وَطَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالقَائِمِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ».83

گفتنی است تعبیر «بیتی» (خانه من) از تعبیر «بیت الله» نیز بالاتر است چنان که تعبیر «عبدی» یا «عبده» از عبد الله بالاتر است.

 «إِنَّ الذِینَ یَتْلُونَ کِتَابَ اللهِ وَأقَامُوا الصَّلاةَ وَأنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلانِیَةً یَرْجُونَ تِجَارَةً لَنْ تَبُورَ».84

  «وَلَقَدْ أرْسَلنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا أنْ أخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بأیَّامِ اللهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لایَاتٍ لِکُل صَبَّارٍ شَکُورٍ».85

  



لیست کل یادداشت های این وبلاگ