سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به خدا سوگند، آن که دنیا را دوست دارد و باجز ما دوستی می کند، خدا را دوست ندارد . هرکه حقّ ما رابشناسد و ما را دوست بدارد، در حقیقت، خداوند ـ تبارک وتعالی ـ را دوست داشته است . [.امام صادق علیه السلام]
 
دوشنبه 89 مرداد 18 , ساعت 1:21 عصر

تقدیم به تمام طلحه ها وزبیر ها !!!!!!!!!!
در جنگ جمل امیرمؤمنان سوار بر اسب، بی سلاح و زره، تا کنار زبیر رفت حال آن که زبیر غرق در اسلحه و زره و کلاهخود بود.

علی (ع) زبیر را دعوت به ترک معرکه کرد ! زبیر گفت چگونه بازگردم در حالی که دو لشکر مقابل هم قرار گرفته اند و این به خدا سوگند عاری است که قابل شستن نیست! و.....

علی شدن و علوی شدن هزینه دارد. شکیبایی کردن و خون دل خوردن. «صبرت واحتسبت حتی اتاک الیقین». چه رازی در امامت و ولایت تو بود که خداوند به پیامبر فرمود «... اگر ابلاغ نکنی، رسالت الهی را به غایت نرسانده ای و خداوند تو را از مردم در امان نگه می دارد». پیامبر از مردم، از صحابه خود امنیت نداشت در ابلاغ ولایت علی؟! مگر علی بن ابیطالب پس از پیامبر قرار بود جز به رسم پیامبر عمل کند؟ «انا و علی ابوا هذه الامه . من و علی پدران این امتیم».

علی جان! مگر جز این است که بار بر زمین مانده آنها را بر دوش کشیدی؟! «قمت بالامرحین فشلوا... فرمان خدا را برپا داشتی آن هنگام که دیگران درماندند. پدر مهربانی برای مومنان شدی آن هنگام که عائله تو شدند پس بار سنگینی را که از طاقتشان بیرون بود، بر دوش کشیدی، پاس داشتی آنچه را تباه کردند و رعایت کردی آنچه را سستی کردند».

امام در همین میدان بود که طلحه و زبیر را خطاب قرار داد و فرمود «فارجعا ایّها الشیخان عن رأیکما... پیرمردها! برگردید از تصمیم خود که اگر اکنون برگردید بزرگترین مسئله شما فقط عار و ننگ است، پیش از آن که عار و نار دوزخ یکجا جمع شود».. شیخ! تو اینجا چه می کنی؟!تیغ تو همچنان تیز و درخشان است. و چه تیغی! چه بسیار رنج و اندوه که با همین تیغ از چهره مبارک پیامبر خدا(ص) زدودی. اکنون همان تیغ را بر من کشیده ای، کنار ولید و مروان؟! پیر مرد! یادت هست قریب 7-26 سال پیش، آن روز را که از شوق مرا در آغوش کشیدی و فرستاده خدا(ص) که این صحنه را می دید، از تو پرسید «آیا علی را دوست داری؟» و تو در پاسخ گفتی چگونه دوست ندارم کسی را که برادر و پسر دایی من است». یادت هست رسول خدا(ص) چه گفت؟ «اما تو با او خواهی جنگید در حالی که ستمکاری».

. زبیر جا خورد از یادآوری ماجرای 7-26سال پیش و هشدار پیامبر(ص). گفت «انالله و اناالیه راجعون. چیزی را به خاطر من آوردی که روزگار از خاطرم برده بود». گفت و پشیمان بازگشت. اما پسرش عبدالله که این صحنه را دید، گفت «من خیال می کنم تو از شمشیر آنها ترسیده ای»! همین کافی بود تا زبیر سرگردان شود و بگوید «وای بر تو! مرا به جنگ با علی تحریک می کنی؟ من سوگند خورده ام که با او جنگ نکنم». پسرش عبدالله گفت:

 «کفاره قسم بده و بایست تا نگویند ترسیده ای»! زبیر با شنیدن این سخن از پسر، غلام خود را به کفاره آزاد کرد و به سپاه امام تاخت، سپاهی که به فرمان امام، راه بر او گشوده بود تا بتازد و از آن سو خارج شود و کناره گیرد.!
زبیر پشیمان شده بود، اما آیا ندامت او توانست فتنه ای را که از سرچشمه شام تحریک شده و توسط یاران پیمان شکن امام به راه افتاده بود، به سر آورد؟آیا آن ساعت که طلحه از سپاه جمل کناره گرفت و به تیر هم پیمان غدّار خود مروان بن حکم، بر زمین افتاد و گفت «کسی را از قریش ندیدم که خونش از من تباه تر باشد»، آب رفته به جوی بازگشت؟

چه زیبا امیرمؤمنان(ع)فرمود : «ربّ عالم قد قتله جهله و علمه معه لاینفعه. چه بسا عالمی که جهلش او را از پای درآورد و علم او با او بود و به کارش نیامد» این همان مضمون دعایی است که می فرماید اللهم انی اعوذبک ... من علم لاینفع.
زبیر که شمشیرش بارها غبار غم از سیمای پیامبر زدوده بود، چرا سر ناسازگاری با علی گذاشت؟ زبیر سیف الاسلام! طلحه  طلحه الخیر! فراموش کردید آن روز که جزیه نصرانی های نجران به عنوان غنیمت! توسط سربازان مسلمان دست به دست شد و علی همه آنها را پس گرفت؟ به خاطر ندارید پیامبر در برابر گله سپاهیان فرمود «از علی شکایت نکنید که او در اجرای فرمان خدا خشن و سخت گیر است و در امر دین مداهنه و سازش نمی کند»؟ فراموش کردید آن روز را که دونفری نزد خلیفه سوم رفتید و از او خواستید ولیدبن عقبه را به خاطر شرب خمر عزل کند و حد تازیانه را بر او جاری سازد؟ چه کسی جرئت داشت حاکم کوفه را حد بزند جز علی که فرمود «بنی اسرائیل هلاک نشدند جز به خاطر تعطیلی حدود و احکام الهی» و حد اسلام را بر ولید جاری ساخت. یادتان هست علی(ع) همان جا فرمود «قریش پس از این مرا جلاد خویش خواهد خواند»!؟ اکنون چه شده که شما صحابه سابقه دار با همان ولید شرابخوار و مروان غدار و غارتگر بیت المال هم جبهه شده اید؟

روز خیبر، خط تو آشکار شد آن هنگام که آیه نازل شد «ای کسانی که ایمان آورده اید هر کس از دین خود ارتداد ورزد و برگردد پس به زودی خداوند گروهی را می آورد که آنان را دوست دارد و آنها هم او را دوست دارند، نسبت به مومنین فروتن و در برابر کفار سرسخت و نفوذ ناپذیرند، در راه خدا مجاهدت می کنند و از ملامت سرزنش کنندگان نمی هراسند...» (آیه 45 سوره مائده). یعسوب مؤمنین! افلاکی خاک نشین! ابوتراب! کم گناهی نیست در نظر دنیاطلبان و سرکشان، ابو تراب بودن ! کم گناهی نیست ترور شخصیت شدن و آماج ناسزا و تهمت قرار گرفتن و با این همه به خاطر ملامت ها و سرزنش ها از جا نجبیدن و از حق دست نکشیدن.
مولای ما! پدر مهربان امت! هر کس هم دلش با تو باشد و پیروی تو کند، آماج تهمت ها و ناسزا خواهد بود. مگر می شود در ثواب و پیروزی جنگ جمل- بی هیچ شمشیر زدنی- شریک شد، اما در غم و رنج های جانگداز آن جنگ شریک نشد؟ آن صحابه عرضه کرده بود دوست داشتم برادرم فلانی هم با ما در این جنگ جمل بود و در پاداش آن شریک می شد و تو فرموده بودی «اهوی اخیک معنا. آیا دل برادرت با ما بود؟ اگر دل او با ما بود پس با ما بود و با ما بودند آنها که در صلب پدران و رحم مادران جای دارند و گذشت روزگار آنها را به عرصه می آورد تا ایمان با آنها برپا داشته می شود». معرکه جمل هرگز تمام نخواهد شد، تا دنیا دنیاست. آن فتنه منکوب شد اما فتنه گران تا ابد هستند.

پیامبر(ص) جاری شد که یا علی! لایبغضک مؤمن و لایحبّک منافق. هیچ مؤمنی با تو دشمنی نورزد و هیچ منافقی تو را دوست ندارد».

«ای کسانی که ایمان آورده اید غیر خود را به دوستی و محرم اسرار نگیرید، آنها دوست دارند آنچه باعث رنج شما شود. دشمنی از دهان های آنها آشکار است و آنچه در سینه هاشان ] از دشمنی و کینه[ پنهان است، بزرگ تر است... چون با شما ملاقات کنند می گویند ایمان آوردیم و هنگامی که خلوت کنند از غیظ و خشم شما، انگشتان خویش را می گزند. بگو بمیرید از این غیظ تان، خداوند به باطن سینه ها آگاه است (آیات 811 و 911 سوره آل عمران)

 مبادا زبیرها، هم پیاله ولیدها و شکار مروان ها شوند. پیرو با فراست علی(ع) باید مروان شکار باشد نه شکار مروان. عمار باشد و میانه میدان با صلابت و شجاعت، علمداری کند نه چون ابوموسی ادعای تزهد و بازنشستگی از سیاست کند حال آن که وسط معرکه کشان کشان می آورندش برای مغلوبه کردن جنگ پیروز علی(ع). عجبا! به تعبیر رهبر فرزانه انقلاب بعضی ها به خیال اینکه وسط فتنه «کابن اللبون» باشند و دوشیده نشوند و سواری ندهند، دوشیده می شوند و سواری می دهند، بی آنکه تجربه و دانایی شان به کار آید.
تلخ ترین صحنه ها برای علی آنجا بود که معاویه و عمروعاص، شیوخ از صحابه را به بازی گرفتند و امام این بار بی زره و شمشیر سراغ سران جبهه مقابل رفت.

 

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ