سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس راهی را در جستجوی دانش بپیماید، خداوند راهی را به سوی بهشت برایش هموار گرداند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
پنج شنبه 89 اردیبهشت 9 , ساعت 8:49 صبح

 این مقاله با دخل وتصرف در وبلاگ قرار می گیرد .

جریان رأی آوری مهندس میرحسین موسوی سه چشمه داشت:

1- شعارهایی که مطرح میکرد و انتقاداتی که مخصوصا نسبت به4 سال دولت نهم بیان میکرد.

این شعارها غالبا آنگونه که از دهان و قلم او خارج میشد، شعارهای خوب و پسندیده ای بود و اتفاقا اشکالی که شعارهای سید محمد خاتمی در سال76داشت به شعارهای او وارد نبود. شعارهای خاتمی در دوره پیش و پس از انتخابات خرداد76، در مرحله تشریح و تفسیر، توسط مدافعان و مبلغان خاتمی به گونه ای غربزده و غالبا مخالف با روح دین اسلام تبیین میشدند؛ مثلا آزادی در تقابل با احکام دین تفسیر و تشریح میشد؛ ولی شعارهای قانون گرایی و عدم دروغ گویی و اخلاق و که مهندس میرحسین موسوی میگفت، به همان صورت اسلامیشان مطرح میشدند؛ مثلا کسی در تبیین قانونگرایی، قانون و حکم ولایت در اسلام را زیر سوال نمیبرد یا در مورد اخلاق به اخلاق اسلامی تکیه میکردند نه اخلاق لیبرالی (که «زنده باد مخالف من» را تولید میکند).

انتقاداتی هم که نسبت به دولت نهم مطرح میکرد، با توجه به احساس فقر و نابسامانی اقتصادی که انبوه رسانه ها در طول 4 سال در ذهن مردم تزریق کرده بودند و البته با توجه به این نکته که احساس فقر و تبعیض برانگیزاننده است نه خود فقر و تبعیض، به جذب رأی او بسیار کمک کرد.

2- سوابقی که او داشت؛

گرچه سوابق پیش از انقلاب مهندس میرحسین موسوی چندان مشخص و قابل بحث نیست، سابقه او پس از انقلاب تکیه گاه خوبی بود که با استفاده از فراموشی برخی جزئیات مهم و تأثیرگذار تاریخی، منبع بسیاری از آراء او شد.

3-حمایت برخی از رجال درون نظام؛

کسانی که در دایره نظام و قانون اساسی قرار داشتند، گرچه با التزام نیم بند و لرزان به ولایت مطلقه فقیه، از وی حمایت کردند. افرادی مانند سید محمد خاتمی، آقای هاشمی رفسنجانی  و و حتی برخی از افراد خانواده های برخی از شهدای بزرگ انقلاب و دفاع مقدس. این افراد غالبا کسانی بودند که سرپلهای اجتماعی (هرکسی در اندازه خودش) به دستشان بود و با حمایتهای نابخردانه ناشناخته وندیده  (همراه با غفلت و بلاهت) یا خردمندانه وهوشمندانه واز بغض احمدی نژاد  ( مثل علی مطهری ، رضا اکرمی ،  عماد افروغ و .....مثلا اصول گرایان حامی موسوی ( رانده ومانده از همه جا ویا همان چوب دوسر .....)باعث جلب آراء مردم به سمت مهندس میرحسین موسوی شدند.<**ادامه مطلب...**>

اما مهندس میرحسین موسوی با بدترین روشهای ممکن از این سرمایه13ملیون رای استفاده (سوء استفاده) کرد. کسانی که به او رای داده بودند به دو دسته اکثریت (در حد مطلق) و اقلیت (در حد ناچیز) قابل تقسیم هستند. اکثریتِ رای دهندگان به مهندس میرحسین موسوی به نظام و اصول اساسی آن پایبند بودند، گرچه انتقاداتی هم به جزئیات داشتند. اقلیتِ کسانی که به او رای دادند به نظام و حتی  اسلام هیچ اعتقادی ندارند و غالبا به ایران هم هیچ علاقه ای ندارند؛ کعبه آمالشان در آمریکاست.

اقلیتِ رای دهندگان به مهندس میرحسین موسوی که اصلا مهم نیستند؛ اما اکثریتِ رای دهندگان به مهندس میرحسین موسوی که با حفظ جایگاه انتقادی خود نسبت به جزئیات اتفاقاتی که در کشور می افتد به چارچوبه نظام اعتقاد و التزام واقعی داشتند، در درجه اول سرمایه نظام پر افتخار جمهوری اسلامی ایران بودند و در مرحله بعد میتوانستند به عنوان یک سرمایه و تکیه گاه قابل توجه مردمی برای جناح منتقد درون نظام در نظر گرفته شوند و در معادلات سیاسی برای اصلاح وضع موجود به کار گرفته شوند. (البته بنده به سخنان کسانی که تمام وقت مشغول سیاه نمایی هستند اعتقادی ندارم ولی مطمئنم که این دولت هم کاستی هایی دارد کما اینکه تمام حکومتهای پیش از حکم فرمایی حضرت صاحب الامر- عجل الله تعالی فرجه الشریف- لا اقل در عرصه اجرا چنین هستند)

آقای مهندس میرحسین موسوی با سوء مدیریتش باعث شد که:

1- تعدادی ازاکثریتِ رای دهندگان به او (معتقدین به نظام) ، در کنار اقلیتِ رای دهندگان به او (بدون اعتقاد به نظام) قرار بگیرند و آرائشان از کاسه نظام خارج شوند. آنها با کوته فکری میگویند :«این که نخست وزیر امام و جنگ بوده، این طور با نظام در افتاده. پس حتما یک جای کار اشکال اساسی هست»؛ و تعداد اقلیتی که با وجود عدم اعتقاد به نظام، به مهندس میرحسین موسوی رای داده بودند اندکی افزایش یافت.

ضمنا مهندس میرحسین موسوی با اعلام و تایید لشکرکشیهای خیابانی به شناسایی و جذب تعداد بسیار زیادی نیرو توسط گروههای معاند و تقویت گروهک های در حال مرگ کمک شایانی کرد.

2- ساختار انتقادات درون‌گفتمانی (انتقادات معتقدین به نظام از برخی جزئیات) دچار آسیب و ضربه شدیدی بشود؛ وجود یک گروه منتقد داخل چارچوبه نظام که پشت صندلیهای کارگزاری نظام نیستند و از زاویه ای دیگر به جریانات و اتفاقات داخل کشور نگاه میکنند همیشه و برای هر نظامی لازم است؛ این منتقدان که پایه و اساس نظام حاکم را قبول دارند بهترین تضمین کننده های رشد همیشگی هر نظامی هستند (البته اگر رشدی برای آن نظام ممکن و متصور باشد؛ نظامهای سکولار و لیبرال که رشدی ندارند و فقط وسعت اقتصادیشان را زیاد میکنند). مهندس میرحسین موسوی با مدیریت پر از اشتباه و بلاهت (اگر نگویم خیانت) اش باعث شد که این جناح منتقد دچار دو بلا بشود.

آ- گروهی از رجال سیاسی و رسانه های شناخته شده‌ی گروه منتقد به دلایل مختلف از او پیروی کردند و به مرز خروج از نظام رسیدند (اگر تا حالا از نظام خارج نشده باشند!!).

ب- بسیاری از مردم هوادار این گروه منتقد که به مهندس میرحسین موسوی و دو نامزد دیگر شیخ (فقط به معنای پیر) مهدی کروبی و آقای رضایی رای داده بودند و جزو سرمایه های اجتماعی این دسته حساب میشدند، دچار تعارض شدند. این هواداران، با بصیرتی که قطعا از سرانشان بیشتر بود، اشتباهات سرانشان را تشخیص دادند و از آنها جدا شدند درحالی که همچنان منتقد جزئیات و معتقد به اتفاقات و جریانات داخل نظام باقی مانده اند. اما هنوز سرگروه خود را انتخاب نکرده و کسی را لایق سرگروهی خود نمیبیند.

خروج سران اصلی گروه منتقد از چارچوبه نظام در کنار جدا شدن بدنه اجتماعی این گروه از راس منجر به حذف قسمت بزرگی از گروه منتقد خواهد شد (اگر تاکنون این اتفاق نیفتاده باشد)؛ این قسمتِ بزرگ از منتقدان (احزاب و روزنامه های اصلاح طلب) که دارای سازماندهی و تجربه کار تشکیلاتی و حضور در قدرت بودند بیشتر از قسمت کوچکتر (مثلا اصولگرایان منتقد دولت؛ البته اگر دوپهلو‌‌ها را اصول‌گرا بنامیم) میتوانستند برای نظامِ عزیز جمهوری اسلامی مفید باشند

گرچه حجاریان گفته بود اصلاحات مرده است اما میر حسین پیکر مرده اصلاحات را به حراج گذاشت ومایه ننگ اصلاحات شد اگر اصلاحات واصلاح طلبان امید به بازگشت به قدرت در 1392را داشتند اقدامات نابخردانه میر حسین آن را 10سال به تاخیر انداخت!!!!!!!!!!!!!!!!

ایکاش خاتمی می آمد ومی ماند واصلاح طلبان را در اقلیت زنده نگه میداشت !!!!!!!!!!!!!!!!

این بلاها باعث میشوند که در نبود سازمانها و رسانه های منتقد (مقام معظم رهبری فرمودند: برخی افراد ظاهراً خودشان اصرار بر فاصله گرفتن از نظام، و طرد شدن دارند -??/?/??)، سرمایه اجتماعی این گروه منتقد راکد و بدون مصرف بماند. و این رکود هم اولا سرعت حرکت نظام مترقی جمهوری اسلامی ایران در دهه پیشرفت و عدالت را کند میکند، ثانیا باعث میشود که دشمنان برای تصاحب این سرمایه اجتماعیِ بی سرگروه دندان طمع تیز کنند. ثالثا گروهی که قدرت را در دست دارد در محیطی که انتقاد صحیحی از او نمیشود دچار لغزش و اشتباهات بزرگ بشود.

اما «چه باید کرد؟!»

چند خط قبل عرض کردم که گروهی از رجال سیاسی و رسانه های شناخته شده گروه منتقد درون نظام به دلایلی از مهندس میرحسین موسوی پیروی کردند؛ برخی از آنها شجاعت اقرار به اشتباه و پذیرش نتایج اعمال خود را ندارند. این دسته «آزادگی» ندارند و همان بهتر که از عرصه سیاسی کشور حذف شوند تا خدای نخواسته گروهی را به ورطه هلاکت نکشانند. گروه دیگر هم معاندان و مخالفانِ باخرد هستند؛ اینان یا باید با تابلوی خودشان به فعالیت سیاسی ادامه دهند (نه اینکه زیر پرچم معتقدین به نظام، تیشه به ریشه‌ی نظام بزنند) و یا از عرصه سیاسی کشور حذف شوند. اما آنانکه اشتباهی کردند ولی شجاعانه اقرار به اشتباه کرده و عواقب کارهای خود را پذیرفته اند باید پس از پرداخت بدهی های فراوانی که به نظام دارند، با جدیت بیشتر، اول به ترمیم ساختار درونی گروه منتقد بپردازند و سپس به عنوان چشمِ بیدار و بینای جامعه از اشتباهات بخش حاضر در قدرت جلوگیری نمایند.

اما در این میان اگر نبود رهبری مدبرانه رهبر عزیزمان، قطعا بخش زیادی از سرمایه اجتماعی نظام با جدایی از سران گروه منتقد در دام دشمن طمع‌ورز افتاده بودند. خداوند این «ماه پاره» را تا طلوع خورشید زنده و پاینده بدارد.

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ