سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و از سخنان آن حضرت است ، چون کسى از او پرسید : « رفتن ما به شام به قضا و قدر خدا بود ؟ » پس از گفتار دراز ، و این گزیده آن است : ] واى بر تو شاید قضاء لازم و قدر حتم را گمان کرده‏اى ، اگر چنین باشد پاداش و کیفر باطل بود ، و نوید و تهدید عاطل . خداى سبحان بندگان خود را امر فرمود و در آنچه بدان مأمورند داراى اختیارند ، و نهى نمود تا بترسند و دست باز دارند . آنچه تکلیف کرد آسان است نه دشوار و پاداش او بر کردار اندک ، بسیار . نافرمانیش نکنند از آنکه بر او چیرند ، و فرمانش نبرند از آن رو که ناگزیرند . پیامبران را به بازیچه نفرستاد ، و کتاب را براى بندگان بیهوده نازل نفرمود و آسمان‏ها و زمین و آنچه میان این دو است به باطل خلق ننمود . « این گمان کسانى است که کافر شدند . واى بر آنان که کافر شدند از آتش . » [نهج البلاغه]
 
یکشنبه 89 مرداد 10 , ساعت 9:1 صبح

آقا زاده ها 6

 * رشید حسنی

در کتاب خاطرات آیت‌الله حسنی که طی سال‌های اخیر منتشر شده می‌خوانیم: «او (رشید، پسر بزرگ آیت‌الله حسنی) پس از پیروزى انقلاب ناگهان به گروه سیاسى سازمان فدائیان خلق پیوست و از سران آنها شد، به طورى که مسئولیت شاخه آذربایجان غربى بر عهده او بود...

 آن وقت نماینده مجلس و در تهران بودم. یک روز رشید به تهران آمده بود. جایش را شناسایى کردیم. در کمیته انقلاب تهران با آیت‌الله مهدوى‌کنى تماس گرفتم و گفتم: یک موردى هست، چند نفر مسلح بفرستد. نگفتم پسرم هست. یکى از محافظان خودم به نام آقاى جلیل حسنى را نیز همراه آنها کردم که از بچه هاى کمیته ارومیه بود.... گفتم اگر مقاومت یا فرار کند، بزنید، نگذارید فرار کند و اگر هم تسلیم شد، دستگیر کنید و به کمیته تحویل بدهید. آنها رفتند و او را دستگیر کردند. رشید چند روزى در کمیته تهران بود. بعد براى بازجویى و محاکمه به تبریز انتقال دادند. او چون محل فعالیت‌هایش آذربایجان بود در این شهر محاکمه و به اعدام محکوم شد و بلافاصله حکم اجرا گردید» هر چند آیت‌الله حسنی، روحانی صریح‌اللهجه از برخی کاستی‌ها در نحوه رسیدگی به پرونده فرزند خود و نیز شتابزدگی در صدور و اجرای حکم اعدام گلایه‌های ظاهراً به حقی ابراز می‌نماید: حقیقت این است که رشید مستحق اعدام نبود. او جنایتى را مرتکب نشده بود، یا کسى را نکشته بود تنها جرمش این بود که گرایش شدید کمونیستى داشت و این هرگز منجر به اعدام کسى نمى شود. حداکثر باید به حبس ابد محکوم مى شد. متأسفانه قاضى پرونده همین طور فله اى حکم صادر کرده بود. من آن وقت سرم خیلى شلوغ بود، به مسائل انقلاب در ارومیه و منطقه اشتغال داشتم...... حتى بعد از اعدام جنازه را هم به ما تحویل ندادند. بعد از چند سال، خیلی دلم می‌خواست، پرونده رشید را می‌دیدم و مطالعه می‌کردم، ولی هر چه خواستم در اختیارم نگذاشتند.

اما در خصوص اصل موضوع ضرورت برخورد با انحراف و ضدانقلاب ولو فرزند خود وی کمترین تردیدی از خود نشان نداده و می‌نویسد: وقتى خبر اعدام رشید را شنیدم، چون به وظیفه خود عمل کرده بودم هیچ ناراحت نشدم. من در مورد انقلاب با هیچ شخصى ولو پسرم باشد، شوخى ندارم و با هیچ احدى در این مورد عقد اخوتى هم نبسته‌ام. هنوز هم اگر یکى از فرزندانم بر ضدانقلاب و رهبرى خداى ناکرده فعالیت کند، همان کارى را خواهم کرد که با رشید کردم.

* نمونه دیگر

در جریان بلوای منافقین در خرداد سال 60 (مثل خرداد 88)، عده زیادی از منافقین دستگیر شدند که دو پسر آیت‌الله محمدی گیلانی هم از جمله آنها بودند و آیت‌الله خود آنها را محاکمه و حکم اعدام را صادر کرد که اجرا نیز شد. شاید به پاس همین عدالت‌طلبی و بی‌توجهی به ملاحظات خانوادگی در راستای حفظ نظام بود که 28 سال بعد: هیأت وزیران برای قدردانی و تجلیل از تلاش‌ها، خدمات و سوابق درخشان و مؤثر آیت‌الله محمد محمدی گیلانی در امر قضا و دفاع از حق و عدالت، با پیشنهاد وزارت دادگستری برای اعطای نشان درجه یک عدالت به ایشان موافقت کرد.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ